شعر دفتر اشعار سعید مطوری!

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 3,794
  • پاسخ ها 248
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
من و تو آبادان

غریبانه نشسته ایم

ونخلهای سربریده را

یکی یکی می شماریم

من وتو آبادان

تنها در زیر نور ماه

خاطرات گذشته را

ستاره به ستاره در آسمان می نگاریم...

من و تو آبادان

شبهای زیبای گذشته را

در آغـ*ـوش یک نگاه گرفته ایم

ودر امواج اروند و کارونت

با ماه رقصیده ایم

من و تو آبادان

کودکانه با کودکان نخل ها یمان

در کارون و اروند آب بازی می کنیم

با تکیه بر نخلهای بی سر

یکی یکی کودکان نخلهایمان را می کاریم

وقت آن است

به عزت گذشته بر گردیم

ای همه از تو جان

شهر زیبایم آبادان

 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شب زمستانی وسرد

    که نبود یک هم درد

    در ره لطف وصفا

    من و آن روشنی شمع وجود

    در ره عشق سجود

    در شبستان شما

    چه سخن های دلی بشنیدم

    یکی از عشق به بیراه سخنها میکرد

    یکی از راز دلی، اشک بر دیده بریخت

    عاشقی، درد دل مردم ما

    چه جفایش کردند

    در ره آن هـ*ـوس پست وپلید

    بی وفایش کردند

    من بدادم ره پاکی ،نشان

    شمع من نور به شب کم دارد...

    و محبت، خانه ی مردم ما

    او به صد غم فرو ریخته شد

    آه چه تنهاست دلِ مردم ما

    با هم وتنهایند

    خود بگویید :چه سازم با درد

    من ومهر تنهاییم

    بکنید همیاری

    تا شویم شمع شبستانی همه

    در دل تاریکی

    که شود شاد همه میهن ما
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    بد شده دنیای ما مهدی بیا

    غم شده دلهای ما مهدی بیا

    مکرو حیله دین ما کرده فنا

    آن نبود سیمای ما مهدی بیا

    عاشقانت شمع سوزان شبا

    ماه بود شیدای ما مهدی بیا

    آن خوارج باز هم کرده جفا

    داغ در دلهای ما مهدی بیا

    ذلفقارت را بکن از تن جدا

    تو بکش دَدهای ما مهدی بیا

    آه، از خون شهید دارد دعا

    خفه شد صدای ما مهدی بیا

    بارها گریه بکردیم بی صدا

    کور شد چشمای ما مهدی بیا

    شمع مجنونیم توی این شبا

    تو شدی لیلای ما مهدی بیا

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    توی کوچه ی شلوغ

    چشم ها همه بی فروغ

    دلها به نسیم درد میگم که نرو نرو

    تنها بودن در عذاب

    خالی لونه ی عقاب

    دلها سوخته از نقاب میگم که نرو نرو

    میگم به نسیم سرد

    سرما به خونه ی درد

    گرما بده ای خدا میگم که نرو نرو

    آشیونه ی نگاه

    شبها به نگاه ماه

    اشک ها لونه ی غمش میگم که نرو نرو

    ابری شده این دلم

    بارون زده رو گلم

    اشک در خونه ی چشام میگم که نرو نرو

    خیس میشه روحم ، تنم

    فریاد شده ،گفت، منم

    " آه " من رو رها بکن میگم که نرو نرو

    شبنم گوشه ی زمین

    افتاد گوشه ی نگین

    نقشی به نگاه من میگم که نرو نرو

    انگشتَرِ خاطرَش

    در دست ِ نو ،باکرش

    لبخندِ نورش، قشنگ میگم که نرو نرو

    آفتابِ به لحظه هام

    شبتابِ به قصه هام

    دستام رو به آسمون میگم که نرو نرو

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    در خلوت شب، پیاده رو

    ورفتن...

    غم وغصه هنگام عبور از لحظه های مه ودود...

    ومن

    در گذرش با نگاه غرور وتحقیر او...

    گامهای بلند من،به اندازه ی بریدگی نفسهایم

    ورفتن به دور دست تنهایم...

    چراغ قرمز وگفتن نه زاو

    وایستادن...

    ماشین های خاکستری هنگام عبور

    ودیدن

    خنده های عاشق ومعشوق در عبور

    که می گذرند از کنار من...

    حسرت واشک در چشمانم...

    سایه،مونس وهمراز من در مسیر تنهایی...

    خیال تنها رفیقم...

    چه سخت است رفتن

    وبی وفایی از معشوق دیدن

    که تقسیم می کرد وفا بر بال پرنده ی عشق...

    غروب رفتنت و تاریک شدن

    و طولانی شدن فاصله ها...

    تمام اندامت تبدیل به نقطه شدن

    قدمهای فراقت در مسیر لحظه ها...

    آه...

    دیگر نمی بینمت

    حتی به اندازه ی نقطه شدن...
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نماند ه غزلی که شور عشق کنم آغاز

    ودفتر تنهاییم می شود باز

    شعرهایم مثنوی غم

    اندامم تکیده وخم

    تاریکی شب...

    من در سوز وتب...

    در تاریکترین شب بی ستاره

    آواز جیر جیرکها شده غمنامه

    غمگین ترین آوازی که شنیده ام

    و راه رفته اش در نظرم

    گَس شده اند تمام خاطره هایم

    می آزارد مشام روحم را

    دیگر جسم نیستم

    آه... روحی سرگردانم

    در جستجوی غزل شعر خود...

    ومن روزی خواهم آمد

    با تمامی غزل گمشده ام

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نسیم در شبی تاریک

    لباس خوابم را

    نوازشی سرد

    ومن در بغض لحظه هایم

    پُرم، از تمامی درد

    آغوشت کویر احساسم

    سرم بر بالین تو

    آرام نوازشت بر موهایم

    آه ...احساسم تَرَک خورد، شکست

    چرا که دستانت از آن من نیست

    سحر تکه های احساسم را

    برای چندمین بار با گریه ام

    به تار،تار ثانیه ها چنگ میزنم

    و تو لبخندت را هدیه بخواب

    ومن سخت دلتنگ وبی تاب

    من وتو ما، ولی تنها

    آری من سالهاست

    روغن ریخته ام را

    بر زمین خواسته هایم

    نذر عشقی حقیقی میکنم

    چقدر بیهوده ام

    آه ... چقدر تنهایم...

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    هاله راد یدم در آغـ*ـوش ماه

    گفتم اورا...

    زرویش هم آغـ*ـوش شدی؟!!!

    گفت که نه...

    هم آغوشی من با نور ماه

    دلیل گذشت من از تاریکی راه...

    شدم هم سور ماه در شب رویایی

    یکی شدن با او

    تا...

    فراموش کنم ز خود تاریکی

    ومن

    زنورش نگاه کنم هزاران زیبایی...

    وخودرا

    زیبا تر کنم با یکی شدن

    با نورش فرار از سیاهی

    حراس...

    تنهایی...

    گفتم او را:

    که بود رهنمودت به ماه ؟

    سکوت و غمش با قطرهای اشکی...

    نگاهی معنا دار به من...

    کلام مدفون در حنجره ...

    گم شده در کویر بغض وسکوت...

    نگاه وگوش منتظر من...

    فرار ثانیه ها از قفس زندگی...

    شدت لرزش در لبان هاله

    با صدایی غم زده...

    در حسرت از دست دادن...

    گفت:

    فراق... خورشید... درون...

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    شب هجران تو آخر چه کند بردل من

    همه پژمرده بشد، سوخته آنسان دل من

    در ره سوز دلم سوخته ها بسیار است

    شکوه بودآن هوست آخ پشیمان دل من

    بارها عشق هـ*ـوس باز تو بوده سخنم

    تا نباشد کلامی ز سخندان دل من

    خند ه ات در ره دیگر چه دامی دارد

    خند ه ات لطفی ندارد پریشان دل من

    سوختی با هوست آنچه به دل داشتمی

    باش تا باز ببینی چه ویران دل من

    تو که عشقی زره آن هوست یاد نشد

    دل، دگر بار نباشد ز خوبان دل من

    دگرآن مـسـ*ـتی توبر دل من راهی نیست

    زنمش قفلی به دل ره نه آسان دل من

    هوست هر دم وهرشب کند مهمانی

    تا بدانی که او نیست آن سان دل من

    تو چرادرره عشقم چنین کردی گـ ـناه

    من چو دیدم مجازات گناهان دل من

    توکه با آن هوست عشق بنامی زخود

    وه چرا دوخته ای چشم به گریان دل من

    شمع، رخسار فریبش دلت لرزان نکند

    او که آتش زده شمعت شبستان دل من

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شبنم

    بیا و در لحظه هایم

    رطوبت دلچسب حضورت را

    در زمین احساسم بریز

    تو آمدی

    و بی تابی

    میدانم برای رفتن آمده ای

    من هنوز تشنه ام

    لحظه ای بمان

    به اندازه ی گفتن

    " دوستت دارم "

    توبیشتر از این کلام ماندی

    و زبان من

    در زنجیر شرم

    تو با نگاهی

    که معنای رفتن بود

    تبخیر شدی

    به آسمان رفتی

    هاله ی ماه شدی

    نفسهای حسرتم

    آهی شد

    به سمت آسمان

    تا تنهایی مرا

    دوباره در گوش تو زمزمه کند...


    من در آرزوی آمدنت

    پازل تصویر آمدن تو را

    یکی یکی در صفحه ی انتظارم
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا