شعر دفتر اشعار رضا کاظمی

  • شروع کننده موضوع *parisa*
  • بازدیدها 1,795
  • پاسخ ها 127
  • تاریخ شروع

*parisa*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/18
ارسالی ها
1,760
امتیاز واکنش
2,649
امتیاز
506
سن
25
محل سکونت
Khz_ahw
قرارِ بعدی؛ مزارِ عاشقانِ بی مزار

1

این تلفنِ گردن شکسته!

هیچ وقت زنگ نمی زند



خودت بزن!

2

اسب ها نجیب اَند

اما نه وقتی سرکشی می کنند.

گاهی باید دهنه را سِفت بکشی شاعر!

3

هرچه سخت ترْ تو

نرم ترْ من.

گُلِ سنگ شده ام انگار!

4

به دیدنم بیا

امّا دیر به دیر.

تو را که می بینم

بَندِ شعرهامْ شُل می شود!
 
  • پیشنهادات
  • *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    نگاه کن! ما مُرده ایم، ولی به هم نرسیده ایم هنووز...



    1

    حجاب کرده ای

    کجا؟

    تمامِ شهرْ منَم

    خالی و تنها

    2

    نایاب شده ای

    مثل صدای قمر، تارِ یحیا

    مثلِ یک موسیقیِ ناب.



    کمی پیدا شو!

    3

    تا می گفتم باران

    آسمان می بارید.

    حالا فقط

    انگشتِ شستَش را حواله اَم می کند!

    کاش نرفته بودی

    4

    گووشی را بردار لعنتی!

    این همه که زنگ زدم

    سوفیالورن هم اگر بود...

    اوه، نه، ببخش

    لطفن فقط گووشی را بردار!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    خسته اَم

    می خواهم کمی در شبِ چشم هات بخوابم.

    لالایی اَم را بخوان مادر!

    1

    خانم!

    بگو دلَم را رها کنند چشم هات.



    سگ دارند لامسَّب ها !

    2

    قطارْ دوور می شود

    ایستگاهْ دوورتَر.

    من می روم یا تو، مهم نیست

    مهمْ قطار است که دوور می شود!

    3

    آقای وزیر

    باید بروی بمیری

    تمامِ جادّه ها را هم اگر صاف کنی

    او دیگر برنمی گردد!

    4

    بفهم!

    دارد نازِ تو را می کِشد

    مردی که از غُروور

    خورشید هم به فلانَش نیست!​
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    بگو دلَم را رها کنند چشم هات!



    1

    قهوه ی چشم هاتان

    چه تلخ است خانم!

    لطفن

    کمی شِکَرخند!

    2

    چه زود خسته می شود شهر

    وقتی زیرِ پاهام

    از نفس می اُفتد

    و من هنوز می روم...

    3

    می آیی

    نشئه می شوم

    می روی؛ خُمار.

    مرا به تخته ی چشم هات ببند؛

    تَرکْ بده!

    4

    اَخم می کنی

    سرد می شوم

    لب خند می زنی؛ گرم.

    کمر به قتلَم بسته ا ی مگر؟!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    منْ رضا کاظمیِ شعرهای خودم هستم





    1

    بووسه هات کوتاه اَند

    مثل شعرهای من

    تا بیایی بخوانی،

    تمام شده اند!

    2

    بوویِ نَمْ گرفته این خانه.

    از پشتِ ابر بیرون شو

    کمی بتاب!

    3

    هرکجا بروی

    دوباره به من برمی گردی.

    زنده گی ما

    شده است بازیِ "یویو" !
    4

    کمی رحم کن لامسَّب!

    این طور که راه می روی به ناز،

    شهر بی چاره می شود!

    5

    می روی

    نوشته هام "شعر" می شوند

    می آیی؛ جفنگ!



    می خواهم شعر بنویسم؛ نیا!​
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    کار سختی ستْ دوست نداشتنِ تو



    1

    تنها رازِ منی

    تو را

    به خدا هم فاش نمی کنم!

    2

    بیا قدم بزنیم

    من با تو

    تو

    با هرکه دلَت خواست!

    فقط

    بیا قدم بزنیم

    3

    بی کار شده ام

    صاحب خانه غُر می زند

    همسایه ها چپ نگاه می کنند

    تو هم که رفته ای.



    آه چه خوش بختم من!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    می خواهم شبِ چشم هات را کمی سووت بزنم!



    1

    دارند تکراری می شوند عاشقانه هام

    بیا دوباره اتفاق بیفتیم!

    2

    غزل،

    چشم های تو است.

    کاش حافظِ چشم های تو بودم!

    3

    می چینمَ ت

    حتا اگر قَدَّم نرسد!

    تو

    میوه ی ممنوعه ی منی!

    4

    از وقتی رفته ای

    همه نامَرد شده اند

    حتا این تلفنِ لعنتی

    که زنگ نمی زند دیگر!

    5

    عُمری ست در شبِ چشم هات

    گیر انداخته ای دلَم را

    حالا

    پَرَم می دهی که برو؟!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    هر که می رسد، تکّه ای از دلَم می بَرَد...

    1

    چشم هات

    روودِ عسلَند

    سر می روند از قالبِ " غزل "

    تو را فقط

    باید " آزاد " نوشت!

    2

    بکارتِ لب هات را

    کدام بـ..وسـ..ـه برخواهد داشت

    در این سکووتِ بی پیر؟!

    3

    به فتح جهان فکر می کنم

    با همین شعرهای عاشقانه.



    دُن کیشوت نیستم، ولی

    دنیا خیلی شبیه شده است

    به آسیاب های بادی!

    4

    شاعری در کوچه های شب

    صدای قدم هاش را تا صبح

    زیر لب سووت می زند.

    شهر تمام می شود

    تنهایی اَش آغاز!

    5

    این راه که می روم

    به تُرکستان نیست.

    حتا اگر

    « کوچه غلط » داده باشی!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    سردم است؛ کمی آواز عاشقانه بخوان! 2

    1

    حوّا هم که باشی

    من آدم نمی شوم

    پس بی خودی جای بووسه

    سیب تعارفَم نکن!

    2

    لانه ی موریانه ها شده است این خانه

    بیا به آتش بسپاریم خودمان را

    3

    « تنها شده ام »

    جمله ای کلیشه ای ست؛ اما

    باور کن

    تنها شده ام!

    4

    سفر

    مرا از تو به هیچ کجا نمی بَرَد

    پشت سرم آب نریز!

    5

    با خیال نمی شود سفر کرد

    خودت هم بیا

    6

    برای رسیدن به تو

    باید از مرز بگذرم.

    جمع کن حصارهایت را !
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    بی خود می کند بهارْ بی تو بیاید!



    1

    خیز برداشته ام به هوای بهار

    حال آن که هنووز

    هزار زمستانْ پیشِ روو دارم.



    عاشقِ بی کلِّه که می گویندْ منم!

    2

    امسالْ بهار

    هفت سینِ مان کامل نیست.

    سیبِ سُرخِ گوونه هات را

    کم دارد!

    3

    بهار

    چشم های تو بود

    پلک می زدی شکوفه می ریخت.

    حالا انگار

    روویِ زمستان گیر کرده است

    سوزنِ فصل ها !

    4

    نیایی

    بهار نمی آید

    پرستوها بی کار می شوند

    درخت ها غمْ باد.



    حالا من هیچ؛ اما

    چه گناهی کرده اَند این بی چاره ها؟!
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا