شعر اشعار زیبای کامران فریدی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,330
  • پاسخ ها 42
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
حالا که رفته ای

من هم خداحافظ

خوبیت ندارد عزرائیل را

بیش از این معطل کنم

 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حماقت
    ....
    بدبخت و فلکزده
    مثل مرغ عشق در قفس
    مچاله می شود لحظه های آبیم
    بی خواب و بیقرار
    نشسته بر ایوان سرد انتظار
    بی تو اما
    پر از تو ام
    ناجی حس زیبای مرده شور بـرده ام
    نقش اول تمام شعر های غمباد گرفته ام
    خواهشا و با عرض معذرت
    گم شو از
    اینروزهای پاچه گیر سگ مصبم
    ول کن این جگر سوخته را
    پابکش از چشمهای پینه بسته ام
    استخوان در گلوی من
    اعتراف می کنم
    که من
    خرم
    و با اینکه بارها گریسته ام
    بر زخمیه دستهای پدرم
    شعری برایش اما هنوز نگفته ام
    و احمقانه
    در بدر
    هنوز بدنبال واژه ای
    در پی تصویری ناب
    برای سرودن از توام
    شعری نابتر بدهکار توام پدر
    به شرطی که این پتیاره ی مریض قرن
    این کابوس شیرین آغـ*ـوش مردانه ام
    دست بردارد از سر دلم
    اینروزها به اندازه ی حماقت تمام مردان عاشق
    از عشق خسته ام
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا كه رفته اي
    لجم ميگيرد از اين تختخواب
    از اين خانه
    كه بوي تعفن ميدهد
    بي عطر حظور تو
    از اين شهر
    از اين كشور
    كه قانوني براي رسيدن من به تو وضع نكرده است

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا كه رفته اي
    ساعتها به اين ميانديشم
    كه چرا زنده ام هنوز؟
    مگر نگفته بودم كه بي تو ميميرم؟
    خدا يادش رفته است مرا بكشد
    يا تو قرار است برگردي بانو؟

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا كه رفته اي
    قلم شود دست شاعري كه
    خدا را
    به عشقت فروخت خواب من
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آرزوهایم را
    به ضریح گیسوانت گره زده ام
    شاید چاره ای شود برای بخت خفته ام
    و بالهایم را به شانه هایت
    که از حوالی چشمهای تو بیشتر
    پرنده نشوند
    جانم را نیز به دستانت
    که بفهمی
    من
    آدم نمی شوم بی تو
    که ببینی
    آزادیم را برایت سر بریده ام .
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خواستم ببوسمت
    تا جادو کنم تو را
    برای خواستنم؛
    اما نشد
    تو تا اجابتم کنی
    از خجالت آب رفته بودی عزیز من
    نبودی دیگر
    نبودی
    مدتهاست که نیستی
    و من بی بـ..وسـ..ـه ی تو
    عزراِییل را به خواب می بینم هر شب
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آمبولانس پشت در
    بیهوده جیغ می کشد
    من
    خون تمام کرده ام
    از آغاز رفتنت
    به انتها رسیده ام بانو
    نبودنت مرا خودکشی کرده است
    که زندگی
    در هوایی که پس نمی دهد تو را به من
    بدرد لای جرز می خورد وبس
    بانوی من
    .....
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا كه رفته اي
    به درك
    فقط اين مني كه عاشقت بود را
    پس بده لطفا...
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا كه رفته اي
    به شعر چشمانت قسم
    خسته ام از بس شاعرت شدم
    ول كن اين پاپتي را
    جان مادرت



    -------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا