برگچه های نو رَسته ی بهارندْ چشم هات
1
دروغ گفته بودی!
هیچ خانه ای در این شهر به نام تو نیست
تو،
از سیّاره ی دیگری آمده بودی
2
نگرانِ رفتنَت نیستم؛ برو!
کوچه درختی های شهر
به نام تواَند همه
3
هیچ ماشینی به مقصدِ تو نمی رساندَم.
مسافرکِش ها هم فهمیده اند
خیالی بیشْ نبوده ای!
4
راه می روم
و شهر
زیر پاهام تمام می شود.
تو، هیچ کجا نیستی!
1
دروغ گفته بودی!
هیچ خانه ای در این شهر به نام تو نیست
تو،
از سیّاره ی دیگری آمده بودی
2
نگرانِ رفتنَت نیستم؛ برو!
کوچه درختی های شهر
به نام تواَند همه
3
هیچ ماشینی به مقصدِ تو نمی رساندَم.
مسافرکِش ها هم فهمیده اند
خیالی بیشْ نبوده ای!
4
راه می روم
و شهر
زیر پاهام تمام می شود.
تو، هیچ کجا نیستی!