داستان لاک صورتی|shamimmvکاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع shamimmv
  • بازدیدها 2,504
  • پاسخ ها 21
  • تاریخ شروع

از رمان لاک صورتی خوشتون اومد؟

  • بله

    رای: 1 100.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • نه

    رای: 0 0.0%
  • عالیه

    رای: 0 0.0%
  • بدنیست

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    1
وضعیت
موضوع بسته شده است.

shamimmv

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/05
ارسالی ها
27
امتیاز واکنش
85
امتیاز
0
سن
22
محل سکونت
کرج.فردیس
که تواین۵سال خیلی بهم کمک کرد وپیشم بود پیشنهاد این سفرو کرد که چون خیلی اصرارکرد قبول کردم والان توهمین سفربه عشقم رسیدم.راستی چرا اسمت شد باران؟
من ـ چون وقتی میخواستن از کشورخارجم کنن باید برام یک شناسنامه جعلی می گرفتن واسممو باران گزاشتن.
شاهین ـ چه اسمه قشنگی .میگم باران هفته دیگه میریم ایران خوبه؟
من ـ عالیهههه
توبغلش به اغوش خواب پناه بردم.
دوماه بعد
نگین ـ وای باران چقدرخوشگل شدی مواظب باش لباس عروست گیرنکنه به جایی تا۱۰ دقیقه دیگه هم شادوماد میاد.
خیلی خوشگل شده بودم لباس عروس دکلته بایه تاج خوشگل کوچیک هم رپسرم بارژ جیغ صورتی باسایه مشکی به قول نگین شاهین منو ببینه نمیشناستم اخه خیلی عوض شدم.
نگین ـ بدوباران شاهین اومد.
منم اروم بسمت دره ارایشگاه رفتم شاهین منو که دید شوکه شد اگه بانیشگون من نبود تافردا همینطورنگام میکرد باهم رفتیم توماشین وبعدش اتلیه وسالن عقدوعروسی.یه جابودکه باید دوتایی تنها میرقصیدیم یعنی کسی توقسمته رقـ*ـص نباید باشه
شاهین دسته منو گرفت و باهم اروم شروع کردیم به رقصیدن نزدیکه گوشم اروم زمزمه کرد ـ خوشبختت میکنم باران
تا اخره مجلس رنگه شیطنت توش بود.
شب شد و باید میرفتیم خونه پس بسمت خونه حرکت کردیم
شاهین ـ باران بزار داستان عاشقیمو بگم
وقتی دیدمت گفتم حتماخطایی کرده وگرنه ادمو نمیتونن الکی الکی معتاد کنن وگفتم اگه خیلی دخترخوبی بود سریع از اون مهمونی میرفت .ولی وقتی کم کم باهم اشنا شدیم طرز فکرم نسبت بهت عوض شد ودیوونه ی دریای چشمات شدم.
۳سال بعد
یکم تحمل کن اها بچه به دنیا اومد .ودکترا عرقشونو پاک کردند موقع عمل بیهوش بودم ولی بدلیل فشارزیاد ودرد بهوش اومدم اخرش که باهزارالتماس کردن مجبورشون کردم باز بیهوشم نکنن .بعد از عروسیمون ۲سال بعدش حامله شدم تواین ۱سال حاملگی شاهینومامانمو بقیه خیلی بهم رسیدن
 
  • پیشنهادات
  • shamimmv

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/05
    ارسالی ها
    27
    امتیاز واکنش
    85
    امتیاز
    0
    سن
    22
    محل سکونت
    کرج.فردیس
    کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد باصدای شاهینو بقیه بیدارشدم دیدم دورم حلقه بستن وباخوشحالی دارن نگام میکنن
    شاهین ـ باران جان خوبی عزیزم؟
    من ـ اره شاهین
    مامان ـ خب دیگه این دوتا جوونو تنها بزارید وهمه از اتاق بیرون رفتن.
    من ـ شاهین
    شاهین ـ جونم
    من ـ عاشقتم
    شاهین ـ من بیشتر
    به بچمون که اسمشو نیایش گزاشتیم شیردادم خیلی نازبود
    باشاهین یک صدا این ترانه رو خوندیم

    باتو
    باتو این تنه شکسته داره کم کم جون میگیره اخرین ذرات موندن تورگ هام نمی میره باتوانگارتوبهشتم باتو پرسعادتم من دیگه از مرگ نمیترسم عاشق شهامتم من
    اگه روی حصیربشینم اگه هیچ نداشته باشم
    باتو من مالک دنیام
    باتو درنهایتم من باتودر نهایتم من
    پایان
    منتظر جلده دوم این رمان با نامه تقاصه اشکامو پس میدی باشید
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا