داستان دختران پسر نما | hanieh bala کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

hanieh bala

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/06/20
ارسالی ها
46
امتیاز واکنش
733
امتیاز
0
محل سکونت
تهران
پارت ۳۷
خلاصه بعد کلی مخسره بازی"شازده مسخره بازی"خخخخ
غذامونو کوفت کردیم.
هانیه_حالا کیمیا نظرت راجب آرسین چیه؟؟
_هانی تو ک می. دونی اهل ازدواج نیستم...
*آرسین ازت خواستگاری نوموده؟؟؟؟
_اوهام
*اوهامو درد نمیشد بم بگی...
_خو حالا شما درگیر ماموریت بودی
*حالا می خوای قاطی خروسا شی
_ن باو
*آرسین چی کارس؟؟
_دکتر ماموگرافی*باع چ شغل برازنده ای....
_الاغ....
*هستی
_کم نیاری
* نه دادا حواسم جمع بید...
_کیمی خو شوور کن مگه چی میشه
_هانی قولو قرارمونو یادت رفته.
*بچه ها چه قولی؟

_وقتی کلاس هفتم بودیم قرار گذاشتیم هیچ وقت مزدوج نشی
*چ جالب
میگم الان همسنای ما حاملنا
_مام می تونیم ولی به فکر آبروی ننه بابامونیم
* بچه ها ی چیزی
_چ چیزی
می دونستم باید خودمو خالی کنمپس ماجرای سامانو تعریف کردم.
با دهنای باز نگام می کردن
_غیر ممکنه
_از کجا معلوم راس میگه
_اوووه ۱۰ سااااال
*خودمم هنگیدم
_تصمیمت چیه
*هیچی
_ چه. ماجرایی شده ها
راستی خواب بودی آرسین بلیطتو آورد
_ینی همه چی خراب شد
*آره دیگه
_راستی راستی ما تعطیلات کریسمس میام ایران ی چند روز بیکاریم چن روزم خودمان می طعتیلیمش
خلاصه عشق و صفا
*خو به ی ورم
_بی ادب!
*این چند روز که اینجام ببرینم صفا مفا
_فکر خوبیه
_فردا دوساعت زود تر بر می گردم....
[/SIZE]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۳۹
    *wow
    _زهر مار ببند فکتو
    *عشق میکنینا
    _پس چی ولی ما بیشتر سر کاریم
    *بیخیال باو این. همه پول واس چیته؟
    _تو یکی سایلنت
    *وااااااااااااای این همون بیگ بنه آآآره؟؟؟
    _فکتو جمع کن بهش می گن برج ساعت....کاخ وست مینستر .....
    _این برج سال ها پیش ساخته شده اون موقع بزرگترین ساعت جهان بوده....
    *اوهووووو...بازار مازاری. نیس بریم به شیلا قول سوغاتی دادم.
    _اوووووه شایلین جایی سراغ دارم بهشته فقط بخررررر
    *هر چند از خرید بدم میاد ولی مجبورم
    _دقیقا مثله مایی ....
    * پس بیخیال بازار شیم هوم؟؟؟؟
    _یس....ما چقدر با بقیه فرق داریم.اگه کسی بفهمه بهترین بازارو ولیدیم رفتیم برج ساعت ۸ تا شاخ در میاره.
    *خو سلیقمونه دیه...
    _من همیشه دوس داشتم
    پسر باشم حیف..............
    *من فک می کنم قرار بوده پسر شم دقه ۹۰ نظر خدا چرخیده...
    _بچه ها نظرتون راجب موزه چیه؟!
    *موزه؟؟؟؟
    _یس بزن بریم فقط راه طولانیه ها...
    :p:p:p:p:p:p:p:p:p:p:p:p
    _کیمیا یادته تو کتابای راهنماییمون عکس این منشوره بود؟!@!!
    _اوهوم من ک عاشق کوروشم
    *من حرص می خورم چراتو مملکت ما نیس
    زل زده بودم به اون منشور خوشگل
    اووووف دیگه چیزی به آخرش نمونده......

    *آخیییییش چقده گشتیم....
    _آرهخیلی حال داد
    *یادت نره به دوستت بگی واس شیلا سوغاتی بخره.
    _باش.....
    _شایلین مطمئنی تنهایی حوصلت سر نمی ره...!!؟
    *آره
    باووووو
    هانیه گوشی به دست به طرفمون اومد
    هانی_بچه ها بچه ها, آرسین زنگ زده میگه میاین پارتی؟
    منو کیمیا دوتای گفتیم آره...
    _ خوب میگن آره....
    آرسین_...............................
    _باشه ۸اونجاییم
    _................... ...........
    _تو کاری نداری؟
    _.................
    _باش بای
    ↓↓↓↓↓↑↓↑↑↑↑↑↑↓↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↑↓

    ساعت ۷:

    "الکی مثلا تو با کلاسی"
    *کیمی چ آرسین کش شدی,
    _تا چشمت دراد
    هانیه_باع دمتون جزغاله رفقا هر کدوم ی مجنون دارین پس من چی.......؟
    کیمیا ی تاپ ساده باشلوار کوتاه خیلی ساده
    پوشیده بود

    هانیم موهاشو بالا سرش دم اسبی محکم جمع کرده بود.....ی بولیز که مدلش به سارافون می خورد و جلوش مثله پیرهن مردانه های شطرنجی دکمه می خورد با شلوار تنگ سیاه پوشیده بود.
    بین ماها اون بیشترین شباهتو به پسرها داشت

    منم یه بلیز آستین بلند چسب با شلوار دمپا تنیده بودم.........
    ●●●●●●●●●●○○○○○○○○○○○○


     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۴۱
    _بریزین پایین.
    *هووووووش با خر که نمی حرفی
    _پس با چی میحرفم؟!!!
    *فررررشته...
    _ای زارت
    *میگما من خونه آرسین رفتم اینجا نیس که....
    _پارتیارو تو باغش می گیره
    *wooow

    @@@@@@@@@
    آرسین. اومد پشیمون
    _سلام دخترااااا
    کیمیا_سلام آقاااا خوشتیپ کردی!
    _بعله دیگه ببینم می تونم مخ بزنم.........
    _سلام
    _سلام هانی بلاااااا
    *سلام
    _چ عصبانی!
    *ب تو چ؟!
    _گوسفند!
    *bنمک
    _مگه منو مزه کردی ؟؟؟
    *نچ نچ نچ
    ......................
    واقعا با دخترای اونجا خیلی فرق داشتیم.
    از دم لباس شب پوشیده بودن
    کیمیا آروم گفت,_الان فکر می کنن ما چیزیم....
    *خخخهخخ

    _۱۸ سال با تو رفاقت کردمو آدم نشدی
    یه میز دور از جمعیت انتخاب کردیم


    وااااااااااااای بچه ها پس کی تموم میبیییشه؟!
    * خووووب فوضولا
    داستانش طولانیه....آرش که میشناسین داداشم............ کلی از فکو فامیل پول گرفت فامیلام که بدون هیچ مدرکی بهش پول دادن......
    همه فامیلا بابامو خیلی قبول داشتن و از بابت پولشون خیالشون راحت بود
    آرش تازه قول داده بود ۴۰ درصد سودو به خودشون برگردونه

    ینی چندین میلیون روی پول می رفت
    خلاصه جونم براتون بگه بابام وقتی دید که کسب و کار پسرش گرفته و با خرید و فروش ارز و طلا پولدار شده هیچ مخالفتی نکرد.......

    این آرش بیشوعورم.......ی نفس پر سوز کشیدمو ادامه دادم
    دختر عموهامو بی آبرو کرد........
    کیمی_ینی چی ینی باهاشون......
    *آره بی آبروشون کرد
    شیرین یکی از دختر عموهام حامله شد.
    خوب آرشم هم پولدار بود هم خوشگل....دخترای فامیل. خیلی زود گولشو می خوردن

    تازهههههه از خداشونم بود....آرش ی رفیق داشت که سابقه دار بود و ی نفرو کشته بود......
    مامورا در ب در دنبالش بودن اسمش شهاب بود.....
    شیلا خواهر هموون شهابه....
    آرش با شیلا دوست شد و متاسفانه اونم..........
    ولی آرش ب شیلا. قول ازدواج داده بود
    تو این گیرو دار بابام از همه چی با خبر شد ..... و وقتی فهمید دخترای برادراش چ بلایی سرشون اومده......سکته کرد.....
    آرش ب شکل غیر قانونی از کشور خارج شد.....و هیچ ردی ازش نبود.....
    همه ی فامیل پولشونو. می خواستن و کسی دیگه محل سگ ب بابام نمی زاشتن
    از دست آرش شکایت کردن.....ولی خب بی فایده بود.....بعد ۲ ماه حال بابام بهتر شد
    خب بابا خیلی ثروتمند بود دیگه......آره بابام اومد بدهی فامیلها رو با ی مکافاتی صاف کرد... [/COLOR][/SIZE]


    پارت ۴۸

    بعد اون ی سری قل چماق اومدن درخونمون و چکا. رو نشونمون دادن و فهمیدیم بااااااع آرش
    از اینام پول گرفته بود ولی اونا مثله فامیلامون ساده نبودن و آرش چک گرفته بودن.........

    چکا ماله دست چک بابام بود
    مبلغشونم خیلی بالا بود
    مامان دیگه طاقت نیاورد و واسه همیشه رفت ....جز منو بابامو آرشیدا خواهرم هیچ کس سر خاک مامانم نیومد

    بابام خونه ها رو. ماشینارو ویلا هارو همه رو فروخت
    تا پول مردارو جور کرد
    از عرش ب فرش رسیدیم
    اون جا بود که یکی از طلبکارا ب بابا گفت شرکتتو بهت پس می دم ب شرطی شایلین زنم شه

    هیچ وقت فکر نمی کردم بابام منو ب پول بفروشه و قبل از اینکه نظرمو بپرسه ب یارو جواب مثبت داد....
    روزی که قرار بود بریم محضر بابام تو دلش عروسی بود داره شرکتو پس می گیره

    همون روز با کمک آرشیدا واسه همیشه خونروترک کردم.
    ........این ماجرا ها دقیقا وقتی اتفاق افتاد که.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۴۲
    _شایلین شایلین!!!!
    *بنال
    _ اونجارو..... .
    *کجا؟
    _تابلو برنگرد میز نوشیدنیا
    به جایی که هانیه اشاره کرده بود نگاه کردم
    آرمانو سودا اونجا بودن
    *ب درک پسره ی.بوووووق."خودتون تصور کنید از اون بد بداست.....اون روز که ماموریتو کنسل کردم هرچی از دهنش در اومد گفت......
    _الاغ بی تربیت این فوشاروو از کجا یاد گرفتی؟؟؟؟؟؟:؟؟؟؟؟؟
    _شایلین اون دختره کیه براش عشـ*ـوه خرکی میاد..!؟
    سودا تو بغـ*ـل آرمان ولو بودنو نوشیدنی کوفت می کردن.نچنچ
    *سوداعه نامزدش..
    هانیه _بشه ها مام نوشیدنی بخوریم؟!
    کیمیا_۳۰ ساله داریم آبرومندانه زندگی می کنیم گ و ه نزن بهش....
    _من مییییی خواااااام
    _مثلا دکتر مملکتی!!!!!
    _مگه ما دکترا دل نداریم؟!!!!

    [/COLOR][/SIZE]
    *عه کیمیا راستش منم هو س کردم.
    _دمت گرم شایلین بیخیال کیمی پاستوریزه .....برو واس جفتمون بیار
    کیمیا_نه دیوانه مگه آرمان اونجا نیس؟؟؟؟
    *گمشو باوووو مگه قراره ب خاطر اون نرم!؟
    _ایولخوشم میاد از هیچی نمی ترسی
    *دلیلی نمی بینم بترسم
    کیم_"با عرض پوزش ن ر ی ن تو اسم مردم"
    خو حاااالا
    کیمیاااااااا_گمشو دیگه فاز شاخ برت نداره!
    رفتمو بدون توجه ب لاو منفجر کردن اونا ۳ تا لیوان ۱ بار مصرف برداشتم
    و یکی یکی پر نوشید*نی کردم...که والا اسمشو هم نمی دونستم

    زیر چشمی آرمانو می پاییدم.یه برق شیطنتی تو چشماش بود"تو اون برقرو ا کجا دیدی؟!"
    ب دستام نگا می کرد ک لیوانارو پر می کردم

    برا اینکه برم سر میزمون از کنار اونا باید رد میشدم
    ۶ دنگ حواسم بهش بودکرم ریزی نکنه...
    نزدیکش شدم سودا نبود ب گمونم برا قر دادن رفته بید....
    دیدم ب شکل غیر عادی یه پاشو بالا گرفت.که من با مخ برم تو موزایکا
    هه فکر کردی آقا عمرا بزارم.!!@@
    رسیدم م بهش خواست زیر پایی بنداز. ک جفت پا رفتم رو پاش......
    ی نگا به چشمای عصبیش انداختمو برا اینکه بیشتر سوزه مث آدمهای شاخ گفتم* هه!!!!
    ینی کارد ک هیچ شمشیر می زدی خونش در نمیومد
    ی لحظه عز صورتش ترسیدم....
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۴۴

    * این تلافی چرتوپرتای اون روزت

    ازش دور شدم
    تو دلم کیلو کیلو قند آب میشد
    رسیدم ب میزمون
    ک دادو هواراشون شروع شد....

    _الاغ چرا جفتک انداختی
    _خخخخخ دادا دمت گرم
    _حالش گرفته شدا
    _نگا سرخ شده*بلی ما اینیم دیگه

    هانی کف دستشو بالا آورد
    _بزن قدش
    خلاصه منم زدم قدش
    کیمیای طفلی رو راضی کردیم تا ته زهرماری رو کوفت کنه

    با کیمیا رفتیم وسط. با جفت ۶ تتلو جنگولک بازی درآوردیم
    >>>>>__>_>>>>_>>>>>>>>
    *بچه ها دیدین چجوری نگامون می کردن؟!
    _چرا
    *اسکل واس لباسامون
    کیمیا,_شایلین بیااس اومده برات
    *بدش بینم
    _ او او عمرا بیا بگیرش هانی
    هانیم از ما فضول تر گوشیو از دستش قاپیدکیمی منو چسبیده بود در نرم*ولم کنننننن هانیه نخون خصوصیه
    هانی_بعلههههههههه.اسمشم گذاشته مزاحم دوس داشتنی؟خبراییه!؟؟؟

    *خیلی چیزی

    هانی_ wooowچه پیامی!
    کیمی_بخون دیگه لامصب

     
    آخرین ویرایش:

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۴۵
    هانیه_ نوشته آهای تموم زندگیم
    بی تو تموم زندگی
    _به به چ آقاتوون رمانتیکه
    *مرض
    _جوابشو نمی دی؟!
    *نچ بیخی
    _آشغال کله
    *بینیم با
    کیمیا_ باز لات شدین ک من خوابم میاد
    منو هانیه باهم گفتیم به جهنم!
    کیمیا_گمشین کپمونو بگذارییییییم
    _ کیمی عجقم جوش نیار شیرت خشک می شه بچت گشنه می مونه هاااا
    *بچه ها میاین امشب ۳تایی باهم بخوابیم؟
    _نه تو خطرناکی کار دستمون می دی
    *هوی هانیه ی میمون من خطرناکم یا تو؟!
    _ والا از کجا معلوم نیای اصلن بزنی بکشیمون
    کیمیا_اوکی هانی داداش خودم حواسم بهش هست
    تخت ی نفره ی اتاقی که من توش بودمو برداشتیم و سه تایی رو زمین خوابیدیم
    من وسط بودم کیمیا سمت چپمو مورد بعدی اون طرفم
    خوابم نمیومد
    هی اینور میشدم دوباره قل می خوردم اوون وری میشدم
    هانیه _چته کرمت می لوله
    *یس
    ممثله این که هانیم خوابش نمیومد چون هی گوشیشو بر می داشت
    ساب وی بازی می کرد
    *هانی
    _ها
    تو چرا شوهر نمی کنی
    حق ب جانب و بامزه گفت _کو کو
    شوهر پیدا کن من با. سر می رم خونه بخت خواهر دس رو دلم نزار ک پره
    هی درس خوندم اینم از مزایای دررسیدن

    می دونستم. داره شوخی می کنه اون از ازدواج متنفر بود........
    *من ی خواستگار خوب برات سراغ دارم
    _جووووون من؟!
    اومدم جوابشو بدم که گوشیم زنگید
    ریینگ روووووونگ رییببنگ
    کیمیا _جواب بده اون لامصبو
    * برای بار دوم حرص نخور شیرت خشک میشه آرسین گشنه می مونه.....
    _بی شوعور
    تماسو برقرار کردم.
    *سلام شیلی جون
    یه جیغ گلبهی کشید.که صداش خیلی بلند بوداااا
    ؟
     
    آخرین ویرایش:

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۴۶
    هانی ناخواسته بلند و با ی لحن خنده دار گفت _ای زهررررر مارررر
    شیلا_ اون کی بود
    *ب تو چ بنال بینم واسه چی زنگیدی
    _زدم زدممممم
    *چیووووو
    _مخ شروینو
    * هان؟؟
    _میگم قرار عروسیو تو کریسمس گذاشتیم
    *ب چیزم الان زنگیدی اینو بگی,؟
    _آره خوشال نشدی.
    *نچ گمشو
    _برو بابا بی لیاقت بای
    *بای
    قطع کردم
    _بد خورد تو ذوقشاا
    *خخخخ آره
    کیمیا_بچه ها خواب از سرم پرید
    *ب سلامتی
    هانی_بچه ها پایه این جرات حقیقت بازی کنیم
    منو کیمی همزمان گفتیم آررره
    چراغارو روشن کردیم
    ..
    .........
    .............
    * خب سر بطری ب هرکی افتاد سوال بپرسه تهش به هررکی افتاد جواب بده
    حله دادا
    ,_حلههههه
    کیمی بطری رو چرخوند سرش ب هانیه تهش کیمیا
    هانیه_جرات یا حقیقت!؟
    _اوووم خو حقیقت

    هانی_خب با ارسین ازدواج می کنی
    کیمی_قهطی سوال بود/!
    _جواب.....
    کیمیا: نچ من نه تنها با آرسین ازدواج نوموکونم بلکه با هیچ خری مزدوج نمی شم
    این بار کیمیا چرخوند سرش به خودش افتاد
    تهش ب من

    کیمیا_جرات اور حقیقت
    *جرات
    ایول
    _باید ب سامان اس بدی دوست دارم
    *چییییییی
    _ همینی ک گفتم
    *عشقم من کیمی بیخیال
    _نچ
    اس امسو دادم دلم می خواست کیمیا رو خفه کنم
    ی نگذشته بود که سامان اس داد
    رااااس می گی شایلین؟؟؟؟
    داشتم برای اولین بار. بی گـ ـناه خجالت می کشیدم
    دیگه جوابشو ندادم ولی اون چند تا استیکر قلب فرستاد..........
    بازی تموم شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم ساعت ۴
    *خاک ۴ صبحه
    _دیگه الان که خوابمون نمی بره
    تا صبح بشنیم
    *اوهوم
    هانی_شایلین این دختره چرا با تو زندگی می کنه؟
    _منم می خواستم همینو بپرسم
     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    مرسی از پایه ی لایکام
    f.iعزیز

    پارت ۴۹
    شماها سرگرم دانشگاه بودید و من با دروغ سرتونو شیره مالیدم.....
    و راستشو بهتون نگفتم.بعدم که توسط خودتون با احسان آشنا شدمو.....
    دخترای فامیل مهم نبودن ولی شیلا برام مهم بود.....
    در ب در دنبال شیلا گشتم ....دورادور آرشیدا و بابا رو زیر نظر داشتم که فهمیدم به پلیس گفته بودن فرار کردم......
    فکر می کردم این بازی ادامه داره ولی دیدم نه .
    ......با با م زود بیخیال ماجرا شد و فراموشم کرد....
    با آرشیدا رفتن شیراز.....
    منم شیلا رو پیدا کردم.شیلا پدر و مادرنداشت
    و داداششم ک زندان بود.....
    وقتی حرفامو شنید ب سادگی بهم اعتماد کرد ....حتما همین جوریم ب آرش اعتماد کرده بود.....ولی من ک مثله آرش نبودم ازش سو استفاده کنم
    از اون روز تو خونه ی شیلا زندگی کردم
    با احسان همکاری می کردم پول خوبی گیرم میومد

    در عرض ۲ سال نشده بود که با پولام ی خونه عالی گرفتمو با شیلا رفتیم اونجا
    خودتون فکر کنید که چقدر بهم پول می رسیددیگه ولی از چع راهی... ؟دزدی
    اینم تا ب امروز آخرین ماموریتم بود که خدا رو شکر کنسل شد......
     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۵۰
    خوب اینم داستان زندگی من رفقاااااهیچ کودوممون حرفی نمی زدیم
    من با ناراحتی کیمیا با پشیمونی و هانیه با ناباوری همو نگا می کردیم
    بغض کرده بودیم....شاید اگه ی کلمه ی دیگه می گفتم گریم می گرفت ولی نمی خواستم سنت شکنی شه.....پ
    بدون هیچ حرفی ی نگا ب ساعت گوشیم کردم ۶صبح ....
    پتو رو کشیدم رو سرمو خوابیدم....
    ********&&*&&*&&&*&***&&&&&&


    *خوب بچه ها ببخشید خیلی زحمتتون دادم کریسمس می بینمتون.....
    دوتاشون لبخند کمرنگی زدنو یکی
    یکی بغلشون کردم
    که کیمیا گند زد ب فاز_عهعه بیا سوغاتیای شیلا....
    کیسه. ای از تو کیفش دراورد و داد دستم
    *ممنون
    شالمو جلو کشیدم یه نگا به هم انداختیم
    سوار پله برقی شدمو رفتم بالا دستی براشون تکون دادم..................

    ~~~[[[[[[~[~[~~~~~~~~~~~~~~

    4ماه بعد......
    "الکی مثلا تو باکلاسی...!"
    *شیلا همه چی آمادس,؟
    _آره ل خدا
    *واسع شروین کت شلوار گرفتین
    _بعله خودم حالیمه دارم چی کار می کنم.....
    *خو حالا میگما شیلا عروس شدی رفت
    _ب خدا دلم برات تنگ میشه ....
    راستی ب دوستات کارت دعوت دادی؟
    *آره.
    فردا شب عروسیه شیلاعه هانیه و کیمیام دعوتن......
    ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

    *پرفکت
    هانی_شایلین ما رو ک می دونی اهل آرایش نیستیم.....ولی تو ی آرایشگاه برو رفیق فاب شیلایی
    *برو بابا دلت خوشه...

    سه تاییمون بلیز اسپرت کرم با شلوار مشکی پوشیدیمو واسه تنوع یه خط چشمم کشیدیم
    ما ۳ تا قبل از تموم مهمونا. رفتیم تو تالار. که ب کارا رسیدگی کنیم...داشتم میوه هارو روی میز پیچیدم که یکی پشت سرم اومد....

    *شایلینم خواهری.....!؟

    این صدا نه مال هانی بود نه کیمی
    ب طرفش برگشتم....نمیشناختمش نه نه می‌شناختمشششششش.....
    آرشیداااااااااااااا
    قلبم افتاد تو پاچم"بابا فازو خراب کن
    "
    *آآآ....رررشیدا آجی تویبیبیییی؟
    مثه ابر بهار گریه می کرد......
    _آره عزیز خواهر کجا بودی شایلینم

    خودشو تو بغلم انداخت بغضیده بود قدرت حرف زدن نداشتم....
    بعد ۹سال خواهرمو دیده بودم.....

    *باورم نمی شه
    بالاخره آروم گرفتیم.مهمونا یکی یکی میومدن هانی و کیمیام بودن....
    اونام باورشون نمی شد....

    _شایلین ازدواج نکردی؟
    *نه بابا.....چج
    ور پیدام کردی
    _از سامان آدرستو گرفتم.....
    *تو .....سامانو میشناسی.......؟!
    _آره هم سامان هم احسان این همه سال حالتو اوضاتو از اونا می پرسیدم.....

     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۵۱
    نگاهم ب حلقه ی گرون قیمتش افتاد....
    *آرشیدا شوور کردی؟؟؟؟
    _یس ی نی نیه تو راهیم داریم
    پس بگو چرا قیافش فرق کرده بود
    *نهههههه؟
    _ب خداا یادت باشه ها من تو رو خاله کردم
    *چرا شوهر جونت قدم رو مهره ی ۵ و ۶ ما نزاشته نیومده ؟
    _تو شرکت باباش کار می کنه ...سر ش شولوخ بود
    البته اینو با چشم نازکی گفت
    *خونتون شیرازه؟
    _اوهام
    *بابا خان خوبن؟

    _آره ولی بعد او خیلی گوشه گیر شد
    تو دلم گفتم آره جون عمششش

    _راستی آجی...
    *هان
    _آرشو دستگیر کردن ۱۰ سال آب خنک

    *ب درک
    _شالی چرا از این کارا و شغلت دس نمی کشی ؟بیا تو شرکت پدر شوهرم کار کن از خداشونه
    *آخههه......
    _آخه نداره دختر
    آره اینجوری خوب بوداها
    *باش
    به نرمی گونمو. نوازش کرد
    کیمیا گو. ..زد ب فاز لاو

    کیمی_ شایلین شایلین پلیس اومده ه ه ه جلوی در تالار با تو کار دارن
    *با منننننننن؟؟؟؟؟؟؟؟
    _آره بدو بیا ^^
    مانتو هامونو پوشیدیم هانیه و کیمیا و آرشیدا پشت سرم با اضطراب میومدن
    ی مامور بهم گفت:خانوم مهرگان ؟
    *بله. خودم هستم
    _شما ب جرم کلاهبرداری و قاچاق مواد مخـ ـدر به حبس ابد محکوم شدید.........
    جلو چشمانم سیاهی می رفت"حقته شایلین حقته هر چی بکشی...."
    نه آرشیدا نه هانیه نه کیمیا و نه هیچ کوفتو زهر ماری حرف نمی زد

    ی مامور زن اومد و ب دستم دستبند زد منو به سمت ماشین پلیس بردن صدای جیغو دست اومد
    یکی گفت:عروس داماد اوومدنننننن
    ی لبخند تلخ زدمو سوار شدم چشمم به ماشین پلیس بغلی خور آرمانو احسان هم دستبند بدست نظاره گر بودن

    صدای آژیر بلند شد من از پشت شیشه به چشمای نمناک دوستام نگاه کردمو ازشون دور شدیم ........

    پایان....
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا