دلم از نبودنت پر است…
هر روز خاطراتم را الک میکنم..
و جز دلتنگی تو چیزی برایم نمیماند
نه تو آمدی
نه فراموشی…
خیالی نیست…من کوه میشوم و پای نبودن هایت میمانم
اما ای کاش میدانستی بی تو تمام لحظاتم رنگ پاییزند
کاش از عکس هایت کمی یاد میگرفتی،
هنوز هم دستشان دور گردنم است وهنوز هم یک جوری نگاهم میکنند انگار از من زیبا تر ندیده اند،
بی معرفت جانم؛
راستی عکس هایت مثل خودت نیستند که گاهی باشند و گاهی نباشند،
مثلا همین دیشب که حالم از بد هم بدتر بود،
زل زده بودند به چشم هایم و تا خواب نرفتم پلک روی هم نگذاشتند...
اصلا من برای این عکس ها بدجور مهمم،
آنقدر که از اشکم نچکیده چشم هایشان پر از اشک میشود ولی گریه،
نه گریه نمیکنند
غرورشان به خود ِ لعنتیت رفته....
بین خودمان بماند،
دست هایم را گرفته اند،
آنجا توی عکس ولی این دست های سرد،
بدجوری گرمای دست های خودِ شما را کم دارد...
شما مگر چشمانتان بسته است؟!
روز اولِ رابـ ـطهِ هايتان چشم هايتان را خوب باز كنيد ببينيد تفاهم داريد!
سطح اجتماعی تان بهم ميخورد!
سنِ تان مشكلی ندارد!
دور بودن سردتان نمی كند!
خوب ببينيد و بسنجيد...
گاهی علاوه بر قلب با مغزتان هم فكر كنيد،
بعد بگوييد
تورا برای يك عمر ميخواهم؛
بعد دوستت دارم را به زبان بياوريد...
كلمات جان دارند...
جانمان را نگيريد با اين كلمات!
دل خوش مان نكنيد و بعد با وقاحت هرچه تمام نگوييد:
ما به دردِ هم نميخوريم...
روز اول كور نبوديد!
ما همان انتخاب های خودتان هستيم...
اگر حرمت رابـ ـطه را نگه نمی داريد،
حرمت آن كلمات بيچاره را حفظ كنيد..
تا وقتی قلبِ مان "دوستت دارمی" ميشنود،
راهش را كج نكند و برود...
اعتماد را از قلبِ مان نگيريد لطفا!