کامل شده داستان کوتاه آرتمیس | زهرا سلیمانی غربی کاربر انجمن نگاه دانلود

از نظر شما رمان در چه سطحی است؟

  • خوب

    رای: 5 100.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Zhrw._.sl

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/09/09
ارسالی ها
254
امتیاز واکنش
3,306
امتیاز
451
سن
22
محل سکونت
Shrz

پس از شنیدن خبر تسخیر آتن توسط خشایارشا، یونانیان اقدام به مشورت نمودند. یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس که در نبرد ماراتون نیز شرکت داشت، بر حسب عقیده خود گفت:
- ما باید در جزیره سالامیس به دفاع بپردازیم!
اما سایر یونانیان می‌گفتند این کاری بیهوده است که برای دفاع گوشه‌ای از کشوری جانبازی کنند که قلبش آتن هم‌اکنون در دست دشمن است و جهازات باید در دریا برای دفاع از پلوپونز بکوشند. تمیستوکلس که دید نمی‌تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند، نامه‌ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران ایران نشان داد. در آن نامه ذکر کرده بود:
- چون یونانیان قصد فرار دارند، وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند!
خشایارشا که از نفوذ او در دربار آتن خبر داشت، پیغام او را راست تلقی کرد. ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد و یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند. در آن اوضاع که وحشت به جان آنها افتاده بود، با خود اندیشیدند:
 
  • پیشنهادات
  • Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    - یا باید در همین‌جا مقاومت کنیم یا نابود شویم!
    این همان چیزی بود که تمیستوکلس می‌خواست. خشایارشا جلسه ای دیگر در قصر خود برگزار کرد و همه را به آن جا فرا خواند. خشایارشا از همهٔ امیران محلی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به نبرد دریایی پرسید. پاسخ‌ها تماما در تأیید نبرد دریایی با نیروی بحریه یونان بود تا آن که صدایی بلند و قاطع همه را به سکوت واداشت.
    - نه!
    همگی با شنیدن این حرف، به سمت بانویی جوان که در میان جمعیت ایستاده بود برگشتند و با تمسخر و سردرگمی به او چشم دوختند. در آن میان، یکی از امیران رو به او گفت:
    - بانو آرتمیس، می شود دلیل مخالفتتان را برای ما روشن سازید؟
    آرتمیس، ساتراپ زن کاریا، وقتی چهره جمعیت را منتظر به خود دید، با شجاعتی که تنها در وجود او به چشم می خورد نگاهی به چهره خموش پادشاه انداخت و رو به همگی فریاد زد:
     

    Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    - من که در تمامی نبردهای شاه به لحاظ شجاعت و فداکاری از احدی کمتر نبوده‌ام، عرضم این است که نیروهای خود را بی‌جهت تلف نکنید و از رزم دریایی احتراز جوئید زیرا یونانیان در کار دریا برتری دارند. چه الزامی در این کار است؟ مگر سایر نقاط یونان در ید اقتدار شاه نیست؟ دیگر احدی در مقابل پادشاه امکان اظهار وجود ندارد. آنها که تاکنون با شهریار ما درافتاده‌اند، به‌طوری که سزاوار بوده، همه سرکوب شده‌اند. نیروها را همان‌جا که همین اکنون مستقر هستند، باقی بگذارید. خواه تا پلوپونز (یونان جنوبی) پیش بتازید یا در همین‌جا بمانید، باز مقصود همایونی حاصل است و یونانیها قدرت ندارند که در مقابل عظمت و سطوت شهریاری استقامت و پایداری کنند. من نگران آن هستم که شکست در این جنگ دریایی، شکست در دیگر جبهه‌ها را در پی داشته باشد. نکتهٔ دیگری هم هست. شهریاران بزرگ غالباً ندیمانی ناباب دارند و سروران بد را چاکران شایسته خدمتگزارند. شاهنشاه که برترین سرور جهان است، چاکران شایسته و باکفایتی ندارد. کسانی که عنوان دستیاران شاهی را دارند یعنی سرکاران مصری، قبرسی، کیلیکی و پامفیلگی افرادی باطل و بی اثر بیش نیستند.
     

    Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    با پایان سخن او، سالن را سکوت فرا گرفت. عده ای خشمگین به آرتمیس چشم دوخته بودند و منتظر بودند که خشایارشا او را به مناسبت سعی در ترغیب شاه به انصراف از جنگ مجازات خواهد کرد لیکن شاهنشاه از جواب آرتمیس خشنود گردید. شاه ناچار فرمان داد که رأی اکثریت به کار بسته شود و خود، شخصاً ناظر جریان نبرد باشد.
    با اتمام جلسه، آرتمیس در زیر نگاه پر تمسخر و توبیخ دیگران از سالن دربار خارج شد و به ندیمه اش النا پیوست. النا با دیدن چهره درهم آرتمیس از او ماجرا را جویا شد که آرتمیس هم مثل همیشه به تنها رازدارش همه چیز را گفت. النا درحالی که سعی در آرام کردن بانوی خود را داشت، با واکنشی عجیب از جانب او روبرو شد. آرتمیس همان طور که دنباله ی حریر لباسش را در دست گرفته بود، از پله های سنگی گذر کرد و با شتاب خطاب به ندیمه اش گفت:
    - هم اکنون باید به نزد پادشاه روم. باید به ایشان بگویم که من نمی توانم او را در صحنه ی نبرد تنها بگذارم!
     

    Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    النا که به تبعیت از بانوی خود پله ها را سریع پشت سر می گذاشت، با لحنی خشمگین گفت:
    - ولی بانوی جوان، پادشاه به نظر شما احترامی نگذاشت و برخلاف خواسته ی شما قصد حمله به آخرین سپاهیان یونان را دارد!
    آرتمیس اما بی توجه به سخنان ندیمه اش، راهی تالار استراحت پادشاه شد. خشایارشا وقتی شنید آرتمیس قصد ملاقات با او را دارد، بی درنگ اجازه ی ورودش را صادر کرد و منتظر بود از او شکایتی دیگر درباره ی دستور نبرد بشنود.
    آرتمیس با وقار همیشگی اش آرام پا به خلوت گاه پادشاه گذاشت و تا روبروی خشایارشا قرار گرفت، تعظیمی شایسته به او کرد. خشایار با کنجکاوی لحظه ای چشم از او برنمی داشت و منتظر بود هرلحظه او سخن بر زبان بیاورد. چیزی نگذشت که صدای پر صلابت آرتمیس، سکوت حاکم را در هم شکست:
    - سرورم! من خواسته ای از شما دارم که امید است آن را اجابت کنید!
    خشایار با کنجکاوی تمام پرسید:
    - چه خواسته ای از ما دارید بانوی جوان؟

     

    Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    آرتمیس این بار سر بلند کرد و با غروری که همیشه در وجودش خود را به رخ می کشید، کلمات را از میان لب هایش خارج کرد:
    - سرورم، لطفا به من اجازه دهید تا شما را در این نبرد همراهی کنم!
    خشایار ابتدا از سخن او جاخورد و با تعجبی که در نگاهش مشهود بود، آرام نگاه از او گرفت. آن گاه با خوشرویی ذاتی اش پاسخ داد:
    - شما این اجازه را از جانب من دارید بانو آرتمیس! شما هم اکنون یکی از فرماندگان سپاه من، در این جنگ به شمار می روید!
    آرتمیس علی‌رغم مخالفت اولیه، فرماندهی پنج کشتی جنگی را برعهده گرفته و در نبرد شرکت کرد. آرتمیس پنج کشتی فراهم ساخته که در بحریهٔ خشایارشا بعد از ناوهای فنیقی از معروفترین به‌شمار می‌رفت. معروفترین به‌شمار می‌رفت. در هنگام نبرد، آرتمیس موهای سیاه کمندش را در زیر کلاه خود مخفی ساخت. رختی مردانه بر تن کرد و به همراه کمان خود صد ها سرباز را از سد راهش کنار گذاشت. مهارت او در تیراندازی زبان زد همگان بود، طوری که او را الهه جنگ می نامیدند. در آن اوضاع، در حالی که کشتی‌های آتنی در تعقیب او بودند و فرارش از آن تنگنا غیرممکن می‌رسید، زیرکی خود را به عنوان تنها فرمانده زن به کار برد. او یک کشتی همدست را از کار انداخت. با غرق کردن این کشتی آرتمیس با یک تیر دو نشان زد زیرا فرماندهٔ کشتی یونانی با مشاهدهٔ صدمه‌ای که آرتمیس به کشتی پارسی وارد ساخته بود، پنداشت که با یک کشتی یونانی طرف است، بنابراین از تعقیب او بازایستاد و هدف دیگری را تعقیب کرد.

     
    آخرین ویرایش:

    Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    خشایارشا و همراهانش که در ارتفاعات مشرف به میدان جنگ سالامیس ناظر عملیات جنگی بودند، آن جریان توجهشان را جلب کرد. خشایار در حالی که ناباور به آرتمیس چشم دوخته بود،یکی از ندیمان عرض کرد:
    - اعلیاحضرتا، ملاحظه می‌کنید بانو آرتمیس با چه مهارتی نبرد می‌کند؟ او یکی از کشتی‌های دشمن را از کار انداخت!
    خشایارشا مبهوت از چیزی که مشاهده می کرد، پرسید:
    - آیا واقعاً او آرتمیس است؟
    ندیمه پاسخ گویش شد:
    - هیچ گونه شکی نیست زیرا علامت جهاز او برجسته و پیداست.
    هر چند که او خیال می‌کرد، کشتی دشمن را صدمه زده‌است. خشایار مات و مبهوت نالید:
    - می بینی؟ مردانم زن شده‌اند و زنها مرد!
    نبرد تا شب ادامه داشت و در این نبرد بیش از نیمی از کشتی‌های ایران و دو سوم کشتی‌های یونان نابود شدند. در چنین شرایطی، سپاه ایران ناچار اقدام به عقب‌نشینی کرد.
     

    Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتی‌های ایرانی خبری نیست! در حالی که همگی شروع به فریاد خوشحالی می کردند، تمیستوکلس با شادی وصف نشدنی خطاب به همگی گفت:
    - دیدید دوستان؟ حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند!
    در آن زمان، خشایارشا نگران این موضوع شد که یونانی‌ها پل هلسپونت را که از آسیا به اروپا ساخته بود را نابود کنند و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. مردونیه به خشایارشا پیشنهاد داد:
    - بهتر می‌دانم که شخص پادشاه در یونان بماند و رهبری جنگ را به عهده بگیرد ولی اگر ارادهٔ شاه مبنی بربازگشت باشد...
    این بار رو به پادشاه کرد و پیشنهاد دوم خود را به او عرضه کرد:
    - سرورم! سیصد هزار تن از سپاهیان را در یونان باقی گذاشته و رهبری این لشکر را به من واگذار کنید!

     
    آخرین ویرایش:

    Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    خشایار که شکست در نبرد سالامیس ذهنش را آشفته کرده بود، با یادآوری مشاوره شجاعانه آرتمیس پیش از نبرد، رو به او کرد و گفت:
    - بانو آرتمیس عقیده شما در این باره چیست؟
    با پرسش پادشاه، همه به او چشم دوختند تا نظرش را در این باره بشنوند. مردونیه نیز در حالی که زره ای فولادین بر تن کرده و یک دستش را به روی شمیرش گذاشته بود، چشم به آرتمیس جوان دوخت تا جواب پادشاه را دهد. آرتمیس مثل دفعه ی پیش، برخلاف خواسته ی همگان نظر داد و خیره به پادشاه گفت:
    - با وجود این شرایط اضطراری حاضر، به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را با عده ای که خواسته و به خدمتی که داوطلب شده‌است، مأمور فرمایند و این منوط به آن است که او واقعاً شایستگی انجام چنین مأموریتی را داشته باشد. اگر نقشهٔ او نتیجه بخشید و موفق شد باز ظفر و کامیابی همایونی است و هرگاه او به مقصود خود نرسد تا وقتی که وجود عزیز پادشاه سلامت باشد و خطری متوجه خاندانتان نشود، یونانی‌ها برای ادامهٔ زندگی و بقای حیات خویش باید مدتها رنج بکشند. از شکست مردونیه غمی نیست چون او یک غلام شاهی بیش نیست و هرگاه یونانی‌ها بر او دست یابند، هنری نکرده‌اند؛ اما راجع به وجود مقدس همایونی باید عرض کنم که در عین کامیابی به وطن برگردید، چون آتن را به آتش کشیده‌اید!

     

    Zhrw._.sl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/09
    ارسالی ها
    254
    امتیاز واکنش
    3,306
    امتیاز
    451
    سن
    22
    محل سکونت
    Shrz

    خشایار که به هوش و ذکاوت آرتمیس ایمان آورده بود، نظرش را پذیرفته و به ایران بازگشت. آرتمیس با دلاوری که از خود نشان داده بود، مورد ستایش همگان واقع شد. خشایار با بازگشت به ایران، شخصا فرمانی صادر کرد مبنی بر این که آرتمیس وزیر دفاع و مشاور او در همه کار ها شود. آرتمیس با کمال میل از خواسته پادشاه حمایت کرد و او رسما در دربار محضور شد.
    مدتی که گذشت، النا متوجه تغییر رفتار های بانو آرتمیس شد. تا آن که روزی آرتمیس خود شخصا با النا چیزهایی را در میان گذاشت:
    - النا من... من حس می کنم عاشق شده ام!
    النا با خوشحالی از او خواست تا درمورد شخصی که او عاشقش شده است توضیحات بیشتری در اختیارش بگذارد که با شنیدن ادامه حرف او، رعشه بر اندامش افتاد:
    - من عاشق شخص پادشاه شده ام! نمی دانم چه مدتی است اما اکنون می دانم که در تسخیر قلب او حریص هستم.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا