1-
مرزها
زبانِ فاصله را نمی فهمند.
هرچه دورتر میروم
نزدیکتر میشوی!
2-
تو رفتهای
و من از تنهایی
کَکَم هم نمیگزد دیگر!
*
حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی!
3-
هرکجای جهان که میروم،
آسمانْ
رنگِ چشمهای توست.
4-
مرزی در میان نبود.
هرچه دورتر رفتم؛
نزدیکتر شدم.
انگار تمامِ پلِّه برقی های جهان را
عکسْ سوار شده باشم!
ساده نیست دل کندن؛ به تریج قبات برنخورد!
1-
عاشقانه هام
به دردِ لای جِرز هم نمی خورند دیگر؛
وقتی تو نیستی.
2-
اینقدر کووک نزن!
جای بخیه ندارد دیگر
این دلِ لاکردار!
3-
با چشم هات زنده گی کرده اَم
وقتی هنوز می تابیدند.
ولی حالا ؛
این ابرهای لعنتی
دارند دست به خودکُشی اَم میزنند!
4-
کم از کلاغ نیستی که!
نگاه کن؛
هرچه سنگ میپرانم
نمیرود!