شعر دفتر اشعار رضا کاظمی

  • شروع کننده موضوع *parisa*
  • بازدیدها 1,799
  • پاسخ ها 127
  • تاریخ شروع

*parisa*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/18
ارسالی ها
1,760
امتیاز واکنش
2,649
امتیاز
506
سن
25
محل سکونت
Khz_ahw
برگچه های نو رَسته ی بهارندْ چشم هات



1

دروغ گفته بودی!

هیچ خانه ای در این شهر به نام تو نیست

تو،

از سیّاره ی دیگری آمده بودی

2

نگرانِ رفتنَت نیستم؛ برو!

کوچه درختی های شهر

به نام تواَند همه

3

هیچ ماشینی به مقصدِ تو نمی رساندَم.

مسافرکِش ها هم فهمیده اند

خیالی بیشْ نبوده ای!

4

راه می روم

و شهر

زیر پاهام تمام می شود.

تو، هیچ کجا نیستی!
 
  • پیشنهادات
  • *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    سر رفتهام از بیقراری / قرار من کجاست؟
    1
    راه میروی
    و شهر
    اردیبهشت میشود
    2
    گـ ـناه نکرده تعزیر میشوم
    حال آنکه تو
    با هزار شیشهی نوشید*نیْ در چشمهایت
    آزادانه در شهر قدم میزنی!
    3
    نمیرسم به قرار
    منتظر نباش!

    سالهاست از قرار رفتهام
    4
    همه میگویند: چه مهربان است این مَرد!
    و کسی نمیداند
    لبخند تو است رووی ل*ب*هام
    وقتی آنسووی دریاها
    یادم میکنی
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    آفتزده است این باغ،/ بیا به دشت بپاشیم / خودمان را

    1
    سرد است هوا
    پنجره را ببند
    خودم برایت میبارم
    2
    شیارِ دستهاش را نشان میدهد پدر:
    "هنوو گُشنهگی نکشیدی عاشقی یادت بره!"
    اما از ابرِ چشمهاش
    چکّه میکند
    تصویرِ زنی جوان!
    3
    بیا زندهگی را به اعماق ببریم.
    اینجا
    فقط جنگِ موجها و صخرههاست.
    4
    به مراسمِ خاکسپاریاَت نیامدم
    چون
    نمرده بودی!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    چشم هات / بهار کرده اند زمستان را


    1

    به هر طرف میچرخد

    تو را می بیند

    آفتاب گردانی که خورشید هم

    حسرتِ سرگردانی ش را می کشد!

    2

    خدا عاشقَ ت شده استْ یقین

    وگرنه هیچ وقت

    این همه دیر نمی کردی!

    3

    مادر گفته بود رقـ*ـص حرام است؛ نیاموختم

    اما حالا هرشب

    با وُدکا و خیالِ تو می رقصم.

    ببین چه حرام در حرامی ساخته ای از من!

    4

    اینجا

    پاییز می بارد از آسمان

    و من،

    دارم سر می روم از باران.

    مگر تو کجای جهانْ آه کشیده ای؟!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد...


    1

    مرگ هم پایانِ تو نبود

    وقتی فردای خاکسپاری اَت

    به خانه برگشتی وُ با هم

    یک دلِ سیرْ خندیدیم!

    2

    شبِ گوورستان هم زیباست

    وقتی باران باشد

    من باشم

    و تو.

    حتا اگر مُرده باشی!

    3

    هر زنی با عطر تو از کوچه می گذرد

    به « شور » می افتد

    اما « بیداد » می خواند

    این قناریِ بی چاره!

    4

    دل نیست این،

    مُرداب است دیگر؛

    دست و پای بی خودی نزن!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    بیا زنده گی را به اعماق ببریم...


    1

    رفته ای وُ من

    تازه عاشقَ ت شده ام!

    2

    ماه شده ام

    راهنمای مسافران.

    و چه غم انگیز است حکایتِ مسافری که

    پایانِ راه

    ماه میشود!

    3

    دیگر برنمی گردی

    این، مثلِ روزْ روشن است.

    اما

    مادر به دلَ ش بَرات شده می آیی

    و من، باور میکنم!

    4

    وقتی پاییز

    چهار فصلِ سال باشد

    آخرِ تنهایی استْ

    بی تو قدم زدن!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    دوود شده ای در چشم هام / خودت را عقب تر بگیر!


    1

    جهانی را به تسلیم وا داشته ای

    با پیراهنی سفید

    بی تابِ گریختن از دستِ بندِ رخت!

    2

    اِعجاز می کنند عاشقانه هام.

    ببین چه طور در آینه ی خود

    تو را جوان نگه داشته اند!

    3

    هرچه می روم

    نمی رسم به تو

    اسبِ عَصّاری شده ام انگار!

    4

    باید بروم.

    این جا،

    هیچ کدام زبانِ هم را نمی فهمیم

    نه من، که مُدام از تو می گویم

    نه صاحب خانه، که مُدام از اجاره بهاء!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    چتر نمی خواهد این هوا ؛ / تو را می خواهد.




    1

    چه قدر نوشید*نی ریخته ای به چشم هات مگر

    که هر روز می گیرندَم

    به جُرمِ مـسـ*ـتی؟!

    2

    امروز

    تو را به باد داده بودْ بندِ رخت.



    پیراهن دیگری برایم بفرست!

    3

    پیله ی تنهایی اَم

    شکفته نشد هیچ وقت.

    اما چه باک!

    ابریشمِ پیراهنَت شده ام حالا!

    4

    هر وقت به پیراهن ت می افتد باد

    نفسَم تنگ می شود.



    چه خوب که خودت نیستی!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    اینجا دارد کویر می شود / کمی ببار!





    1

    دلَم باران می خواهد

    و چتری خراب

    و خیابانی که

    هیچ گاه به خانه ی تو نرسد!

    2

    زیرِ پنجره ی اتاقَم

    « مرا ببوس » را می خواند

    آواز خوانِ کوچه های شب.

    می بوسمَت

    و طرحِ لب هام می ماند

    رووی غبارِ سردِ شیشه!

    3

    روزی یک قدم جلو می آیم

    روزی یک آجر بالا می روی

    ما هیچ وقت به هم نمی رسیم.

    تو؛

    همیشه فراموش می کنی برای قلعه ات پنجره بگذاری!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    آن قدر نیامدی / پاییز هم دلَش گرفت!


    1

    بهانه ای نمانده است دیگر

    برای عاشقی کردن!

    بیا برگردیم به کودکی

    دوباره با هم بزرگ شویم

    2

    پستچیْ امروز

    جای نامه، تنهایی آورد.

    به گمانم غرق شده باشی

    در خیال هام!

    3

    شهر جای ما نیست

    بیا به کوه بزنیم مثلِ یاغی ها

    4

    صدای عقربه های این ساعتِ لعنتی

    خوابِ تو را

    پَر می دهد از چشم هام.

    باید قفسی برایت بسازم!
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا