داستان چهار قلو ها|مهدیس0095کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع HAD!S
  • بازدیدها 17,545
  • پاسخ ها 47
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

HAD!S

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/14
ارسالی ها
1,667
امتیاز واکنش
11,873
امتیاز
753
محل سکونت
شیراز
خلاصه رمان

چهار دختر لجباز و یک دنده و شیطون به نام های زهرا . مبینا. هستی. رها . که از کلاس اول ابتدایی با هم دوست بودن و تاحالا هم که میخان کنکور بدن باهم دوستن . چهار قلوها کنکور میدن میرن دانشگاه و تو دانشگاه هم چهار قلوی پسر پیدا میشه به نام های .امیر صالح. سبحان . ارمان. سهیل . خلاصه ی مطلب سرنوشت این هشت نفرو روبه روی هم قرار میده

t0o5_untitled2255555.png
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,737
    امتیاز
    1,304
    v6j6_old-book.jpg



    نویسنده گرامی ضمن خوش آمد گویی، لطفاً قبل شروع به تایپ رمان خود ،قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    و برای پرسش سوالات و اشکالات به لینک زیر مراجعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید
    تیم تالار کتاب
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    رها

    برگه ی پاسخ نامم رو تحویل یکی از مراقب ها دادم واومدم بیرون تو حیاط بچه ها رو پیدا کردم

    ورفتم پیششون.

    رها..خوب بود خر های من؟

    هستی..خر خودتی رها

    بعد همشون با هم گفتن..بدنبود توچی؟

    رها..جونم هماهنگی..بد نبود .... دخترا بهتر نیس بریم خونه؟

    مبینا..اره بلند بشین بریم

    همون رفتیم و سوار ماشین زهرا شدیم و پیش به سوی خونه...

    من رها مجد هستم 18سالمه یه دختر فوق العاده شیطون و به قول مامی جونم زبون

    دراز..بچه ی اول خوانواده هستم و یه خواهر 14ساله به اسم رویا دارم و یه مامان بابای بسیار مهربون.

    منو زهرا و مبینا و هستی از اول ابتدایی تا چند دقیقه قبل که کنکور دادیم باهم دوست

    هستیم البته به قول قستی یه روح در چهار بدن هستیم

    خلاصه امروز رفتیم کنکور دادیم کنکور ریاااااااااضی.( بچه ها براشون دعا کنین قبول بشن )

    بزارین هستی رو براتون معرفی کنم...هستی اعتمادی فرزند دوم یه خانواده پول دار که یه

    داداش بزرگ تر از خودش داره به اسم اهورا.

    نفر بعد زهرا ... زهرا تهرانی فرزند سوم یه خانواده ی پنج نفره که یه خواهر داره به اسم زینب

    که ازدواج کرده یه برادر به اسم خشایارکه تو شهرستان درس میخونه.

    بریم سراغ مبینا... مبینا صالحی یه دختر اروم البته اروم نیستا نسبت به منو زهرا و هستی

    اروم تره . مبینا تکه و خواهر و برادری نداره.

    زهرا منو رسوند و خدافظی کردن و رفتن در خونه رو باز کردم و رفتم توخونه از تو حیاط نسبتا

    بزر گمون که پر از گل و درخت هست و همشونم کار بابامه گذشتم و در سالن رو باز کردم و

    به عادت همشگیم داد زدم...... مامان مامی مام مادرم ریحانه خانوم کوشی پس

    صدای مامان که از تو اشپزخونه میومد
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    - چته حناق گرفته داد نزن ... صدفعه گفتم داد نزن .... چقدر بگم خانومانه رفتار کن هاااااا؟...

    خو دختریه ی احمق اگه خانوم بودی تا حالا ده تا بچه داشتی .... الان حتی....

    حرف مامانو قطع کردم و گفتم

    - اوف مامی بیخی توروجدت .... اول که خانوم چیه؟ تا ازادی باید خوش باشی بعدشم شوهر
    بچه کیلو چند؟

    مامی - خاک بر سرت رها ینی خاکا.... دخترای مردم همه کاری میکنن تا شوهر کنن اونوقت

    تو..... ینی خدا اینم بچست دادی ما؟

    - اه مامان اونا که میبینی حتما ماماناشون از دستشون خسته شدن ... خداروشکر تو که

    هنوز از دستم خسته نشدی ...

    اومدم برگردم که برم تو اتاقم یهو مامان گفت

    مامی - اتفاقا از دستت خسته شدم خستتتتتتتتتتته
    وا اینم مامان ما داریم؟

    وجدان خر - اگه درست رفتار کنی مامانت از همه بهتره

    - وجدان حناق 6 ساعته

    رفتم تو اتاق و جلو اینه وایسادم

    - به به به ماشالا عجب ختریم من به به به خدا حفظم کنه

    وجدان خر - ایش رها کمتر هندونه بغـ*ـل کن

    - وجدان مگه نگفتم 6 ساعت حناق؟

    وجدان خر - باشه بابا سگ اخلاق

    خب حالا بزارید براتون بگم من چه دخمل خوشملیم

    - خب موهای تقریبا بلند مشکی... چشمای مشکی که با موهام همخونی داره ..... بینی

    کشیده ی کمی گوشتی..... لبای متوسط قلوه ای ..... پوستم هم گندمیه..... به به چقدر خوشکلم

    رفتم لباسامو در اوردم یهو یا یه چیزی افتادم

    - مامان حتی نپرسید کنکور چطور بود؟ وا عجبا فقط فکر شوهر دادن منه

    خب حالا بیخی بریم بخابیم

    افتادم روتختو بیهوش شدم
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم اه کدوم حناق گرفته ای هست این موقع زنگ میزنه ...

    گوشی برداشتم دیدم نوشته عنتر خانوم فهمیدم هستی هستش جواب دادم

    - کثافت عنتر تو نمیدونی نباید منو از خواب بیدار کنی؟

    هستی- خو احمق خر از کجا بدونم تو خوابی.... بعدشم تو اصلا چرا وقتی من بیدارم باید
    خواب باشی؟

    - خاک که نمیتونی ببینی من خابم ... حالا چی کار داشتی منو از خواب بیدار کردی؟

    هستی - اییییییش چندش ... پاشو با اکیپ بریم ددر

    - باشه ... ماشی هست یا بیارم؟

    هستی- نه بیاررررررررررررررر

    - چته کر شدم .... باشه حالا هم با یه خداحافظی خوشحالم کن

    هستی - خیلی بیشعوری رها

    بهدشم تق کوشی رو قطع کرد بهتر

    بلند شدم رفتم یه دوش ده دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون

    - وااااااای دیدیت چی شد؟

    وجدان خر - چیشد؟
    - حالا لباس چی بپوشم؟

    وجدان خر - وا رها مگه میخای بری عروسی که میگی چی بپوشمخو این همه لباس یه چیزی بپوش دیه

    - خفه

    رفتم در کماد رو باز کردم با سیل از مانتو شلوار روبه روشدم خب...... بهد از 5 مین نگاه کردن

    یه مانتو فیروزه ای کتون کوتاه و یه شلوار دمپا شفید و شال اب رنگی فیروزه ای سفید

    برداشتم و درشو بستم

    اول موهامو محکم بستم بالا تا چشمامو کشیده تر کرد بهد یه ارایش ملیحی کردم و لباسارو

    پیشیدمو کیفو دستی و موبایلمو برداشتم دبرو که رفتیم

    رفتم پایین دوباره داد زدم

    - مامان ... مامی... مام... ریحانه جون

    - ای مرگ ... ای مرض .... ای حناق....... کجا شال و کلاه کردی؟
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    - با بچه ها میرم بیرون

    مامان - بچه ها کیه؟

    خوبه حالا میدونه بهجز اکیپ با کسی دیگه بیرون نمیرما

    - با دوست پسرم و دوستاش

    - عرضه ی my friend داشتن رو هم نداری اخه .... میدونم که با زهرا و مبینا و هستی

    میری پس برو زود هم بیاخونه

    - چشم بای

    - خدا به همرات

    رفتم دم در از جاکفشی کفش عروسکی فیروزه ایم رو دراوردم و پام کردم و سوییچ ماشینمو

    هم برداشتم و رفتم سمت ماشین

    - به به به عجب ماشین شیکی دارم

    وجدان خر - اوووووف رها همچین میگی انگار که حالا ماشین میلیاردی زیر پاته .... با یه دویست و شیشه ها

    - اووووف مگه نگفتم خفه خون بگیر

    رفتم سوار ماشین شدمو و در و با ریموت باز کردم و رفتم به سمت خونه ی هستی ... یه اهنگم گذاشتم


    حس خوبیه ، ببینی یه نفر همه رو به خاطر تو پس زده

    واسه ی رسوندن خودش به تو همه ی راه رو نفس نفس زده

    حس خوبیه …

    حس خوبیه ، ببینی یه نفر واسه انتخاب تو مسممه

    دست تو رو بگیره بگیره موندنش کنار تو مسلمه

    حس خوبیه …

    تو همین ، لحظه که دلگیرم ازت از همیشه به تو وابسته ترم

    اگه حس خوبتو به من نبود فکر عاشقی نمیزد به سرم

    به سرم ..


    دلم ، انگیزه ی زندگی بده تا دوباره حس کنم کنارمی

    به دروغم شده دستامو بگیر الکی بگو که بی قرارمی

    الکی …

    حس خوبیه ، ببینی یه نفر همه رو به خاطر تو پس زده

    واسه ی رسوندن خودش به تو همه ی راه رو نفس نفس زده

    حس خوبیه …

    حس خوبیه ، ببینی یه نفر واسه انتخاب تو مسممه

    دست تو رو بگیره بگیره موندنش کنار تو مسلمه

    حس خوبیه …

    ♪♪♪♪♪♪♪♪

    اون تو بودی که همیشه با نگاش لحظه های منو عاشقونه کرد

    این منم که تو تموم لحظه ها واسه عاشقی تو رو بهونه کرد

    هرگز اون نگاه مهربون تو بی تفاوتی رو یاد من نداد

    من پر از نیاز با تو بودنم مگه میشه قلب من تو رو نخواد

    حس خوبیه ، ببینی یه نفر همه رو به خاطر تو پس زده

    واسه ی رسوندن خودش به تو همه ی راه رو نفس نفس زده

    ( حسه خوبیه از شادمهر عقیلی )
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    من وسط بودم زهرا سمت راستم هستی کنار هستی مبینا بودم با هم وارد کافه شدیم

    فرشاد یکی از کارگرای اونجا اومد پیش ما

    فرشاد - به ببین کی اومده چهار قلوها صفا اوردین

    هستی - اه کم نمک بریز فرشاد

    مبینا - فرشاد جامون که خالیه؟

    فرشاد - اره دیگه اونجا مخصوص شماست کسی نمیشینه برید تا براتون همیشگی رو بیارم

    زهرا - مرسی داش ری

    فرشاد - مخلصیم

    فرشاد رفت و ماهم اومدیم جای همیشگی کنار پنجره بود نشستیم... منو مبینا کنار هم و

    هستی و زهرا هم کنار هم

    - بچه هامن حوصلم سریده

    مبینا- خو میگی چیکار کنیم؟

    - نمیدونم بیاید کرم ریزی کنیم پایه هستید؟

    همشون - 4 پایتیم


    - خب ببینید دخترا میز روبه روییمون یه دختر و پسر دارن لاو میترکونن بیاین اذیتشون کنیم

    مبینا - چیکار کنیم خو؟

    - بینید من یه کاغذ و خودکار میارم کاغذرو بزاریم تو لوله ی خودکاره بعدش فوت کنیم طرف اونا چطوره

    زهرا- عالیه زود باش دربیار

    یه تکه کاغذ کذاشتم تو لوله ی خودکار بعد فوت کردم طرف پسره .... خورد تو چشماش

    همه با هم زدیم زیر خنده و پسر هم هنوز گیج بود ببینه از کجا خورده

    بعد از سه چهر بارکه هربارش به یجاییش خورد پسره و دختر بلند شدن رفتن ماهم هرهر

    کرکر میخندیدیم

    فرشاد برامون نسکافه و کیک شکلاتی اورد و خوردیم و مبینا حساب کرد و بلند شدیم بعد از

    یکم گشتن تو تهران رفتیم خونه
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    دوماه بعد
    ********
    با استرس وارد سایت شدم مشخصاتمو وارد کردم و منتظر اومدن نتیجه شدم بعد از دو سه

    دقیقه بالاخره اودم

    - هوووووووووووووووووووووووووووورا قبووووووووووووووول شدم

    همینجور داد میزدم قبول شدم

    - مامان مامی مام ریحانه جون.......قبوووووووووول شدم هوووووووورااااااااااا

    مامان - ایش دختری احمق چرا داد میزنی..... حالا اگه شوهر کرده بودی یه چیزی .......قبول

    شدنم اینقدر ذوق داره؟

    رویا - حالا انگار هاپولو هوا کرده

    من میگم اخه اینم مادر و خواهر من دارم؟

    سریع رفتم از بچه ها خبر گرفتم با فهمیدن اینکه همه با هم یه جا افتادیم کلی جیغ جیغ

    کردمو و کلی مورد فوش های مامان قرار گرفتم.
    *************

    اوووف فرا باید بریم دانشگاه اولین روز دانشگاست با بچه ها هماهنگ کردیم که با یه ماشین

    بریم و قرار شد هستی ماشینشو بیاره ..الانم بهتره برم بخابم تا فردا خواب نمونم

    صبح با صدای الارم گوشیم از خوب نازم بیدار شدم ای خفه بشی که منو بیدار میکنی

    وجدان خر- خوبه خودت گذاشته بودیش رو زنگا...

    - عه راست میگیا ... یه بار تو عمرت یه حرف درستی زدی اینم الان بود

    بیخیال وجدانم شدم رفتم دست و صورتمو شستم و اومدم سر کمدم

    - خب حالا چی بپوشم

    بعد از پنچ مین فکر کردن.... یه مانتو تا مشکی تا بالای زانوهام پوشیدم با یه شلوار مشکی و

    رفتم جلو اینه یه ارایش ملایم که شامل کرم... رژ... خط چشم میشد رو کردم و سه مقنعه ی

    خاکستری هم پوشیدم و رفتم پایین. مامان تو اشپزخونه بود وداشت صبحونه درست میکرد

    - سلاااااااام بر عشق خودم

    - سلام ولی من عشق تو نیستم
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    دوماه بعد
    ********
    با استرس وارد سایت شدم مشخصاتمو وارد کردم و منتظر اومدن نتیجه شدم بعد از دو سه

    دقیقه بالاخره اودم

    - هوووووووووووووووووووووووووووورا قبووووووووووووووول شدم

    همینجور داد میزدم قبول شدم

    - مامان مامی مام ریحانه جون.......قبوووووووووول شدم هوووووووورااااااااااا

    مامان - ایش دختری احمق چرا داد میزنی..... حالا اگه شوهر کرده بودی یه چیزی .......قبول

    شدنم اینقدر ذوق داره؟

    رویا - حالا انگار هاپولو هوا کرده

    من میگم اخه اینم مادر و خواهر من دارم؟

    سریع رفتم از بچه ها خبر گرفتم با فهمیدن اینکه همه با هم یه جا افتادیم کلی جیغ جیغ

    کردمو و کلی مورد فوش های مامان قرار گرفتم.
    *************

    اوووف فرا باید بریم دانشگاه اولین روز دانشگاست با بچه ها هماهنگ کردیم که با یه ماشین

    بریم و قرار شد هستی ماشینشو بیاره ..الانم بهتره برم بخابم تا فردا خواب نمونم

    صبح با صدای الارم گوشیم از خوب نازم بیدار شدم ای خفه بشی که منو بیدار میکنی

    وجدان خر- خوبه خودت گذاشته بودیش رو زنگا...

    - عه راست میگیا ... یه بار تو عمرت یه حرف درستی زدی اینم الان بود

    بیخیال وجدانم شدم رفتم دست و صورتمو شستم و اومدم سر کمدم

    - خب حالا چی بپوشم

    بعد از پنچ مین فکر کردن.... یه مانتو تا مشکی تا بالای زانوهام پوشیدم با یه شلوار مشکی و

    رفتم جلو اینه یه ارایش ملایم که شامل کرم... رژ... خط چشم میشد رو کردم و سه مقنعه ی

    خاکستری هم پوشیدم و رفتم پایین. مامان تو اشپزخونه بود وداشت صبحونه درست میکرد

    - سلاااااااام بر عشق خودم

    - سلام ولی من عشق تو نیستم
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    هستی ماشینو پارک کرد و هممون پیاده شدیم اول به ترتیب قد وایساده بودیم اول هستی

    بعد من بع مبینا و بعدزهرا وارد دانشگاه شدیم

    زهرا- هیع.... چقدر پسرررررر

    - خاک برسر پسرندیدت

    زهرا - خو احمق همه رو با هم یه جا ندیده بودم

    - حالا چه تحفه این؟

    همینجور که با زهرا کلکل میکردم کلاسمون رو هم پیدا کردیم رفتیم داخل و همون با هم گفتیم

    - سلاااااااااااام همگی

    همشون برگشتن نگامون کردن

    مبینا - جواب سلام واجبه ها

    بعد از حرف مبینا همشون یکی یکی سلام دادن و رفتیم ردیف سوم نشستیم اول مبینا بعد

    هستی بعد من و بعد زهرا.

    داشتیم میحرفیدیم که یه پسره اومد داخل سلام داد بعضیا جواب دادن و دوباره مشغول شدن

    دوباره پسره گفت

    پسره - خانوما و اقایون سلام دادما

    - وا خو اقا بیا بشین چرا اینقدر گیر میدی

    پسره - خانوم من استادم

    زهرا- نه بابا فک کردیم پدر ژپتو هستی

    با حرف زهرا همه زدن زیر خنده...با داد پسره که گفت ساکت همه ساکت شدم پسره هم

    لیستشو دراورد و شروع به حضورقیاب کرد
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا