شعر دفتر شعر | سارا محمدی اردهالی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,625
  • پاسخ ها 46
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
"گردنبند"

در تمام میهمانی ها
آویز گردن من
کلید خانه ی توست

حالا بگذریم
مرا جرات آمدن نیست و
تو را
جرات عوض کردن قفل

 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شنا میکنم
    از این سو به آن سو
    زیر آبی میروم
    تا آن جا که نفس دارم
    انگشتانم را به کف استخر میکشم
    ناگهان
    یادت
    چون کوسهای به سمتم برمیگردد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دلم
    مرد میخواهد
    نابینا
    خط بریل بداند
    فصل به فصل
    تنم را بخواند
    بازیهای ادبیام را کشف کند

    دستش را بگیرم
    بازو به بازو
    دنیا را برایش تعریف کنم
    چشمش شوم
    عصایش
    و تمام زشتیهای جهان را
    برای او
    از قلم بیاندازم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242


    تو چشمک میزنی
    من لبخند

    مینشینیم
    خیلی خسته ایم

    بند ماسکت را باز میکنی
    کمی گره اش سفت است
    ولی باز میشود
    من هم برش میدارم
    میگذارم روی میز
    کنار مال تو

    این جا خیلی دور است
    یک قهوه خانه
    آن سوی صداها
    من شیر مرغ سفارش میدهم
    تو
    جان آدمیزاد

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سه نفریم

    سردبیر سابق یک مجله
    چریکی پیر
    یک عضو انجمن هزاردستان

    با پیژامه هایی زرد و سوراخ
    پای منقلی روشن
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    [h=2]
    icon1.png
    [/h]
    قویی سپید
    با چشمان ریملزده
    بر دریاچه های متروک,
    کودکان برایم خرده نان میریزند

    سرم پایین است
    تشییع هنوز تمام نشده

    من
    بیوه ی فرماندهی دلاور جنگی نابرابرم.
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    پر از ترانه و پرسش
    برهنه خواهم ماند
    ميان طناب های رخت
    ميان اين همه ميز
    کافه های تلخ

    میشنوم مبهم و مدام
    زمزمه ی مهربان طناب هاست گويا
    به گرهی گره بگشا
    به دست جاذبه ی زمين
    و آن دوستي پنهان
    با وزن خموش خویش

    شرمم آيد از چهارپايه
    آن نگاه پرسشگر
    پس کي از من خواهي پريد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242


    در سـ*ـینه بندم
    نقشهی جزیره های بسیاری را
    پنهان کردهام

    دزدی دریاییام

    پهلو گرفتن را
    دوست دارم

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    [h=2]
    icon1.png
    [/h]
    تاریکیها با هم فرق دارند
    یک نوع تاریکی هست
    تاریکی من و تو
    تاریکی مطلق
    سوزن گرامافون در لحظهای ویژه
    در شیار این تاریکی فرو میغلتد

    تو دکمهی کتت را میبندی
    دستی در جیب
    آهسته
    میان سالیات را طی میکنی
    سمت من میآیی

    به جوانیام میرسی
    نفس من حبس میشود
    ساعتم را باز میکنم
    میگذارم روی آخرین کتاب

    با هم
    در زمانی که نمیگذرد
    میایستیم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    من و استکان نعلبکیها از تاریکی نمیترسیم
    این دری هم که به هم کوبیدی
    در آشپزخانه بود
    نه در خوشبختی

    ناخنهایم را سوهان میزنم
    یک مدل دیگر
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    38
    بازدیدها
    895
    بالا