شعر دفتر اشعار استاد رحيم معينی كرمانشاهی !

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,925
  • پاسخ ها 95
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
سحر به گريه من گلبني جوان خنديد
در اين چمن مگر امروزمي توان خنديد

گمان مكن كه بپاي گلي رسد آبي
چنين كه دامن گلچين بباغبان خنديد

بگوش صبح مگر عو عو سگان برسد
چو گرگ گرسنه بر خفتن شبان خنديد

چگونه طوطي غمگين به بيند آزادي
بگلشني كه قفس بان باشيان خنديد

در آن كوير كه طوفان شن براه افتاد
ستاره گم شد و اشتر بكاروان خنديد

شرار برق زمان بين چه كرده با گلزار
كه دود شعله سروش ببوستان خنديد

ز ميزبان چه بگويم كه دهر تنگ نظر
به لقمه هاي گلو گير ميهمان خنديد

چه غم زكشتي بشكسته زانكه چشمك هاست
ز ساحلي كه بر امواج بيكران خنديد

حباب آب ندانم كه در فضاي ضمير
چه ديده بود ، كه بر چشمه روان خنديد

چو پاي آز بشر در فضا براه افتاد
زمين بعاقبت شوم آسمان خنديد
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آشوب خزان




    خورشيد دگر نور دلاويز ندارد
    مه پرتو مات هـ*ـوس انگيز ندارد

    در باد بهاري ز بس آشوب خزان است
    گل وحشتي از غارت پاييز ندارد

    آنكس كه ندارد هنر عشق و محبت
    زو رحم مجوييد كه اين نيز ندارد

    آلوده ام اما همه شب غرق مناجات
    با دوست سخن اينهمه پرهيز ندارد

    گيتي همه اويست و هم او هيچ بجز لطف
    از وسع نظر با من ناچيز ندارد

    عاشق ز سر مستي اگر كرد خطايي
    معشوق كه بحث گله آميز ندارد

    سر گرمي بازار جهان داد و ستد هاست
    آن وام خداييست كه واريز ندارد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سنگين جوهر




    خوش خبر مي آيم اي غم از دلم پرواز كن
    خرمني گل را بدامن مي كشم ره باز كن

    روز گارا ز آتش دل بند بندم ، سوختي
    در ني جانم ، نواي تازه اي را ساز كن

    بر لبم فريادها بود اي هنر پرور زمان
    روح خاموش مرا، از نو سخن پرداز كن

    اين قلم در حسب حالم ، سخت سنگين جوهر است
    اي سرشك خوش سكوتم ،قصه اي ابراز كن

    اشك من گل كرده ، اي طاووس خوشرفتار غم
    چتر صد رنگت مبارك ، هرچه خواهي ناز كن

    اي ترانه خوان خوش غوغا ،اگر بانگي زدي
    گـه گهي هم ياد من با نرگس شيراز كن
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    صاحب درد






    بيان درد مكن ، جز براي صاحب درد
    من اهل دردم و، دانم دواي صاحب درد

    ز يادگار خوش خويشتن مگو ايدوست
    بمحفلي ، كه شدي آشناي صاحب درد

    كنون كه هر كس اسير هواي نفسانيست
    كسي چگونه شناسد ، بهاي صاحب درد

    بكوي دلشدگان رو ، چو حاجتي داري
    كه مستجاب تر آيد دواي صاحب درد

    مخواه از ني دلسوخته سرود اميد
    ز سينه ، خسته بر آيد صداي صاحب درد

    مقام درد ببين ، با هنر بخوانندش
    كسي كه خوب در آرد ، اداي صاحب درد

    هزار تجربه كرديم ، غير درد نبود
    بدرد خانه گيتي ، شفاي صاحب درد

    طلاي رنگ مرا بين و اعتبار مرا
    كه با خبر شوي از كيمياي صاحب درد

    از آن اميد بدرمان درد ها دارم
    كه چرخ پر بود از واي واي صاحب درد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    لوح مخدوش




    من نگويم ، كه بدرد دل من گوش كنيد
    بهتر آنست كه اين قصه فراموش كنيد

    عاشقانرا بگذاريد بنالند همه
    مصلحت نيست ، كه اين زمزمه خاموش كنيد

    خون دل بود نصيبم ، بسر تربت من
    لاله افشان بطرب آمده مي نوش كنيد

    بعد من سوگ مگيريد ، نيرزد به خدا
    بهر هر زرد رخي ، خويش سيه پوش كنيد

    غير غم دارو ندارم بجهان چيست مگر؟
    رشك كمتر بمن ، هستي بر دوش كنيد

    خط بطلان بسر نامه هستي بكشيد
    پاره اين لوح سبك پايه مخدوش كنيد

    سخن سوختگان طرح جنون مي ريزد
    عاقلان ، گفته عشاق فراموش كنيد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    روزگار





    اي روزگار گاو
    من گاو باز چابك و بي باكم
    دانم كه بيشعوري و داري دوشاخ تيز
    تا سازيم هلاك
    بسيار حمله كردي و نفكنديم بخاك
    بسيار سم بر زمين كوفتي زخشم
    اكنون تو خسته مانده و من
    همچنان بپاي
    شاخت اگر به پنجه چون آهنم فتاد
    بينند مردمي كه تماشاي ما مي كنند
    پشت كه بر زمين رسد و
    برد زان كيست!
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    چه بايستي بگويم ؟ تا بگويم
    كه گفتن را نبينم اعتباري
    معاني قلب و ، الفاظند مقلوب
    سخن زين بازتر ؟! كو اختياري
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نمي دانم پيامم پاسخي دارد ز چشمانت
    اگر آري ، كه پر گيرد ، نگاه پر پيام از من
    درنگي گر نداري، تا پيامم در تو بنشيند
    شتاب گرد راهت را ، سلامي والسلام از من
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عابدي را گفتم اي دست من و دامان تو
    كن دعايي ، تا نهم پايي در اين ميدان تو
    گفت از طاعت چه داري ، كوفتم بر سر كه آه
    گفت آهت را بمن ده ، هر چه دارم زان تو
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مادرا گرچه چو تصوير خيالي شب وروز
    در سراپرده اين چشم پر آبم آيي
    خواهشم روز وشب اينست بدر گاه خدا
    كه كند لطفي و گـه گاه به خوابم آيي
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا