داستان عشق با یک کامنت|☠nafas☠کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع ☠nafas☠
  • بازدیدها 3,215
  • پاسخ ها 28
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

☠nafas☠

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/19
ارسالی ها
46
امتیاز واکنش
332
امتیاز
0
محل سکونت
تهران
-خب یعنی الان رابطتون چی میشه؟

آرشام:نمیدونم رها.بیخیال بیا بخوابیم.

آرشام برام شارژ گرفته بود و منم طبق قولم مکالمه خریده بودم و شب داشتیم حرف میزدیم.

صبح ساعت10بود که از خواب بیدار شدم یه اس به آرشام دادم که

-سلام.خوبی؟صبحت بخیر.

اوایل زیاد از کلمه عشقم و زندگیم و نفسم استفاده میکردم اما به محض اینکه آرشام هم از این

کلمات استفاده کرد دیگه من نگفتم از اول هم قصدم همین بود که تو دهنش بندازم و خودم این

کلمات رو نگم.

ساعت12بود که اس داد

آرشام:صبح تو هم بخیر.

دروغ که حناق نیست!راستش از اینک با حدیث دعواشون شده بود و امکان اینکه با هم کات کنن زیاد

بود خوشحال بودم بخاطر همین از آرشام پرسیدم:

-آرشام؟

آرشام:جونم؟

-از حدیث خبری نشد؟

آرشام:چرا.اوکی شد!

-خب خداروشکر

خیلی ناراحت شدم مطئنن هرکسی هم جای من بود ناراحت میشد ولی باز گفتم بیخیال و خودم رو

به بیخیالی زدم...

اگر بگم دلم میخواد بازم بچه بشم که بزرگترین دغدغه م نخوردن خوراکیم بود دروغ نگفتم به خداوندی

خدا دروغ نگفتم.خدایا...اشتباه کردم تو زمان بچگی آرزوم بزرگ شدن بود...خدایا خیلی بد شکستم

الحق که آرشام میوه ممنوعه بود...

**************************************************
-آرشام؟

آرشام:جونم عزیزم؟

-منو بیشتر دوست داری یا حدیثو؟

آرشام:اااا رها این چه حرفیه؟هر دو تو نو به یه اندازه

-آرشام کدوم بیشتر؟

آرشام:بخدا هر دوتونو رها

-نمیشه اونو ولش کنی؟

آرشام:مگه میتونم تو رو ول کنم یا از تو بگذرم؟

-آخه ارشام یعنی چی؟من نمیتونم اینجوری تحمل کنم

آرشام:پس چرا اون موقع گفتی من با بودن حدیث مشکلی ندارم؟

-حرف زدم من نمیتونم آرشام لطفا درک کن

آرشام:نمیدونم بخدا رها خودمم موندم بخدا نمیدونم

-باشه بیخیال.باید برم کاری نداری؟

آرشام:ااا کجا رها؟

- خسته شدم

آرشام:از من خسته شدی؟باشه برو عیبی نداره

-حرف مفت نزن خسته شدم انقدر سرم تو گوشی بود میخوام برم یکم تحرک داشته باشم

آرشام:باشه برو عزیزم مراقب خودت باش

-باشه خدافظ

آرشام:خدافظ
 
  • پیشنهادات
  • ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    شب دیگه به آرشام زنگ نزدم چون سرش درد میکرد و زودتر خوابید.داشتم آهنگ چرا من علی عبدالمالکی رو گوش میدادم تازگیا خیلی این آهنگ رو دوست داشتم چون یه جورایی حرف دلمو میزد...
    این همه آدم تو دنیا بود چرا من
    من که قلبم خیلی تنها بود چرا من
    من دلم خونه خسته از عشقم
    بازم آوردی اشکو تو چشمم چرا من,چرا من

    دل بریدم از یه دنیا خسته بودم گیجو تنها
    هم صدای بغض ابرا گریه کردم من خدایا
    راه میرفتم تو خیابون
    دل شکسته خیلی داغون
    اشتباه بود غصه هامون
    بازمن اینجام زیر بارون
    این همه آدم تو دنیا بود چرا من
    من که قلبم خیلی تنها بود چرا من
    من دلم خونه خسته از عشقم
    بازم آوردی اشکو تو چشمم چرا من,چرا من
    رسم دنیاست دل شکستن
    رسمش اینه بدشه با من
    خیلی موندم خیلی رفتم
    خیلی خستم پس چرا من
    حس نموده توی شعرام,واسه اینه خیلی تنهام
    هیچکسی نیست توی دنیا من همیشه خیسه چشمام
    این همه آدم تو دنیا بود چرا من
    من که قلبم خیلی تنها بود چرا من
    من دلم خونه خسته از عشقم
    بازم آوردی اشکو تو چشمم چرا من,چرا من
    خدایا؛خسته شدم از این زندگی مسخره هیچکسی رو ندارم باهاش درد و دل کنم دوستام که کلا میگن از آرشام جدا شو نمیفهمن وابسته آرشامم نمیفهمن دوسش دارم به خود آرشام هم نمیتونم حرفی بزنم برم بهش بگم از اینکه با حدیثی ناراحتم؟بیچاره تقصیری نداره آخه بدتر خودش هم ناراحت میشه به مامانمینا هم که اصلااااااا نمیتونم بگم آخه خداااا خودت یه راهی جلو پام بذار تا تکلیف خودمو حداقل بدونم چرا آخه جونمو نمیگیری؟
    شام نخورده و با یه هندزفری تو گوش و با اشک جاری رو گونم خوابم برد.
    فردا صبح که رفتم مدرسه دیگه ناراحتیم یادم نبود،نمیدونم اخلاقم خوب بود یا نه اما ناراحتیم با شنیدن یه جوک یا خنده مامان بابام از یادم میرفت...
    امتحانای میان ترم رو داده بودم و حالا معلمای گرامی برگه ها رو میدادن خداروشکر این اتفاقات رو درسم تاثیری نذاشته بود و اگر نمره بدی میگرفتم فقط بخاطر کم کاری خودم بود البته نمره هام خیلی بد نبود فقط پایین ترین نمره م عربی بود که اصلا لای کتاب رو باز نکرده بودم خب حسش نبود که از10نمره6گرفتم:aiwan_lightsds_blum:)آخخخخ که با محدثه و پریسا چقدر خندیدیم سر نمره هامون؛خدایا بازم بابت این دوتا دیوونه شکرت اگر اینارو هم بهم نمیدادی دیوونه شدنم حتمی بود!
    ***************************************************
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    -بخدا جوابمو ندی دیگه باهات حرفم نمیزنم.ببین خدارو قسم خوردم!
    لا اله الله خدایا دو ساعته گوشیشو جواب نمیده؛کجاس آخه؟از سر ناچاری به پریسا زنگیدم:
    پریسا:بله؟
    -سلام پریسا.
    پریسا:سلام.خوبی؟
    -نع.اصلا خوب نیستم.پریسا دستم به دامنت.
    پریسا:چیشده؟
    -واااااااااای پریسا امروز ساعت2داشتم به آرشام اس میدادم بعد نمیدونم چیشد بهش گفتم توهم میهن عضوم.
    پریسا:خب؟
    -بعد یکم باهام دعوا کرد بعد بهم گفت اسم کاربریتو بده برم پیدات کنم بعد بهش اسممو دادم گفت بذار.
    پریسا:خب؟
    -پریسا از اون موقع تا حالا دیگه جوابمو نداده هرچی بهش اس میدم و میزنگمم جواب نمیده.2ساعته معلوم نیست کجا رفته.من چکار کنم؟؟؟؟؟؟
    پریسا:شاید رفته جایی آنتن نمیده یا نمیشنوه صدای زنگو
    -نه پریسا اون موقع که بهش اس دادم تازه از حموم اومده بود ،خونه بود.
    پریسا:نمیدونم والا چی بگم؟
    -پریسا تروخدا دعا کن پیداش بشه نکنه اتفاقی واسش افتاده باشه؟نکنه مرده باشه؟
    پریسا:ااا رها چرا چرت و پرت میگی؟خدا نکنه جوون مردم.باشه دعا میکنم.
    -باش.مرسی.کاری نداری؟
    پریسا:نه.خدافظ
    -خدافظ
    خدایا یعنی کجاس؟نکنه واقعا مرده باشه؟از لجم بهش اس دادم:
    -باشه خودت خواستی
    و گوشیم رو خاموش کردم...
    بعد یکی دوساعت که گوشیمو روشن کردم دیدم نه خیرهیچ خبری ازش نیس.
    تو اتاقم داشتم با لب تاب کار میکردم که رونیکا اومد تو اتاق و گفت:رها کی میدی؟
    -منم که بی اعصاب:باشه میدم
    رونیکا:خب کی میدی؟
    -اه رونیکا میدم دیگه چرا گیر میدی؟
    رونیکا:معلوم نیس اعصابش باز از کجا خورده سر من خالی میکنه.
    -به تو ربط نداره.جون هر کسی دوس داری رو مخ من راه نرو فقط برووووو...
    خدایا دارم روانی میشم آخه این پسر بی فکر کدوم گوری رفته؟گوشیشم که خاموش شده.میترسم مرده باشه.ایندفعه زنگ زدم به محدثه:
    محدثه:به به رها خانوم.چه عجب یادی از ما کردی!
    -محدثه آرشام مرده!
    محدثه:مرده؟یعنی چی مرده؟
    -بخدا راست میگم ازش هیچ خبری نیس.هر چی هم که بهش زنگ میزنم میگه در دسترس نیست.محدثه نکنه واقعا اتفاقی افتاده باشه؟
    محدثه:نه ایشالله که هیچی نشده شاید گوشیشو خاموش کرده بخاطر اینکه درس بخونی یا اینکه شایدم میخواد باهات کات کنه!
    -محدثه حرف مفت نزن آرشام اصلا اهل این حرفا نیس که بخاد باهام کات کنه.میشناسمش
    محدثه:پس من نمیدونم دیگه.
    -باشه کاری نداری؟
    محدثه:نه خدافظ
    -خدافظ
    تا فردا صبح که از خواب بیدار شدم خدا میدونه چقدر نگران بودم و استرس داشتم از دیروز تا الان شاید100دفعه بیشتر بهش زنگ زدم.
    دیشب قبل خواب چقدر گریه کردم امروز صبحم که هنوز چشمامو باز نکرده بودم تا دیدم به گوشیم اسمسی نیومده دوباره اشکم دراومد!
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    خدایا آخه کجا رفته؟تو اون یه روز داشتم از سر درد میمردم.ساعت2بود یعنی دقیقا 24ساعت ازون بی خبری گذشته بود که دیدم چراغ چشمک زن گوشیم که نشون دهنده اسمس بود سبز شده شیرجه زدم سمت گوشیم!دیدم از آرشامه:
    آرشام:رها این چه حرفیه؟یعنی چی؟منظورت چیه از خودت خواستی؟
    -خفه شو.معلوم هست تو این یه روز کدوم گوری بودی؟نمیگی نگران میشم؟بخدا آرشام من میگرن بگیرم همش تقصیر توئه آرشام:الهی بمیرم رهای من بخدا رفته بودیم ویلای یکی از دوستام بعد ویلاشون اصلا آنتن نمیداد شبم اونجا خوابیدیم همین الان رسیدم بخدا.
    -یه درصد فکر نکردی من نگران میشم؟میدونی بترسم هرچی درد و مرضه بهم رو میاره هااااا.
    آرشام:بخدا خودم موندم چطوری شده که بهت خبر ندادم ببخش رهای من واقعا بهت حق میدم...
    ولی من بقدری سردرد داشتم که هیچی متوجه نمیشدم تقریبا سر دردم از چهارشنبه صبح شروع شد و با رفتن آرشام بدتر شد و الان که ارشام اومده هنوز درد میکنه قرار شد شنبه برم دکتر ببینم چم شده...با آرشامم یه خداحافظی سرد کردم که مثلا باهاش قهرم.خخخخخ
    *****************************************************************
    -بیا واتس
    آرشام:خخخخخخخ خدا رحمت کنه واتسو
    -چرا؟
    آرشام:پریروز پاکیدمش
    به جهنم اسفل السافلین که دیلیتش کردی!برو پیش همون حدیث جونت
    -باشه.خدافظ
    آرشام:حالا چرا یاد واتساپ افتادی بعد این همه مدت؟
    -هیچی همینطوری.
    دیگه هم آرشام بهم اس نداد.
    جمعه هم بی خبر از هم گذشت.شنبه که رفتم دکتر دکتر نیومده بود و منم ساعت8صبح با مامی گرامی در حال برگشت به خونه بودم.
    مامان:رها ببین چقدر اذیت میکنی.بخدا هیچیت نیست بابا منم ازین سر دردا میگیرم بخاطر کم خوابیمه تو هم چیزیت نیست.
    -مامان بخدا سرم درد میکنه
    مامان:دیدی که دکترم بردمت دکتر نبود فقط پنج شنبه ها متخصص مغز و اعصاب میاد تا پنج شنبه صبر کن میبرمت حالا هم سریع بریم خونه لباسای مدرسه تو بپوش برو مدرسه.
    -چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مدرسه؟؟مامااااااااااااااااااان؟
    مامان:وا چیه؟رفتیم دکتر نبوده حالام برو مدرسه ت دیگه
    -مامان تروخدا من سرم درد میکنه
    مامان:خب درد بکنه مگه قراره مدرسه نری؟
    -مامان بخدا من هیچی درس نخوندم
    مامان:عیب نداره یه بار درس نخونده میری مدرسه ابروت بره پیشه همه تا یاد بگیری درس بخونی
    -ااا مامان اذیت نکن دیگه من نمیرم
    مامان:رها میری
    من با بغض:نمیرم
    مامان:مییری.رها رو اعصابم نرو اول صبحی
    -با گریه:نننمممییییرررممممممم
    شانس آوردم کسی تو کوچه نبود وگرنه ابروم میرفت اگر میدیدن دارم گریه میکنم.خخخخخ
    بالاخره رسیدیم خونه و من از چهارتا طبقه به سرعت نور گذشتم درو باز کردمو رفتم رو کاناپه دراز کشیدم
    -آییییی ماماااااااااان سرررررمممممم
    مامان:رها یه شال ببند دور سرت یهتر میشه دردش
    من:ای به چشمممممم :aiwan_lightsds_blum:))))))​
     

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    بالاخره من شنبه مدرسه نرفتم.قرار بود پنج شنبه برم.یوقتایی آدما براشون یه اتفاقایی میوفته که اصلا انتظار ندارن...
    ******************************************
    -مامان من میترسم تو اول برو جلو
    مامان:رها چرا مسخره بازی در میاری؟ااا زشته.
    -مامان خب من تاحالا تو عمرم با متخصص مغز و اعصاب روبرو نشدم چه برسه به اینکه این جراحم هست.تو اول برو من پشتت میام.
    مامان:باشه.
    امروز پنج شنبه بود و باید دکتر میرفتم!رو صندلی نشسته بودیم تا مریضی که تو اتاق بود بیاد بیرونو بعدم ما میرفتیم!قسم میخورم من فقط و فقط بخاطر سرماخوردگیم دکتر رفته بودم ولی الان باید با جراح مغز و اعصاب روبرو میشدم!البته بگما ما اول فکر کردیم جناب دکتر متخصص مغز و اعصاب هستن نه جراح!اما وقتی که وارد اتاق شدیم و دکتر گفت که جراح هست نه متخصص تازه فهمیدیم:اوه اوه!اشتب اومدیم.خخخخخخ
    منشی:شماره4
    -مامان نوبت مائه.واااای خدایا خودمو به خودت سپردم.بسم الله الرحمن الرحیم.مامان تو اول برو من میترسم
    بعد از در زدن.مامان:سلام اقای دکتر
    -سلام
    دکتر:سلام.
    مامان:رها جان بشین.و اشاره به صندلی که نزدیک میز دکتر بود کرد
    دکتر:خب چه مشکلی داری؟
    -سرم درد میکنه.
    دکتر:خب شما باید میرفتی متخصص مغز و اعصاب داخلی من جراحم
    -ای وااااااااای
    دکتر یکم ازم سوال پرسید و آخرم نگفت که علت سر دردم چیه فقط گفت
    دکتر:برات دوتا قرص مینویسم اگه تا10روز دیگه سرت خوب شد که هیچی اگر نشد بیا یه سیتی بده.
    برگشتیم خونه.یکم خوابیدم ساعت1:30 از خواب بیدار شدم از آرشام خبری نبود تا ساعت11شب صبر کردم اما دیگه دووم نیاوردم بهش اس زدم
    -سلام...
    آرشام:چه عجب رها خانوم منتظرت بودم!
    -منم منتظرت بودم.بعدشم جواب سلام واجبه هاااا
    آرشام:سلام ببخشید اعصاب درستی ندارم اصن متوجه نشدم سلام بدم دختر...سلام
    -چرا اعصاب نداری؟
    آرشام:بیخیال بابا ولش کن خوبی خودت چیشد اومدی سلام دادی به ما
    -خب بگو
    آرشام:یه بار دیگه اسرار کنی جواب نمیدم دیگه
    -باش
    آرشام:خوشحال شدم اس دادی دست درد نکنه با مرام
    -چرا طعنه میزنی خب؟با حدیث دعوات شده؟
    آرشام:ای بابا رها دس بردار دیگه نه نشده خیالت راحت شد
    اه اه اه کاشکی با حدیث دعواشون میشد!
    -بعدا بهم میگی؟
    آرشام:نه ببین خوبه همه چی باشه فقط بگو باشه
    -چه کار میکردی؟شام خوردی؟
    آرشام:دارم چیپس میخورم تو چی؟
    -به جای منم بخور،منم آبنبات خوردم سقف دهنم میسوزه نمیتونم هیچی بخورم:((
    آرشام:بهت خوش میگذره تو؟
    -نه:((به تو چی؟
    آرشام:سرم درد میکنه حلم بده رها
    -باشه برو استراحت کن،خدافظ
    آرشام:باید یه دکتر اعصاب دیگه برم منظورم این نبود احمق
    -آهان خب برو یه دکتر خوب دیگه
    آرشام:بیخیال بابا سیگار داری بدی میدونی هـ*ـوس یه چیزی کردم ببرتم فضا
    -آره بیا بردار تو جیبمه://
    آرشام:لعنت به تو رها حیف که دوست دارم کثااافت بخدا دیوونگیم یه سر جریانش بخاطراینه با تو و حدیثم بخدا اگه بگی من میکشم کنار میزنم دهنت
    -آرشامم منم دوست دارم.آرشام؟
    آرشام:جووون آرشام رهام؟
    -تو واسه سرت رفتی دکتر،ام آر آی دادی؟
    آرشام:اره
    -ام آرآی چطوری؟ازون تختا داره که میره تو اون نیم دایرهه که مثل تونله؟
    آرشام:آره.اینقدر به صحبتم نگیر رها بگیر بخواب داری سگم میکنی
    -عه چرا تو همش هاپویی؟همش دعوام میکنی بخواب اصن بمن چه،ولی من ازونا میترسم
    آرشام:شب بخیر لعنتیم
    -آرشاااااااااام من ازونا میترسممممم نامرددددددد
    جوابمو نداد دوباره بهش اس دادم
    -باهااااااتتتت ققهههههرررمممممم دیگه تو رو ندووووووسس بدددددد
    بازم جواب نداد دوباره بهش اس دادم
    -جواب ندادی!بخدا از فردا دیگه باهات کاری ندارم عمرا اگه زنگ بزنم یا اس بدم
    گوشی رو هم خاموش کردم و رفتم خوابیدم​
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    من هیچ خبری از آرشام نداشتم تا اینکه طاقت نیاوردمو یکشنبه ساعت9:30شب بهش اس دادم
    -خنده هایم شکلاتی شده اند
    زیادی خالص
    تلخ...
    تلخ...
    جواب نداد،فرداش یعنی دوشنبه ساعت2ظهر وقتی که از مدرسه اومد و دیدم هیچ اسمسی از طرفش ندارم بهش اس دادم:
    -مثل اینکه نیستم زیادی بهت خوش میگذره نه؟!
    باز جواب نداد خودمو با چیزای مختلف سرگرم میکرد.اینترنت.درس.خواب ولی همش چشمم به گوشی بود که شاید یه بار بهم اس بده اما دریغ!با خودم گفتم این دیگه رفتنیه داره منو کم کم آماده میکنه برای خداحافظی!منم میخواستم مثلا شمشیر رو از رو ببندم یا شاید فقط میخواستم تحریکش کنم برای جواب دادن بخاطر همین ساعت11شب بهش اس دادم:
    -ای که از اول جاده به سکوت شدی گرفتار/منو از خاطره کم کن تا ابد خدا نگهدار
    دیگه زده بودم به سیم آخر ساعت23:20همون شب وقتی دیدم هیچ خبری ازش نیس دوباره اسمس دادم:
    -تمام این کارات یه مفهوم داره...از دستم خسته شدی...باشه دیگه مزاحمت نمیشم همه شماره هات،عکسات،همه رو پاک میکنم به قول خودت خداحافظ تا قیامت...
    بعد25دقیقه اقا تازه عشقشون کشیده بهم اس بده
    آرشام:ای بابا رها باز تو که از این حرفا زدی
    خدایا ببین خودش دهنمو باز میکنه هااا !!!
    -حرف نزن،چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟
    آرشام:ای بابا حالا چیکار کنیم؟اون دو تا خط رو اون گوشیم که شارژخوره داره فقط این دوتای دیگم که یکیش کمه این یکی داره...این لعنتی هم از اینور چپ راست چرت و پرت میفرسته یه بیل بده من برم دفن کنم خودمو بمیرم:|
    اگر یه کلمه از حرفاش رو فهمیده بودم دروغ گفتم.اصلا نفهمیدم منظورش چی بوده از این حرفا فقط میدونستم هرچی بوده در رابـ ـطه با4تا خطش و 2تاگوشیش بوده!برای اینکه ضایع بازی نشه و نفهمه که هیچی از حرفاش نفهمیدم گفتم:
    -هرکسی دیگه هم جای من بود واقعا اینجوری باهاش میکردی؟عیب نداره تا میتونی بتازون منم خدایی دارم...
    منظورم از هرکسی دیگه فقط و فقط حدیث بود اما خواستم به صورت غیر مستقیم بهش بگم فک نکنه دارم حسودی میکنم:aiwan_lightsds_blum:)
    آرشام:رها بیا پس جدا شیم اینطوری که تو میگی این کار من واقعا درست نیس تو هم حق داری بخدا ولی به منم حق بده منم گیر کردم
    -آره خب راست میگی،حق با توئه
    آرشام:من واقعا موندم دیگه چجوری دلتو به دس بیارم با وجود اینکه یکی دیگه رو دارم میدونم خیلی دلخوری ازم ولی تو دل من نمیمیری شاید جدا شیم بهتر باشه اصن الان درست نیس این رابـ ـطه بخدا
    -اوهوم...
    آرشام:..............................
    -خب چیکار کنم دیگه؟چی بگم؟
    آرشام:نمیدونم واقعا نمیدونم رها...
    آرشام:تو که حدیثو داری...دوتاتونم که عاشق همین پس برو با همون...
    وقتی این حرفو زدم دلم میخواس از دست خودم سرمو به دیوار بکوبونم.یعنی فقط دعا دعا میکردم بگه نه عاشق تو هم هستم اما از قدیم گفتن آرزو بر جوانان عیب نیست!
    آرشام:نمیدونم بخدا رها موندم
    -تو نمیدونی من که میدونم...بهت راه حلم دادم نگران منم نباش ببین دلت چی میگه
    آرشام:من همین کلمه برو رو نمیتونم بگم دل همینو ندارم من اگه کسی دیگه بودی که زودتر از اینا بهت میگفتم اما چی بگم تو هم کاملا حق داری بهتر که تو هم به زندگیت برسی منم به زندگیم
    به زندگیت یا به عشقت؟؟؟والاااااااا
    -نمیدونم:((من که از حدیث عزیز تر نیستم واست اون دو سه ماه نبود تو عادت کردی پس به نبود منم عادت میکنی
    انتظار داشتم بهم بگه نه تو هم واسم اندازه حدیث عزیزی اما زهی خیال باطل!
    آرشام:امیدوارم به همین آسونی باشه واسه هردومون رها اوضاع فکری بهم ریخته ای دارم
    -میدونم...آرشام دلم واست تنگ میشه واسه وقتایی که ادامو به شوخی درمیاوردی...به شوخی دعوام میکردی...
    آرشام:لعنتیی تو فراموش نمیشی هی خداا...
    -شب بیدار موندنام...حرص دادنات...حرف زدنام....لوس بازیام...
    آرشام:نگووو لعنتیییییییی
    -بخدا هیشکی تو این کارا به گرد پام نمیرسه.یادته چقدر نصف شب باهم حرف میزدیم بعد همش به رونیکا میگفتم دوستمه؟
    آرشام:آره عزیزم یادمه هعییییی....
    دیگه اسمسی به آرشام ندادم و خوابیدم قسم خورده بودم انقدر ازش خبر نگیرم ببینم خبری ازم میگیره یا نه سه شنبه بود که رفتم مدرسه با محدثه و پریسا حرف زدیم اونا از دوس پسراشون میگفتن معلما درس میدادن درس میخوندیم ولی اصولا کار خاصی انجام نمیدادم تو مدرسه درواقع تو کل روز هیچ کار مفیدی انجام نمیدادم درس که تو خونه نمیخوندم.نمازم که نمیخوندم فقط یا همش تلفن حرف میزدم یا اسمس میدادم:aiwan_lightsds_blum:)یه بار بقدری بیکار بودم که بابام شاکی شد گفت:
    بابا:رها تو کار نداری؟بیس چهارساعته یا پای لب تابی یا پای گوشی؟نمیخوای نماز بخونی؟17سالته ها
    مامانمم که الحمدالله رب العالمین منتظر یه فرصت بود تا شکایت منو پیش پدر گرامیم بکنه
    مامان:معلوم نیست تو اینترنت چه غلطی میکنه.شماها که اصلا درس نمیخونین اگر درسای مارو شماها داشتین حتما رد میشدی
    -فعلا که میبینی تا الان قبول شدم:aiwan_lightsds_blum:))
    مامان:آره میبینم تو درس نمیخونی که بهت نمره میدن.انقدر سرت تو گوشیه که مادرجون(مامان بابام)بهت میگه چرا انقدر سرت تو گوشیه
    -مامان به من هیچ ربطی نداره اونا رو من حساسن برن بچه های خودشونو جمع کنن که دخترش سره40سالگی تازه هـ*ـوس لاین و وایبر و تلگرام کرده.اه فقط بلدن به من گیر بدن
    بعدم رفتم تو اتاق و نشستم نقاشی کشیدم:aiwan_lightsds_blum:))))
     

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه خبری ازش نداشتم فقط یه بار بهش تک زنگ زدمو قطع کردم بهم اس داد:
    آرشام:سلام.خوبی؟
    منم که شارژ نداشتم بهش اس بدم:aiwan_lightsds_blum:))
    جمعه یه شارژ خریدم و به آرشام اس دادم:
    -سلام...
    آرشام:سلام.حالت چطوره رها؟
    -خوبم.خوبی؟
    آرشام:خوبم شکر چه خبرا چیکارا میکنی تو
    -هیچی احساس میکنم ناراحتی؟
    آرشام:خخخخخخخ نه گلم چیزی نیس دیگه چه خبرا
    -مطمئن؟
    آرشام:خاطر جم چطور مگه
    -همینطوری،چه خبر؟
    آرشام:هیچی سلامتی کجا هستی
    -خونه
    آرشام:چه میکنی؟
    -هرکاری که تو،تو خونه انجام میدی
    مخصوصا این حرفو بهش زدم که مثلا فک کنه منم با یکی دیگه اس بازی میکنم.جوابمو نداد دوباره بهش اس دادم:
    -باش.مزاحمت نمیشم.خدافس
    بعد45دقیقه بهم اس داد:
    آرشام:اون موقعی که دیر جواب دادم داشتم واسه ابجیم فلش میگرفتم باشه خدافسسسس.
    -امیدوارم...
    -چه میکنی؟
    آرشام:هیچی پای تلویزیونم
    همینطوری باهم اسمس میدادیم کاملا لحن سردشو احساس میکردم عصبی بود نمیدونم از دست چی یا کی ناراحت بود فقط دعا دعا میکردم بگه با حدیث تموم کردیم
    -آرشام؟چیشده؟از چیزی ناراحتی؟
    جوابمو نداد
    -آرشام من؟
    باز جواب نداد
    -نمیگی بهم؟
    بازم جواب نداد آخر بهش تک زدم که بهم اس داد
    آرشام:چقدر خوبه ادم تو عصبانیت چیزی نگه خواهشا رعایت کن رها.
    -باش
    آرشام:مرسی که گفتی باشه
    -چرا طعنه میزنی؟
    آرشام:طعنه نزدم تشکر کردم فقط
    -آهان.نمیدونم از دست کی یا چی ناراحتی اما هروقت اعصابت اروم بود خبرم کن بهت یه چیز بگم
    آرشام:بگو.ارومم
    -قسم بخور
    آرشام:ارومم بخدا بگو راحت باش
    میخواستم اول بهش بگم تکلیف منو مشخص کن یا من یا حدیث اما دل گفتنشو نداشتم بخاطر همین حرفمو عوض کردم:
    -چت بود؟
    آرشام:چیزی نبود یه لحظه به این فکر کردم که تو بعد من با کی میری عصبیم کرد.همین
    -اها...
    آرشام:خب من میخوام بخوابم دیگه تو هم برو بخواب ساعت12شبه.شبت بخیر
    نتونستم طاقت بیارم:
    -من تکلیفم چیه؟
    آرشام:خوااااااااااااااااااااااااااااب!
    -جدی بهت گفتما من الان موندم چکار کنم بین شما دو تا موندم
    آرشام:نمیدونم بخواب فردا تصمیم بگیر
    با خودم گفتم مرگ یه بار شیونم یه بار:
    -به درک،من دیگه تحمل ندارم برو با حدیث،دیگه هم بهم اس نده بای
    فکر میکردم بهم میگه نه نرو باهم فردا صحبت میکنیم انقدر زود تصمیم نگیر اما بهم گفت:
    آرشام:باشه شبت بخیر
    اگر بگم چشام تر نشد دروغ گفتم اما نذاشتم اشکام جاری بشه مثل قبل تا دیدم چشمام بغض داره میخواد بباره دستمو روشون گذاشتم و خوابیدم.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    از اون شب دیگه خبری از آرشام نداشتم...فکر نمیکردم انقدر حرفمو جدی بگیره...روز اول همش چشمم به گوشی بود...روز دوم دلم واسش تنگ شد...حتی میخواستم بهش اسمس بدم اما یادم اومد من دیگه ارشامو ندارم...خودمو با لب تاب سرگرم کردم...روز سوم دلتنگش بودم....اما نه به شدت روز دوم...به دوستام زنگ میزدم...محدثه میگفت رها بخدا گریه کنی میزنمت.پریسا میگفت رها برمیگرده...اما من این چیزا حالیم نبود...من دلم تنگ بود...تنگ آرشامی که نزدیک دو سال تو تمام لحظات با هم بودیم...سخت بود برام ازش جداشم...میدونستم بهم نمیرسیم بخصوص با وجود حدیث...اما همین که بود خیالم راحت بود...تو این سه روز چشام زیاد بغض داشت اما امتحانات دی ماه باعث شده بود سرگرم بشم با درس...وقتای بیکاری هم که آهنگ گوش میدادم دلم میگرفت...به خودم قول داده بودم گریه نکنم برای کسی که قدرمو نمیدونست...اما فقط یه وقتایی یهو چشام تمایل به خیس شدن داشت...البته فقط یه وقتایی.
    داشتم آهنگ خرابه حالم از سعید آسایش رو گوش میدادم:
    رفتی قلبم داره تند تند میزنه خرابه حالم
    جز تو من هیچی نمی خوام از تموم عالم
    بی تو سرخورده شدم کز می کنم همش یه گوشه
    برگرد تا حال و هوام با دیدن تو زیر و رو شه
    رفتی بد جوری شکستم من خسته ی خسته م پاسوز تو هستم
    این عشق شاید بی هدف بود چون از یه طرف بودپاشیده شدش زود
    بی تو این دل شده پر خون دستام شده لرزونچشمام شده گریون
    برگرد تا دور بشم از غم تا خوب بشه کم کم این زخمای قلبم
    رفتی بعد از تو دلم به هیچ کسی حسی نداره
    داغت مونده رو دلی که عمریه بی کسو کاره
    برگرد یه گوشه ا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    این غمو بگیر حمایتم کن
    عشقم یک لحظه فقط نگاهتو مال خودم کن
    رفتی بد جوری شکستم من خسته ی خسته م پاسوز تو هستم
    این عشق شاید بی هدف بود چون از یه طرف بودپاشیده شدش زود
    بی تو این دل شده پر خون دستام شده لرزونچشمام شده گریون
    برگرد تا دور بشم از غم تا خوب بشه کم کم این زخمای قلبم
    -رها گریه نکن.خب؟اون قدرتو نمیدونست.اون لیاقتش همون حدیث میمون بود که هی براش طاقچه بالا بندازه.تو خوشگلی ببین همه میخوان باهات دوست بشن...تازه اونکه قیافه نداشت...بعدشم مگه تو نمیخواستی یه جوری اون قضیه رو تموم کنی که اگر بعدا واست خواستگار اومد تو دو راهی گیر نکنی.خب دیگه پس چی بهتر از این؟
    -با چشمایی که دلشون باریدن میخواست:آره اصلا لیاقت منو نداشت.ولی من...اونو میخوام...و شروع کردم به اشک ریختن و گوش دادن همین اهنگ...
    آرشام لعنتی...آخه تو که میخواستی بری چرا زود تر نرفتی؟چرا دروغ گفتی بهم که دل رفتن نداری؟مگه من چه هیزم تری بهت فروختم که باهام اینطوری کردی.من که نمیگذرم خدا هم ازت نگذره...
    شبا با یادش میخوابم...با یاد حرفاش...کاراش...اذیت کردناش...خندیدناش...
    من دیگه آرشامی ندارم...همه چی تموم شد...
    خدایا...ای کاش آشنایی ها نبود...یا به دنبالش جدایی ها نبود...یا مرا با اونمیکردی آشنا...یا مرا از او نمی کردی جدا...
    پایان...
    94/10/12
    20:52
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    خسته نباشید:25:

    cbo9_edtn_144619095596511.jpg


     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا