شعر اشعار زیبای فریبا شش بلوکی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,841
  • پاسخ ها 73
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
بی تو...
کتابها - کتاب شبانه
...


دیدی که بهار بی تو سرد است

پاییز تر از خزان زرد است

آن شب دل من شکسته تر شد

دیگر همه چیز رنگ درد است

*

دیگر همه جا سکوت دلگیر

دست و دل من اسیر زنجیر

ای روح پر از ترانه من

خاموش ترین بهانه راگیر

*

دیگر نروم به سوی مـسـ*ـتی

حظی نبرم ز می پرستی

ای آن که نداری خبر از من

سرچشمه ی هر غمم تو هستی

*

دیگر به بهار خنده ام نیست

باران صفا دهنده ام نیست

ای آن که دلم اسیر عشقت

بر بام دلت؛ پرنده ام نیست؟

*

شعرم همگی سرود درد است

گفتم که بهار بی تو سرداست

گفتم که بهار بی تودیگر

پاییز تر از خزان زرد است

...

-------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    گفتمش

    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    گفتمش سيب

    چه سيبي؟

    سيب سرخي که روان است

    به يک آب

    و دل من پي او

    خسته و بي تاب

    *

    گفتمش ماه

    چه ماهي

    که نتابيده به شب هاي من و دل

    دل من باز کشد آه

    *

    گفتمش نور

    چه نوري؟

    که ندارد خبر از ظلمت تاريک شب من

    که ندارد خبر از اين دل پر تاب و تب من

    گفتمش جام

    چه جامي؟

    پر آتش پر حسرت

    چه دلم سوخت از اين آتش و حسرت

    *

    گفتمش شعر

    چه شعري؟

    که ندارد خبر از اين تن تبدار

    که نگويد به من از لحظه ي ديدار

    *

    گفتمش عشق

    چه عشقي؟

    نزند سر به شب من

    نگذارد لب خود را به لب من

    *

    گفتمش راز

    چه رازي؟

    همه آگاه از اين راز

    همه گفتند به خنده

    اي عجب راز

    شرمگين شد دل من باز

    ----------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    باران

    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    باز اي باران ببار

    بر تمام لحظه هاي بي بهار

    بر تمام لحظه هاي خشک خشک

    بر تمام لحظه هاي بي قرار

    *

    باز اي باران ببار

    بر تمام پيکرم موي سرم

    بر تمام شعر هاي دفترم

    بر تمام واژه هاي انتظار

    *

    باز اي باران ببار

    بر تمام صفحه هاي زندگيم

    بر طلوع اولين دلدادگيم

    بر تمام خاطرات تلخ و تار

    *

    باز اي باران ببار

    غصه هاي صبح فردا را بشوي

    تشنگي ها خستگي ها را بشوي

    باز اي باران ببار

    ...

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آزاد

    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ

    دلت سنگ و دلت سنگ و دلت سنگ

    *

    دلم باران دلم نرگس دلم جام

    دلت تنها نگاهي ساکت و رام

    *

    دلم رسواي شهر و مـسـ*ـت و بي تاب

    دلت سرگرم بازي، شايدم خواب

    *

    دلم خون و دلم خون و دلم خون

    دلت خوشحال و خندان ،شاد و گلگون

    *

    دلم را بارش ابري گرفته

    دلت را خنده ي سردي گرفته

    *

    دلم تنها برايت مي تپد باز

    دلت «ساکت ترين ها »مي شود باز

    *

    دلم در انتظار روز ديدار

    دلت چون قاب خالي روي ديوار

    *

    دلم با خاطراتش شاد و مسرور

    دلت اما چنان کر ، همچنان کور

    *

    دلم با ياد چشمت رفته از دست

    دلت اما به اين نجوا غريبه است

    *

    دلم اما ندارداز تو شکوه

    گرچه درده ....

    دلت آزاد بوده هر چه کرده

    .......


    ----------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شبانه
    ...
    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    برای گریه هایم

    بسی بهانه دارم

    *

    به جای بـ..وسـ..ـه دیگر

    به لب ترانه دارم

    *

    چه غم که تو نماندی

    غمی به خانه دارم

    *

    ببین ز هجرت اینک

    شعر شبانه دارم

    ...



    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    درخت

    کتابها - کتاب غریبانه

    ...

    باز از بوی درخت

    نفسم می گیرد

    چه کسی یاد تورا

    از دلم می گیرد؟

    *

    حک شده روی دلم

    طرح زیبای درخت

    حک شده روی درخت

    طرح زیبای دو دل

    *

    به گمانم دل من

    شهره شهر شده

    *

    به گمانم دل تو

    بادلم قهر شده

    *

    وای! این بوی درخت

    بدتر از زهر شده

    ...


    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مسافر باران

    کتابها - کتاب غریبانه
    ...


    سیلی باران به گوشم می زند

    وه ! که این سیلی به گوشم آشناست

    می شناسم دست خیسی را که باز

    همچنان سیلی به گوشم می زند

    خوب می دانم که غمگینم ولی

    ریشۀ نامهربانی ها کجاست؟

    *

    می دوم در خاطرات کودکی

    خوب می آرم بیاد

    سال هایی دور بود

    مادرم آمد به ایوان بهار

    *

    تا که باران را شنید

    مادرم دستی به موهایش کشید

    گفت: تو آماده باش

    مهربانی زیر باران می رسد

    *

    مهربانی خسته است

    کوله بارش را بگیر

    مهربانی چای می خواهد

    بریز

    مهربانی غصه دارد

    زودباش

    دستمالی را بیار

    اشک هایش را بگیر

    *

    سال ها می گذرد

    همچنان منتظرم

    تاکه باران سیلی اش را می زند

    زود از جا می پرم

    *

    می گذارم روی میز

    چای و دستمال تمیز

    ...


    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    جمعه

    کتابها - کتاب غریبانه
    ...

    کوچه های جمعه باران خورده بود

    یک نفر در صبح جمعه مرده بود

    *

    شایداوهم عاشقی آزرده بود

    یا که اندوهی فراوان خورده بود

    *

    چشم های جمعه خواب آلوده بود

    جمعه در خمیازه خود خفته بود

    *

    جمعه خود را زیر باران شسته بود

    جمعه را اندوه با خود بـرده بود

    *

    جمعه هم مانند من دل خسته بود

    جمعه رازش را به گوشم گفته بود

    *

    کاش می شد جمعه را فریاد کرد

    جمعه اما گوش هایش بسته بود



    ...


    -----
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عاشقی
    ...
    کتابها - کتاب غریبانه



    ...
    عاشقی روح مرا آزرده است

    خنده هایم را ز پیشم بـرده است

    *

    عاشقی را می توان تحقیر کرد؟

    عاشقی را می شود زنجیر کرد؟

    *

    عاشقی تقصیر یک پیغام نیست

    صحبت از آن دانه و این دام نیست

    *

    عاشقی یک اتفاق ساده نیست

    صحبت از دل بردن و دلداده نیست

    *

    عاشقی یک کلبه ویرانه نیست

    صحبت از شمع وگل و پروانه نیست

    *

    عاشقی تصویر یک پاییز نیست

    یک شب سرد و ملال انگیز نیست

    *

    عاشقی چیزی برای هدیه نیست

    طرح دریا و غروب و گریه نیست

    *

    عاشقی یک نامه و نقاشی بیجان که نیست

    عکس قلبی تيرخورده

    قطره های خون میان آن که نیست

    *

    عاشقی روییدن یک غنچه در باران که نیست

    هرچه می گویند این وآن که نیست

    *

    عاشقی تنهای تنها یک تب است

    بی تو مردن در سکوت یک شب است



    ...

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آزار
    ...
    کتابها - کتاب غریبانه


    ...
    دوست دارم گاهی آزارت دهم

    ای که آزردی مرا با رفتنت

    *

    ای که ترسیدی اگر عاشق شوی

    عشق آرد یک بلایی بر سرت

    *

    رفتی و در قاب یادم همچنان

    می درخشد چشم های روشنت

    *

    می زند آتش به شعر دفترم

    یاد آن رفتار گنگ و مبهمت

    *

    رفتی و مانده ست بر ایوان دل

    جای پاهای تو مثل شبنمی

    *

    رفتی ومن می نویسم باز هم

    مانده برقلبم شرار ماتمی

    *

    این چه سود گر باز می خوانی مرا

    باز می گویی پشیمانی مرا

    *

    من نخواهم داد هرگز پاسخت

    ای که آزردی مرا بارفتنت

    *

    پای خود را روی قلبم می نهم

    دوست دارم گاهی آزارت دهم



    ...

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا