داستان دخی شیطون بلا | کامیلا کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

کامیلا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/25
ارسالی ها
22
امتیاز واکنش
911
امتیاز
221
محل سکونت
اهواز
رمان : دخی شیطون بلا
نویسنده : کامیلا
موضوع:عاشقانه, طنز, کلکلی.


خلاصه:دختری به نام کامیلا که با خانوادش زندگی خوبی داره وخیلی دوسشون داره ودانشجو است.
یک برادر بزرگ تر از خودش هم داره که همیشه در حال کل کل هستند؛ ولی هوای هم دیگه رو دارن. داخل دانشگاه با یه پسری به اسم سامیار (سر جنگ داره) که کم کم سامیار بهش علاقه مند میشه و کامیلا هم به حسایی که ازشون سر درنمیاره دچار میشه و...

مقدمه: زندگی حکمت اوست
زندگی دفتری از خاطرهاست
چند برگی را تو ورق خواهی زد
ما بقی را قسمت

Screenshot_۲۰۱۶-۰۹-۱۴-۰۵-۴۶-۳۰_۲۰۱۶۰۹۱۴۰۵۵۹۰۰۶۵۰.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    2haa3revwht5xayvzdtc.jpg


    نویسنده گرامی ضمن خوش آمد گویی، لطفاً قبل شروع به تایپ رمان خود ،قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    و برای پرسش سوالات و اشکالات به لینک زیر مراجعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید
    تیم تالار کتاب
     

    کامیلا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/25
    ارسالی ها
    22
    امتیاز واکنش
    911
    امتیاز
    221
    محل سکونت
    اهواز
    رمان: دخی شیطون بلا

    موضوع :عاشقانه. طنز. کلکلی.

    (بسم اللّه رحمان رحیم)

    :زندگی حکمت است
    زندگی دفتری از خاطرهاست
    چند برگی را تو خواهی زد
    ما بقی را قسمت.

    با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم ؛ دستمو به سمت صدا بردم ، جواب دادم و بروی ایفون گذاشتمش .
    صدا-جییییییغ تو هنوز خوابی دختر پاشووو.
    از صدای جیغ جیغوش فهمیدم سالی (دوست صمیمیم ساحل) هستش
    من-ایییی گوشم بیدار شدم باواااا مگه کسی در برابر جیغ ها ی تو میتونه خواب بمونه.
    سالی-امروز دانشگاه داریااا. اونم باکی!؟
    من-من چ میدونم اول صبی بیدارم کردی بیست سالیه .
    سالی-با احمدی احمممدی میدونی یعنی چی؟؟
    من با گفتن اسم احمدی از جا پریدمو تلفنم روی زمین شوت شد و تمام جزییاتش(باتری.سیمکارت.رم و... )ریختن بیرون گوشی نازمو برداشتمو پرتش کردم رو تختم .
    رفتم د*س*ت*ش*و*ر*ی و بعد از مدت خیلی کوتاهیی بیرون زدم کلا که من ک ارایش نمیکنم پیش به سوی مرحله ی حساس و دشوار دخترانه...
    (لباس انتخاب کردن )یه شلوار سورمه ایی ,یه مانتو سفید با طرح های سورمه ایی , یک جفت کفش اسپرت سفید ,شال سورمه ایی و کوله سفیدم هم برداشتم.
    از پله های مارپیچی خونمون سر خوردم پایین .
    خونه ی ما دوبلکس هستش و سه اتاق خواب داره . اتاق من بالا هستش و درش کرمیه. دکوراسیون اتاقمم قهوه ای و کرم هستش و اتاق کوری (داداش بنده که اسمش کوهیار هستش ولی من بهش میگم کوهی) جفت اتاق منه دکوراسیون اتاقش ام مشکی و سفید هستش . اون یکی اتاق هم اتاق مامی و بابام هستش که دکوراش سفیده.
    یه حیاط دلباز هم داره ک من عاشقشم. (بگذریم من دیرم شده بعدا کامل توضیح میدم)
    رفتم تو پذیرایی و با مامی و بابا برخورد کردم.
    سلام بابا جونم. سلام مامی خانوم خوبی؟؟(من خیلی خانواده ام رو دوست دارم)
    مامی-سلام و کوفت بشین صبحانه بخور بعد برو
    تا خواستم جواب بدم بابا ی گلم حرف منو زد
    بابا گلم-سلام دختر عزیزم . سارا خانوم بذار بره دیرش شده بعد داخل دانشگاهش یه چیزی میخوره.
    مامی-تو هم فقط طرف اون باش هاااا. کامیلا (من)رفتی غذاتو درست میخوریاااا.
    اخه من خیلی وقت ها فست فود میگیرم.
    من-باشه مامی. خدافس همگی.
    من خواستم برم که یکی از پشت سر کولم رو گرفت و با صدای بلند گفت:
    صدای بلند - کجا؟کجا؟خانوم خانوما
    از صداش فهمیدم کوری هستش
    من-ولم کن کوری دورم شده میخوام برم دانشگاه.
    کوری:تو ک ماشین نداری باچی میری بذار برسونمت.
    من-ن کوری جون سالی منتظرمه با ماشین اون میرم.
    کوری-هرجور راحتی بای بای.
    من-خدافس.
    از خونه با دو زدم بیرون و سوار بی ام سالی شدم.
    من-بدو بریم دیر شده.
    ساحل :سلام کن اول
    من-سلام
    بدون حرف پاشو گذاشت رو گاز و با سرعت حرکت کردیم و دو دقیقه ای رسیدیم
    ساحل -بریز پایین
    من-باشه بدو بریم که الان میکشمون
    ساحل -باشه
    با دو رفتیم تو دانشگاه هیشکی تو حیاط دانشگاه نبود.
    رفتیم تو سالن و رسیدیم به در کلاس.
    ساحل-در بزن کامیلا من ک میترسم ازش.
    من-باشه
     

    کامیلا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/25
    ارسالی ها
    22
    امتیاز واکنش
    911
    امتیاز
    221
    محل سکونت
    اهواز
    در کلاس رو زدم و صدای استاد از تو کلاس در امد و گفت-
    استاد-بفرمایید تو
    من رفتم داخل و ساحل هم مثل جوجه اردک پشت سر راه افتاد
    ما-سلام روزتون بخیر
    استاد-سلام روز شما هم خوش . شما چرا انقدر دور امدید, ساعت 7:11دقیقه است و شما باید هفت اینجا بودید . الان هم باید برید بیرون و هیچ استثنا ایی و هیچ دلیلی قابل قبول نیست. فهمیدید.
    من-بله استاد فهمیدیم ولی خودتون بیشتر مواقع بیشتر نیم ساعت تاخیر دارید پس ما فقط یه بار دیر کردیم پس نمی تونید ما رو بیرون کنید.
    سالی نشگونی از بازوم گرفت و اروم گفت :
    سالی-خفه میخوای این اخر ترمی اخراج بشی هااا
    من ک سر بازوم حساس بودم یه خودم قول دادم ک یه نقشه ایی براش بکشم تا اون یاد نگیره منو نیشگون بگیره . استاد ک از حرفی ک من بش زده بودم داشت از گوشش دود میزد بیرون با صدای عصبی گفت:
    استاد-بیاین تو
    من -باشه اوسی جون (اوسی چیه دختربگو درست مثل ادم استاد-ولم کن وجی (وجدان))
    استاد-لطفا سر کلاس من مسخره بازی رو بزارید کنار.
    و بعد این حرف منتظر جواب من نشد و ادامه ی درس رو داد
    بعد کلاس داشتم از گرسنگی هلاک میشدم سالی رفته بود که ساندویچ کالباس بگیره ک بخوریم، یه دفعه یه صدا امدکه گفت:
    صدا-نگا قیافه رو اخخخخ
    نگاهی به پشت سرم کردم دیدم علی هستش
    (یکی از هم دانشگاهیای منه ک خیلی ازش بدم میاد و خیلی پاپیچم میشه)
    من-برو گمشو
    علی-تاحالا کسی جرات نکرده ب من اینطوری بگه دختره ی احمق ,مغز نخودی.
    من عصبانی ک میشم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم. بلند شدم و رفتم سمتش و یکی زدم تو گوشش و گفتم:
    من- مواظب حرف زدنت باش و اگه یه دفعه دیگه دیدم همچین حرفی از دهنت دربیاد خودت میدونی و خودم فهمیدی؟؟
    علی ک تازه از تو شک درامده بود لکنت گفت:
    علی-ا.. ا.. ره
    خندم گرفته بود از ترز حرف زدنش تو دلم داشتم بهش میخندیدم خخخخ
    دیدم خیلی وقته رفته. اون سالی نیس ک داره میاد... اره خودشه .ساندیچ کالباس رو ازش گرفتم و شروع کردم به خوردن دیگه داشتیم میرفتیم ک یهو متوجه ی نگاه ها و پچ پچ های یه نفر شدم که دیدم گاوم زایدس ساااااامیاره (بدبخت شدی حتما فهمیده زدی تو گوش دوستش الان دوباره جنگ و خون و خون ریزی راه میوفته هااا ببین چیکار کردی کامیلا-کجااا وجی جون پیاده شو باهم بریم؟! نه بابا هیچ کاری از دستش بر نمیاد تو هم برو پی کارات-ببین چی بت میگم من تا اخرش باتم من رفیق نیمه راه نیستم-افرین وجی جون)
     
    آخرین ویرایش:

    کامیلا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/25
    ارسالی ها
    22
    امتیاز واکنش
    911
    امتیاز
    221
    محل سکونت
    اهواز
    سامیار ک دید من متوجه ی حظهورش شدم با یه اخم غلیظ امد سمتم دستمو گرفت و کشید نشوندم رو صندلی اما هنوز دستم رو بازومو محکم گرفته بود . با داد گفت:
    سامیار-به چه حقی دست رو دوستم بلند کردی هاااا؟؟؟
    من-اخخخخ دستم ول کن دستمو ایییی
    سامیار ک تازه متوجه شده بود چقدر محکم دستمو گرفته بود ولش کرد و با نگرانی نگام کرد و پرسید:
    سامیار-خوبی ؟؟چیزیت نشد؟!
    من -ن فقد میسوزه
    سامیار ک انگار دعواکردن یادش رفته بود گفت الان میرم پماد رو از تو ماشین بردارم همینجا باش
    نزاشت حرفمو بزنم و رفت . مثل خودمه زود فراموش میکنه و زود عصبانی میشه خخخ
    داشتم با خودم حرف میزدم ک دیدم امد و گفت:
    سامی-ممنونم که موندی منتظرم تا بیام دستتو بده
    من-خودم میزنم
    سامیار انگار کارم یادش امد و دادش بم گفت:
    سامیار-بزن بدو ک کارت داررررم
    من-ولی من کاری بات ندارم
    سامیار-اینو باید قبل کاری ک کردی حدس میزدی وقتی دست رو دوستم بلند کنی با کی طرفییی
    من-جمع کن بساتتو برو بینیم بابا فک کرده کیه
    سامیار با یه نیشخند مزخرف جوابمو داد کرمو ب دستم زدم و خواستم برم ک گفت :
    سامیار-بدمیبینی خانوم کوچولو
    من -تلافی میکنم اقا سامیار
    رامو کشیدم و رفتم از دستش عصبی شده
    بوم میومد کسی بهم بگه کوچولو .
    ی یادم یهو امد به سالی گفته بودم بره تو ماشین تو پارکینگ دانشگاه منتظرم باشه . رفتم تو پارکینگ که یهو چشمم خورد ب بی ام سامیار ک برق میزد از تمیزی ی فکری ب سرم زد (تو دوباره کرمکه بدنت در حال بندری ر*ق*ص*ی*د*ن*ه -خخخ بله دیگه من همچین موجودیم کرم دارم-معلومه) رژمو در اوردم از کیفم و جلوی کاپوتش رو کاریکاتور سامیار رو کشیدم من از همون بچگیم کاریکاتور کشیدنم عالی بود. خودشو تو یه پیراهن زنونه دنباله دار و داخل یه دستش پماد کشیدم که با اخمای تو هم داره به روبه روش نگاه میکنه و بالای کاریکاتور با رژم نوشتم قابلی نداشت امضا کامیلا جون. یه عکس توپ هم ازش گرفتم ک دیدم روی گوشیم چندتا میسکال از سالی هستش, زنگ زدم بهش
    یه بوق دو بووق سه بوووق
    جواب داد :
    سالی -سلام ببخشید کامیلا مامانم زنگ زد کار مهمی داشت برای همین مجبور شدم برم میتونی خودت بیای؟!
    من-میتونم بیام اشکالی ندارع شارژمو تموم کردی خدافس
    سالی-خسیس خدافس
    راه افتادم به سمت یه نیمکت نشستم و زنگ زدم کوری راه دیگه ایی نداشتم حوصله ی پیاده رفتن رو نداشتم راه هم زیاد بودو با تاکسی هم کوری اجازه نمیداد برم خونه پس فقط همین انتخاب مونده برام .
    بوق بووق بوووق
    کوری -بفرمایید
    من-چ با شخصیت و با کمالات حرف میزنی
    کوری-کار دارم کامیلا اگه کارم نداری قطع کن.
    من-نه داداش گلم
    کوری-باز چی میخوای ازم هاااان؟؟
    من-خوبی بت نیومده
    کوری-کجایی؟!
    درست زد وسط هدف
    من-تو حیاط دانشگاه کلاسام تموم شده کسی نیست ببرم خونه میتونی تو بیای ببریم داداش جونم؟؟!
    کوری-پس مگه قرار نبود با سالی بیای!
    من-وای کلافم کردی بیست سوالیه؟ کار داشت نتونست ببرم حالا میای؟ شارژمم تموم کرررردی.
    کوری -من سرکارم کاراهم ریختن رو سرم خودت اگه میتونی پیاده برو.
    من-لطفاااااا بیا دنبالم من پیاده نمیتونم بیام سرما خوردم پام درد میکونه کمرم کوفتی سرمو نگو داره میترکه..
    پرید وسط حرفم و نزاشت ادامه بدم.
    کوری-باشه الان میام فقط تو الکی الکی خودتو نکش
    من-پس میبینمت خدافس
    کوری-بای
    چند دقیقه بعد
    **************************
    من-بیشتر معتدلم میکردی
    کوری-اگه میخوای میرمااا
    امدم تو و ل*پ*ش رو م*ا*چ کردم قوربونت بره اجیت
    کوری-خدا نکنه خواهری
    از تو شیشه ی ماشین دیدم سامیار با تعجب داره به من نیگا میکنه فکر کنم فکر کرده دوست پسرمه خخخخخخخخخ بذار تو کفش بمونه با صدای بلندی که بشنوه گفتم :
    من-بریم کوهیار عزیزمممم؟؟
    کوری-بریم گلممم.
    چشماش از تعجب اندازه دو تا سکه 50 ریالی شده بود خخخه خیلی بانمک شده بود
    کوری-بستنی کی میخواد؟
    من-من, من
    (بچه هم خودتونیدخخخ)
    رفتیم بستنی خریدیم و رسیدیم خونه
    ***************
    خیلی خوابم میومد با لباسام ولو شدم رو تخت خررررر پووووف خرررر پوووف خوابم برد
    *********************
     
    آخرین ویرایش:

    کامیلا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/25
    ارسالی ها
    22
    امتیاز واکنش
    911
    امتیاز
    221
    محل سکونت
    اهواز
    زییییییینگ زییییییییییییینگ
    با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم اصلا هیچی حالیم نمیشد
    صدا-الووو
    من-یه قدم بیا جلووو
    صدا-مگه مریضی کاریکاتور من رو میکشی اونم روی بی ام نازنینم هااا تازه کلی دوستام بم خندیدن و ضایعم کردن.
    صدای خنده امد یکی گفت:
    صدای یکی-دمت گرم کامیلا جون
    من-اره مریضم سرما خوردم نمیای ملاقاتم
    من-خواهش میکنم اقای برادر گرامی
    دوباره صدای خنده ها شدت گرفت
    صدای اولی-خانم نقاش قلمتو جاگذاشتی نمیخوایش
    من که تازه ب خودم امده بودم یادم افتاد ک وقتی کاریکاتور ش رو کشیدم رژ مارک کم یابم رو جا گذاشتم رو ماشین اخه من اون رژ رو خیلی دوست داشتم و خیلی. رنگ تک و نایابی بود من رژمو میخواااااام
    من-من رژمو میخواممممم فردا تو دانشگاه بم بدش باشهههه
    سامیار-تو خواب ببینی ب این زودی بت بدمش. زدی تو گوش دوستم چیزی نگفتم. حالا کاریکاتور م رو کشیدی رو ماشینم عمرا اگه از این موضوع بگذرم برات دارم...
    پریدم وسط حرفش گفتم:
    من-کجاااا پیدا شو با هم بریمممم. اولن که تو شکر میخوری رژ خوشکلم رو بم ندی. دومن این ک دوستت حقش بود پسرایی که ب من تیکه بندازن باید بد تر این بزنمشون والا. سومن هم کاریکاتور تو رو برای کشیدم چون ک دستمو کندی انقدر محکم کشیدیش.
    سامیار-پس بچرخ تا بچرخیم
    من-بی صبرانه منتظرم
    بوووق بووووق قطع کرد و
    رفتم د*س*ت ش*و*ی*ی دست و صورتم رو شستم کارای لازم رو انجام دادم امدم بیرون
    امروز دانشگاه نداشتم و خونه بودم
    جلوی اینه واستادم و صندلی میز ارایشیم رو کشیدم جلو و شونه ام رو برداشتم و شروع کردم ب شونه کردن موهام داخل ایینه نگاهی کردم موهای مشکی و چشم های خوش فرم قهوه ایی و تقریبا درشتم خیلی صورتم رو ناز کرده بودن و بینی کوچک متعادل با صورتم و صورت بیضی شکلم خیلی بانمکم کرده بود و اندامم هم خوب و خوش فرم هست ن خیلی لاغرم ن چاق در کل خیلی ناز و خوشکلم
    خود شیفته هم خودتونید خخخخ
    موهامو بافتم و گوجه ایی بستم شون و فرق کج هم انداخته بودم بریم سراغ توصیف لباسام یه بلوز استین حلقه ایی پوشیدم که سفید بود و با مرواریدتزیین شده بودو یقه ی قایقی داشت با یه شلوار طرح لی پوشیده بودم یه تل سفید ک یک گل با مروارید درست شده بود روش جلب توجه میکرد .
    طبق معمول از نرده ی پله های خونمون
    سررررر خودم پایین خوردم ***********
     
    آخرین ویرایش:

    کامیلا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/25
    ارسالی ها
    22
    امتیاز واکنش
    911
    امتیاز
    221
    محل سکونت
    اهواز
    من-سلام ب اهل خونه
    همه یک صدا (بابا. مامان.کوری. سعادت خانوم)
    همه-سلام کامیلا
    سعادت خانوم خدمت کار خونمونه ک از وقتی من بچه بودم اینجا کار میکرد سعادت خانوم برای من مثل مادر دومم هستش.
    کوری-امروز کلاس داری کامی
    من-اگه کلاس داشتم الان اینجا بودم خنگول خان
    کوری-حالا ب اعصابت مسلط باش کامیون جان
    وقتی میخواد حرص منو در بیاره میگه کامیون
    من بدو کوری بدو دور کل خونه رو دویدیم
    کوری-غلط کردم شکر خوردم بسه دیگه نفس کم اوردم
    من-تا تو باشی ب من نگی کامیون موش کور
    خخخخخ با خنده وارد سالن شدیم میز صبحانه اماده بود صندلیمو جلو کشیدم و نشستم نگاهی ب میز انداختم کلی غذا روش چیده بود.
    نون سوخاری ها رو برداشتم و یک لیوان چایی برای خودم گرفتم و شروع کردم ب خوردن ★☆★☆★☆★☆
    وقتی صبحانم تموم شد سرم رو بالاگرفتم و نگاهی به بقیه کردم دیدم دارن با تعجب به من نگاه میکنن
    من-خو چیه گشنم بود
    مامان-راستی انقد با تعجب نگاش می کنین انگار جرمی کرده بچم گرسنش بوده
    و رو به من گفت:
    مامان-بخور عزیزم بخور اینا رو ول کن ندیدن
    کوری-اره مامان دیگه حالا صد تا عیب سر ما بذار. به منم بگو بخور صبحانه خوب منم گـ ـناه داررررم
    مامان-مگه بچه شدی ماشاالله 26سالته دیگه
    کوری-عه مامان یه جوری میگی انگار چقد پیرم خب کامیلا هم سه سال از من کوچیک تره.
    من-داداشی گوگولی مگولی من بخور صبحانتو از دهن افتاد
    کوری-تو مزه نریز بی مزه
    من-کوهیار 2 ساله از تهران
    کوری-کامیلا90ساله از تهران
    بابا-بسه دیگه بذارید ببینیم چی میخوریم
    من-باشه باباجونم
    کوری-خود شیرین
    بابا-بسه کوهیار
    کوری-باشه بابا همتون سمت کامیلاین من تنهام.

    بعد کلی کل کل من بلند شدم و رفتم تو اتاقم و چند صفحه ایی رمان خوندم و رو کتاب خوابم برد ب کلی من دختر خوابالو یی هستم ★☆★☆★☆
    بعد کلی خوابیدن بلند شدم از اتاق زدم بیرون دیدم ن مامان هستش ن بابا ن خانم سعادت
    نگاهی کردم دیدم نینا (نامزد کوهیار) نشسته رو مبل نشسته و کوری هم جفتشه بریم یکم کرم ریزی (مگه مریضی دخی -چخبرا وجی نبودی راه افتادیا-رفته بودم مرخصی )کنیم خچخچخچخچ(خنده های شیطانی مخصوص کامیلا) رفتم یواشکی نشستم پیش نینا و گفتم :
    من:پخ
    نینا یه متر پرید
    من-مگه داشتید چیکار میکردید ک ترسیدی هان¿¿¿
    نینا لپ هاش گل انداخت اخی وقتی خجالت میکشه اینطوری میشه قیافه ی خیلی معصومی داره و خیلی خوشکل و نازه ولی از من ک ناز تر نیست خخخ اعتماد به سقفم رو حال کنید خخخ
    کوری:مگه فضولی؟
    من-اهوم
    و سرم رو بالا پایین کردم
    کوری افتاد دنبالم و گفت :
    کوری-تو باید ادب بشی!
    من-نه کوری افرین قول میدم دختر خوبی باشم اصلا شامم چون دخی خوبیم ببرمون بیرون خانومتم خوشحال میشه مگه نه نینا
    نینا-راستی کوهیار ببرمون بیرون برا شام
    کوهیار -باشه عزیزم ولی چون خانومم گفت میبرمتون
    من-اخ چ دل و قلوه ایی ب هم میدن ایییییییییییی
    نینا-خودتم میبینم وقتی ازدواج کردی
    من-باشه ببینیند والا من از این لوس بازیا بدم میاد
    هممون زدیم زیر خنده
    من-کوری ، مامی و ددی کجان؟؟
    کوری-رفتن خونه اقای صادقی تازه نوه ش بدنیا امده
    من-اهان. خب من برم حاضر شم
    نینا-باشه عزیزم
    رفتم تو اتاق لوازم مورد نیاز حمام رواماده کردم و خودم پریدم تو حمام بعد 2ساعت زدم بیرون و رضایت دادم و با جیغ های نینا خخخ یعنی 1ساعت حموم بقیش اب بازی .لباسامو تو حمام پوشیدم اسپره ی بدنمو زدم وامدم بیرون از حمام دیدم وای بیرون حمام کلی اب ریخته روی موکت اتاقم همون موقعه کوری امد تو اتاق و گفت:
    کوری-بیا بریم دیگه..
    ی دفعه چشمش خورد ب موکت اتاق و دادش رفت هوا
    کوری-چی کار کردی کامیلا ببین موکت خیس خالیه مگه بچه ای سه ساعته ما رو معتل کردی میدونی ساعت چند هست اصلا هاااااا

    من خیلی ناراحت شدم از دستش اخه مگه چی شده بود فقط یه کم اب ریخته ک خشک میشه
    من-اها ببخشید معتلتون کردم خب خودتون برین من طول میکشه اماده شدنم
    کوری-ن بدو حاضر شو بریم
    من-گفتم نمیام
    کوری-هر جور راضی هستی ولی ما هم ک دیگه نمیریم
    من-میخوام تنها باشم برو بیرون
    رفت و من گریم گرفته بود اخه تا حالا کسی ب من از گل نازک تر نگفته بود و بالاخره بغضم شکست و زدم زیر گریه تا خوابم برد ***************
    صب وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کوهیار جفتم رو تخت نشسته بود و خوابیده بود معلوم بود خیلی پشیمون بود تا خواستم بلند شم بیدار شد و اشک تو چشماش جمع شد و گفت:
    کوهیار-خواهری لطفا من رو ببخش عصبی بودم وقتی رفتی حمام بعد بم زنگ زدن گفتن ک دوستم شهرام فوت کرده منم خیلی ناراحت بودم میخواستم فقط سر یکی خودمو خالی کنم وقتی تو رو دیدم ک ابو باز گذاشتی ریخته رو موکت دق دلیمو سر تو خالی کردم ببخش خواهری خواهش ميکنم لطفاً غلط کردم شکر خوردم...

    من داشتم گریه میکردم که یهو پریدم تو ب*غ*ل*ش و اونم محکم ب*غ*ل*م کرد
    من-داداشی خیلی دوست دارم
    کوری -منم همین طور خواهری
     

    کامیلا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/25
    ارسالی ها
    22
    امتیاز واکنش
    911
    امتیاز
    221
    محل سکونت
    اهواز
    نینا امد تو و پرید بغـ*ـل من و گفت:

    نینا:منم دوستون دارم حالا بریم ک یه صبحانه ی خوشمزه خانم سعادت درست کرده مادر جون و پدر پایین منتظرن بدو بریم .

    من-باشه اجی نینا

    نینا اشکامو پاک کرد و رفت

    کوهیار-خواهری مسابقه بدیم تا میز صبحانه؟؟

    من-اره داداشی بدو یک دو سه

    کوهیار دوش خوب بود ولی دو ی من از همه بهتره.

    پیشونیمو بوسید و شمارش معکوس رو گفت:

    کوهیار-3.2.1. اتش

    شروع کردیم دویدن من از نرده سر خوردم پایین ولی اون از پله ها امد من زرنگی کردم با سرعت وقتی از نرده پریدم پایین با دو رفتم سمت میز و طبق معمول من بردم خخخخخ یه نگاهی ب پشت سرم کردم دیدم داره نفس نفس میاد سمتم با دو رفتم پشت بابا قایم شدم دیدم داره میاد سمتم ک جیغ بنفشی کشیدم و گفتم:

    من-سوسک جیییییییییییییییغ سوسک

    و پریدم بالای صندلی( من میدونستم ک کوهیار هم از سوسک میترسه برای همین گفتم اخه من نقشه هام همیشه حساب شدن. )کوری هم پرید بالای صندلی و مثل دخترا جیغ میکشید . یهو خونه ترکید

    بابا -خوب حالشو گرفتی کامیلا تا این باشه مثل پسرای اوا خواهری حرف نزنه والا

    مامان-ای ذلیل بشی کامیلا ببین بچم سنگ کوب کرده بمیری کامیلابمیری

    کوری-درد بگیری من برات دارم

    من-الان ب بابا میگم جریان دیروز رو ها

    من-باب...

    کوری:باشه خواهری عزیزم خوشکله من گوگولی مگولی من بذار خودمون اون موضوع رو حل کنیم

    من-هر جور راحتي

    بابا-کوهیار باز چ کردی هان

    کوری نشگونی از دستم گرفت و گفت :

    کوری-بابا خودت میدونی ک این کامیلا از خودش حرف در میاره ولش کن محلش نزار

    من-بابا راستش قضیه از اين قراره ک کوهیار میخواد ب من 200 هزار تومن پول بده

    مگه نه کوهیار داداشی(دادشی رو ب یه طرز تحدید امیز گفتم چون خودش میدونه اگه بابا بفهمه زنده نمیزارش چخچخچخچخ)

    بابا-افرین پسر گلم راس میگه کامیلا

    اونم برای این ک لو ندم سرشو تکون داد و با حرص بهم نگاه کرد

    من-بابا تازه میخواد الان بم بدش مگه ن کوری برو پولامو بیار

    کوری-درسته بابا راس میگه

    رفت بالا و 200 تومن پول از تو کیف پولیش در اورد داد بم

    من-اون 50 تومنیه ام بده

    کوری -زیادیت میشه

    من-تو نگران من نباش

    کوری-من نگرانت نباشم کی نگرانت باشه
    من-پس اگه نمیدی نده من چرا انژیمو مصرف کنم بابایی...
    کوری زود پول رو بم داد و باچشماش برام خط و نشون کشید
     

    کامیلا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/25
    ارسالی ها
    22
    امتیاز واکنش
    911
    امتیاز
    221
    محل سکونت
    اهواز
    وقتی 250 تومن رو ازش گرفتم رفتم تو اتاقم موهامو باز کردم و نشستم روی تخت و از زیر بالشتم کتاب رمانم رو دراوردم و شروع کردم ب خوندن بعد دو ساعتی رمان خوندن گذاشتمش سر جاش و دراز کشیدم و به فکر فرو رفتم ک یه دفعه گوشیم زنگ خورد
    زیییییییینگ زینگگ..
    دکمه ی سبز رو زدم و جواب دادم بدون این ک نگاهی ب مخاطبش بندازم.
    من-الووو
    صدای اشنا-سلام.
    من-سلام خوبی
    از صداش فهمیدم ک سالی هستش
    سالی-کسی پیشته نمیتونی فهوش بدی ؟
    من-نه خودم تنها تو اتاقمم.
    سالی-جای تعجب داره
    من-بنال دیگه ببینم برا چی زنگ زدی
    سالی-الان مطمئنم ک خودتی خخخخ
    من-درد خخخخ
    سالی-وای اگ بدونی چی شده
    من-بنال دیگه تو هم اه رک حرفتو بزن
    سالی نفسی عمیق کشید
    سالی-علی امده خواستگاریم و هفته ی دیگه نامزیمه
    من-کدوم علی؟ چرا زود تر بم نگفتی؟کی امد؟ چی گفت؟ خانوادش خوب بودن؟ چرا ب من نمیگی میکشمت؟ براچی....
    سالی-وایسا الان توضیح میدم کجا با این عجله
    من-بگو تند زود سریع
    سالی -علی ک تو دانشگاه هم کلاسیمونه و تو ازش بدت میاد...
    من-وای نگو کارم ساختس
    سالی-چرا برای چی
    ماجرا رو براش گفتم و کلی فوش شنوفتم
    سالی-بکشمت رو شوهر من دست بلند میکنی مگه دستم بهت نرسههههه میکشمت
    من-برو بابا با اون شوهر مسخرت
    سالی-حرست میگره چون خودت شوهر نداری خاک بر سر حسودت کنن خاک
    من-برو گمشو تازه شوهر گیرش امده از ترشی ایی در امده پز میده واس من
    سالی-من ک فعلا از ترشی ای در امدم تو باید ی فکری ب حال خودت بکنی والاخخخخ
    من-درد خدافس
    سالی -بای بد اخلاق
    قطع کردم گوشی رو و پریدم تو حمام ********************
    حمومم ک تموم امدم بیرون تنم رو با حولم خوشک کردم و اسپره ی مخصوص بدنم رو زدم و رفتم در کمد رو باز کردم تا لباس انتخاب کنم
    یه بلوز استین کوتاه ابی اسمونی و یه شلوار ابی نفتی در اوردم و موهامو بالا بستم
     

    کامیلا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/25
    ارسالی ها
    22
    امتیاز واکنش
    911
    امتیاز
    221
    محل سکونت
    اهواز
    *************************
    بعد لباس پوشیدنم رفتم دم در اتاق کوهیار نگاهی ب داخل انداختم دیدم ک کوری مثل یه گوریل کل تختو گرفته و خوابه اروم اروم رفتم تو اتاقش اخه همیشه در اتاقش نیمه بازه رفتم پیش کمدش درشو باز کردم و لب تابش رو برداشتم و تند از تو اتاقش زدم بیرون . رفتم تو اتاقم در هم بستم و قفل کردم لب تابش رو روی تختم گذاشتم و خودم هم نشستم روی تخت . روشنش کردم رفتم تو فایل عکساش عکس های خودم و خودش رو پیدا کردم و شروع کردم ب عملی کردن نقشم(انقد عجول نباشید صبر کنید الان میفهمید دارم چ خنگی میزنم خچخچخچخچ) بعد انجام عملیات لازم لب تاب رو گذاشتم سر جاش و با خیال راحت خوابیدم**************************
    با دادهای ی نفر ک مطمعنم کوری هستش از خواب بیدار شدم
    کوری-مااااااامااااااان ببین عکسامو چیکار کرده
    مامان-از کجا میدونی کار کامیلاست
    کوری-اخه چرا فقط عکسای خودش و خودم من ان شکلیم خدایاااااا من رو از دست این دختر بکش
    من بدو بدو امدم تو هال وگفتم :
    من-عکس ب این قشنگی چشونه برو نشونشون بده ب نینا ببین اون نظرش چیه خخخخخ
    کوری-برو لهت میکنما ببین عکسامو چیکار کردی
    اینو یخورده بلند گفت و منم گرفتمش دستم خچخچخچخچ
    من-چرا میزنی دردم گرفت اخخخ
    مامان-ذلیل مرده چیکار دخترم داری بذار بابات بیاد من تکلیفمو با تو روشن میکنم مگه دو دونه عکس ارزش داره دست رو خواهرت بلند میکنی .

    اینو گفت و با جارو افتاد دنبالش تا بزنش نقشم گرفت اخ جونمممم خخخخخ (من با لب تاب عکس های کوری رو ک با من بودن روو براشون با فتوشاپ چشم و بینی گنده گذاشته بودم ک عصبانی بشه بابا و تنبیه بشه از اون ها ک یک ماه ب حرف من گوش کنه وگر ن از لب تاب و کامپیوتر خبری نیست اون هم چون خیلی دوسشون داره ب حرف من گوش میده یو هاهاها خچخچخچخچخ) ****************** و طبق معمول اونی شد ک من میخوام بابا تنبیهش کرد خچخچخچخچ امروز از اون روز دو روز میگزره ک سه روز دیگه میشه نامزدی سالی و من هنوز هیچ کاری نکردم و امروز قراره با سالی برم بازار خرید راستی اون روز دانشگاه هم سامیار خان نیومده بود و من هنوز رژم رو بدست نیوردم .
    زییییبنگ زیییییینگ(دیگه فکر کنم صدای زنگ گوشیم رو بشناسین خخخ)
    من-الووو
    سالی-ببخشید کامیلا من نمیتونم بات بیام برای خرید اخه امروز با علی قراره بریم تا ک تالار رو انتخاب کنیم
    من-باشه اشکالی نداره ی روزه دیگه میرم
    سالی-خب سامیار گفته ک خودش هم لباس نخریده با هم برین لباس بخرین خب....
    من-برو بابا من عمرا اگه با اون جایی برم
    سالی-بخدا اگه نرفتی ن من ن تو بعد چشه مگه پسر ب این خوشتیپی تازه باید از خداتم باشه
    من-فقط ب خاطر تو ولی کجاش اون پسره ی ایکبیری قشنگه اییی
    سالی-ولی خدا وکیلی خوش تیپه و خوشکل و خوش صدا....
    پریدم وسط حرفش
    من-شوهر داریا خانم حجابت رو رعایت کن و انقد چش چرونی نکن تازشم خیلی زشته
    سالی -ب خودم مربوطه تو هم برو با اون سلیقت
    پس شیش اماده باش شمارتم داره خب تک میزنه
    من-چی پس بگو کی شمارم رو بهش داده بود
    سالی-گفت شمارشو بده منم دادم گفتم شاید از تو ترشی ایی دربیای خدافس
    اینو گفت و قطع کرد بیشعور
    ساعت الان 5 هستش پس وقت داریم پرواز کردم سمت حموم(از کی تا حالا تو دو نقش بازی میکنی-سلام کجا بودی وجی خبری ازت نبود تو هم هی ول بچرخ ها-سلام خوبی حالا اینا رو بخیال سوال رو با سوال جواب نمیدن ها-حالاتو هم انقدر ذربین نباش-باشه بدو برو حموم بعد ب بحثمون ادامه میدیم حالا تو دیرت نشه-باشه خدافس وجی) یه دوش نیم ساعته گرفتم پریدم بیرون سرعت رو حال میکنی خخخ رفتم موها مو خوشک کردم و یه مانتو ی کوتاه مشکی با شلوا.ر لی پوشیدم و نشستم پشت میز ارایشم نمیدونم چرا ه*و*س ارایش کردم.
    یه خط چشم پهن مشکی کشیدم با یه رژ لب صورتی کم رنگ چون پوستم صاف بود کرم و پودر احتیاج نداشتم از ارایش غلیظ هم بدم میومد برای همین ساده ام همیشه موهام هم فرق کج زدم و بالا بستم و شال مشکی ام هم زدم و کیف کج مشکی ام هم از تو کمد در اوردم وانداختم رو ی شونم و د برو ک رفتیم . ساعت دقیقا6بود سرعت عملم تو حلقتون خچخچخ
    داشتم از در خارج میشدم ک کوری گفت
    کوری-کجا میری؟ با کی میری ک انقد تیپ کردی هان؟؟
    من-با یکی از دوستام میخوام برم برای جشن نامزدی سالی لباس بگیرم مشکلیه ایه
    کوری-ن برو
    کوری-راستی پول بات هست
    من-اره تو کارتم پول هست.
    کوری-باشه پس بروبای
    من-خدافس
    از خونه زدم بیرون ک دیدم دم در ماشینش پارک هستش چ تیپیم کرده ناکس تیپش اسمیه
    رفتم سوار ماشینش شدم
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا