داستان گناهم چیه؟لجبازی- مریضی- یا تو|moheeeکاربر انجمن نگاه دانلود

ایا تمایل دارید این رمان را بنویسم و شما ان را بخوانید

  • خیر

    رای: 0 0.0%
  • بله

    رای: 3 100.0%
  • رمان خوبی است اما من نمیپسندم

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    3
وضعیت
موضوع بسته شده است.

moheee

کاربر اخراجی
عضویت
2016/01/25
ارسالی ها
63
امتیاز واکنش
396
امتیاز
0
محل سکونت
گرد و غبار
نام کاربری نویسنده:moheee
نام رمان: گناهم چیه؟لجبازی -مریضی-یاتو
ژانر رمان:عاطفی.عاشقی.اجتماعی.طنز


اسامی شخصیت های مهم:سها-پرهام-صدف-بهرام-سایان-سهیل
خلاصه:دختری زیبا به زیبایی ماه اما مشکلی دارد که برایش از همه زیبایی هایش مهم تر است او دوست دارد به دانشگاه صنعتی شریف برود و بسیار تلاش میکند اما مشکلش در همان هنگام دوباره اغاز میشود وتنها فردی که میتواندمشکلش درمان کند از او میخواهد که با پسرش ازدواج کند ازدواجی اجباری بین هردو نفر ازدواج و..........پایانی خوشایند
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    [BCOLOR=#ff00ff]
    v6j6_old-book.jpg
    [/BCOLOR]


    [BCOLOR=#ff00ff]نویسنده گرامی ضمن خوش آمد گویی، لطفاً قبل شروع به تایپ رمان خود ،قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید[/BCOLOR]

    [BCOLOR=#ff00ff]
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    [/BCOLOR]

    [BCOLOR=#ffffff]و برای پرسش سوالات و اشکالات به لینک زیر مراجعه فرمایید[/BCOLOR]

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    [BCOLOR=#ffffff]موفق باشید[/BCOLOR]
    [BCOLOR=#ffffff]تیم تالار کتاب[/BCOLOR]
     

    moheee

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/01/25
    ارسالی ها
    63
    امتیاز واکنش
    396
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    گرد و غبار
    به نام خدا
    قسمت اول

    اه این چه صداییه واییییییییی گوشم کر شد دوباره من افتادمو زمین گیر شدم همه اومدن تو این طویله غلط کردم اخه خدایاااااااااا

    -نرگس بیرون چ خبره

    نرگس-خانوم همه و اقای دکتر اومدن عیادت

    -اگه دکتر قبلیست نمیخوامش ردش کنین بره حالشو ندارمممممممممم

    نرگس-نه خانوم یه اقای جدیده تنها کسیه که میتونه درمانتون کنه ایشون دکتر معتمدیه

    -چیییییییی؟بلاخره بابا اینو اورد یعنی به زودی حالم خوب میشه

    نرگس-اره خانوم جون الانم میان تو اتاق درست بخوابین

    -برو بابا من خوابم میاد چراغو ببندو برو بیرون

    نرگس-اما...

    -اما بی اما بنده حالم خوبه بای بای

    نرگس-چشم

    خوابه عزیزمو این معتمدی بهم زد ولی کلا از حالت افسردگی در اومدمااااا

    وجدان-نه اینکه خیلی افسرده بودی داشتی میمردی اخی حیوونکی

    -خفه بابا نزار دهنمو وا بکنم

    وجدان جون-وا کن ببین همه فکر میکنن دیوونه ای

    -ببین خره توله سگ ببند دره زیپو
     

    moheee

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/01/25
    ارسالی ها
    63
    امتیاز واکنش
    396
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    گرد و غبار
    قسمت دوم

    وجدان-بی ادب شبت بخیر نه روزت بخیر

    -خوابای بد ببینی

    اهوکی صدای اینا که داره نزدیک اتاقم میشه چکار کنم یا حسین اها خودمو به خواب میزنم معتمدی تو فرشتهی نجاتی برات یه اهنگ فرشته نجات ترتیب میدم با کامیو هومن

    بابا-بفرمایید اقای معتمدی

    فرشته نجات-قولو قرارمون سر جاشه؟

    بابا-اره انقدر به درسشو دانشگاه اهمیت میده که همه چیو میپذیره

    -من بیدارمااااااااااااا جریان چیه؟

    فرشته نجات-من بهت میگم سها جان اروم باش

    -مگه من اروم نیستم

    -بزار سریع بگم هم تو راحت بشی هم من ببین دخترم تو میدونی فقط منم که میتونم تورو درمان کنم پس مطمئنا پوله زیادی میخوام

    -چون پولداریم پس خواسته ای دارید په من خوابم میاد سریع برین رو اصله ماجرا

    -خب دخترم من خواسته ای از پدرت کردم و ایشون گفتن هر چی دخترم بگه میدونی دخترم وقت زیادی نداری بتونی برا بیماریت به خارج از کشور بری و منم پول قبول نمیکنم و خواستم اینه که.....

    -اینه که من برم بخوابم دیگه اره؟

    -نه اگه بشه با پسرم ازدواج کنی

    -ها چی؟ نه نه من نمیخوام ایی پسرا از پسرا بدم میادددددددددد
     

    moheee

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/01/25
    ارسالی ها
    63
    امتیاز واکنش
    396
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    گرد و غبار
    قسمت سوم

    اما باید فکر کنم پای دانشگام در میونه پایه یه عمر زندگیه پس اقای معتمدی بنده فکرامو میکنم

    -باشه ولی اینو بدون پسره بنده هم به اجباره من پا به این درخواست داده زندگیتون فرقی نمیکنه

    رفت بنده تو خماریش موندم رسما اوهوکی خوابم از سرم پرید با این فرشته نجات عه مردیکه سیریش فازش چیه هم من و هم پسرش ناراضیمااااااااا جامعه در خطره با این دکترا نمیدونم چی بهشون بگم عدم پیشرفت ایرانیا علتش این هاااااا ای روزگار با ایران بد کردی با فرشته نجات زنگ بزنم کامیو هومن رو بلوزشون عکسه معتمدیو بزنن

    وجدان-بسه چقدر بنده خدا رو مسخره میکنی مگه چکار کرده خواستگاری کرده هاااااا

    -تو خفه

    بزار ببینم خسته میشم هی بگم معتمدی بزار لقب بزارم براش

    معتاد

    معتادی

    معتدی

    نه معتاد بهتر از همست اره معتاد

    خیلی باحال شدا یعنی الهی بگم خدا چکارت کنه معتاد خوابو از سرم پروندی راه که نمیتونم برم پس تو این تخت بزرگ چ کاری کنمممممممم خدایا من از دست این افراد جامعه که یکیش خودمم میمیرم

    -نرگس لپتابمو بیار

    -چشم خانوم

    اومد میز لپتابو گذاشتو خودشم اورد منم سریع رفتم تو اینترنت زدم دکتر معتمدی بیوگرافیش اومد بالا رفتم خوندمش زده بود یه پسر داره و یه دختر دخترش سوربن فرانسه درس میخونه و دوست پسرش یه دکتر معروفه فرانسویه واووووووووووووو خب دخترش اسمش پریساعه پسرشم پرهام عه دیگه چیزی ننوشته فقط گفته پسرش بچگیشو داخل امریکا و فرانسه زندگی میکرده

    بابا میزاشتی همون امریکا میموند الان منم راحت عمل میشدم به زندگیم میرسم هی خدا پارسالم خدا بهم رحم کرد که تونستم تا اخر ترم برم دانشگاه اما دو ماه دیگه دانشگاه دوباره شروع میشه و من افتادم

    نشستم جدی جدی فکر بکنم رفتم تو فکرو گفتم

    -نرگس چراغارو ببندو برو بیرون

    -چشم خانوم

    از همه پسرا بدم میاد درست اما از درسم بدم نمیاد از زندگیم راضیم اگه کاری به کار هم نداریم خوب میشه اما زندگیمو چه کار کنم من مجبورم با اجبار زندگی کنم ولی به همون چیزی که میخوام برسم اره باید کارمو عملی کنم

    یه کم اشک ریختمو به اینده درخشانم که با دستای خودم ساخته میشد فکر کردم

    چقدر یه هویی فاز گرفتم بیخی با با به فادر میگم بزنگه به معتمدی بگه حله وبه کار همیشگیم رسیدم

    یعنی گرفتم کپیدم

    وای اینو ولم کن عوضی مگه قرار نبود بهم کاری نداشته باشیییییییییییی وایییییی

    نرگس-خانوم چی شده حالتون خوبه؟خوابه بد دیدین؟

    -اره نرگس برو برام یه لیوان اب بیارو بابامم بگو بیاد اینجا

    -چشم خانوم

    بابا-سلام دخترم خوبی؟ظهرت بخیر کوچولوی من

    -بابا فقط یه چیزی میگم بعد خواهش میکنم برین برید بیرون

    -بگو بابا جان

    -با شرط اقای معتمدی موافقم

    -باشه بابا جان من برم بهشون خبر بدم ازشونم میپرسم کیی باید عملت بکنن

    -باشه

    به همین سادگی اینه زندگیه من اشکال نداره قبل از عقد ازش سوالمو میپرسم خخخخخخخ

    یهو در اتاقم کوبیده شد

    بابا-دخترم دارن میان دنبالت ببرن بستریت کنن فردا صبح عمل میشییییی نرگس خانوم امادش کن گل دخترمو

    ها یعنی این همه زوددددددددد کلک معتادی از قبل همه برنامه هارو ریخته بودااا

    ای خدااااااااا سریع نرگس گذاشتم رو ویلچرو بردم پایین و من با روی گل معتادی اشنا شدم

    خب بزارید تا برسم بیمارستان براتون همه چیزو تعریف کنم تا کنجکاو نباشید دوستان گلم

    سها خاشع هستم 20 سالمه 12 سالم که بود تصادف میکنم ولی هیچ صدمه ای نمیبینم اما منه خر به خانوادم نمیگم وقتی تصادف کردم پشت دو تا زانو هام زخم میشه و عفونت وارده بدنم میشه و یک سال بعد پشت زانوهام بسیار بسیار پف میکنه و در حدی که نمیتونم راه برم با خانوادم پیش دکتر میمیریم که میگه دو تا غده داخل پای دخترتون هست که نسبت به بسیاری از شرایط هوا بیشتر در تابستون ها اینطور میشه و نباید راه بره منه خرم هنوز به خانوادم اون جریاننو نگفتم تا الان فقط خانوادم میدونن دو تا غده تو پاهام دارم به همین علت تا الان 5 بار دکتر عوض کردم تا به این روز نحس(املام خدادای خوب نیست به بابام کشیدم)رسیدم خلاصه بقیه داستانم بمونه برا بعد گوگولی مگولی های عزیز خنگ و خفنه خودم

    و الانم صنعتی شریف قبول شدم به ارزوم رسیدم ارزوم این بود الهی شما ناکام نمونید من به خاطر این زندگیم از درسو دانشگاه پارسال عقب نموندم چون پارسال پاهام باد نکرده بود اما من باید فوق لیسانسمو بگیرم

    عه رسیدیم نرگسو بابا پیادم کردن معتادی داشتم با یه لبخند دلنشین نگام میکرد ولی خودمونیما خوشگله خیلیم نه ولی به دلم نشسته خودش نه هاااااا قیافش

    وجدان-خفه خون بگیر فکت درد نکرد

    -اولا فکم نه مخم دوما مرز بابا

    اخمام شدید تو هم بود رفتیم داخل اتاق منو خوابوندن رو تختو رفتن بیرون یه زن از این پرستارا اومد امپولم زدو منم داشت جیغم میرفت هوا اما چیزی نفهمیدمو خوابم برد

    مامان-سلام داری بلاخره خوب میشیااااا دختر گلم

    -مامان یه دروغ بهتون گفتم هم تو هم بابا

    -چه دروغی

    -من تو اون تصادف پشت زانوهام زخم شدو عفونت وارد بدنم شد

    -دیگه گذشته 8 سال گذشته داری خوب میشی

    -خداحافظ مامان دارن بیدارم میکنن

    -نه خودت داری بهوش میای جای منم راه برو همش راه برو همش و مواظب سلامتیت باش دیگه دروغ نگو دیدی یه دروغ 8 سال راه رفتنو ازت گرفت بهم قول بده دیگه دروغ نمیگی؟

    -باشه قول قول قول تا روز قیامت

    بابا-عه دخترم بهوش اومدی میخوای بلند شو راه برو

    معتادی-نه چی بلند شه راه بره هنوز باید بشینه دو روز استراحت بکنه و تا اخر این هفته با پرهام برن محضرو کارو یه سره بکنن چون من میخوام به ارزوم برسم

    -بابا منو اقای معتمدیو تنها بزارین

    بابا-باشه

    -اقای معتمدی دلیلتون برای این کارو به من بگید لطفا
     

    moheee

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/01/25
    ارسالی ها
    63
    امتیاز واکنش
    396
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    گرد و غبار
    قسمت چهارم

    معتمدی-دخترم پسره از دخترا بدش میاد دوست نداره ازدواج کنه اما مادرش قبل از مرگ اجبارش کرد ولی اون از خونه زد بیرون چند هفته پیش برگشت گفت میخوام مامان ببخشم بابا حالم از خودم بهم میخوره هر کاری بگی انجام میدم فقط منو بزار به ارزوم برسم باشه؟

    منم بهش گفتم باید زن بگیری اونم با اسرار منو بقیه قبول کرد ولی با غیضو ناراحتی

    -منم مشکلم اینه چرا من

    معتمدی-اینش بمونه برا بعدا خسته ام میتونی از فردا راه بری ظهرت بخیر دخترم

    -ظهر بخیر

    و من دوبار ه خوابیدم

    نمیدونم ساعت چند بود که بیدار شدم دوست داشتم برم بیرون اما با دیدن ساعت و تاریکی متوجه شدم 12 شبه ولی خوابم نمیومد گشتم اطرافمو گوشیمو پیدا کردم به سایان پیام دادم

    -سلام دلم برات تنگ شده

    سایان-علیک خوب گشادش کن بلد نیستی بده به خیاط

    -مرز میدونی امروز چ روزی بود

    یه لحظه با خودم فکر کردم بزار سوپرایزش کنم بعدا بهش میگم

    -چ روزی

    -هیچی خواستم جو بدم

    -من خوابم میاد شبت بخیر مرز بگیرتت

    -شبت بخیر

    اه خسته شدم مخمم خسته شده بزار بخوابم و به زور خوابیدم

    -نرگس بابا دلم درد میکنه کجایید

    معتمدی- اینجا نیستن بلند شو باید راه بری و بعدشم برگردی خونتون

    -واقعا! باشه باشه صبر کنید

    راه رفتن واقعا برام شیرین بود اما نمیدونستم برا این راه رفتنمم باید تقاص پس بدم

    برگشتم خونه اصلا نمیتونم براتون تعریف کنم اون شب چیشد چون معرکه بود ولی نه سینا نه سایان نمیدونستن

    باید سوپرایز بشن

    بلند شدم میخواستم بزنم بیرون یه دونه پیرهن سفید پوشیدم با یه پانچ سبز تیره خیلی خوب شده بودم تو اینه خودمو نگاه کردم یه دختر چشم ابی که رنگشون به تیرگی میرفت با موهای خاکستری و صورتی کوچیک و لاغر همچنین دماغ و ابروهایی متنتاسب خیلی لاغر بودم یه شلوار لوله تفنگی پوشیدم با یه شاله مشکی زدم بیرون سوار ماشینه عزیزم شدمو رفتم سمت پارک لاله خیلی راه رفتم و وراجی نکردم اما به نظرم انقدر راه میرم پاهام تاول میزنن بعدش رفتم سمت پاساژ...

    برای عقدم حداقل یه چیز قشنگ بپوشم یه مانتو بلند و بنفش چشممو گرفت واقعا معرکه بود یقه گردو بلند کاملا ساده اونو با یه جوراب شلواری زرشکی خریدم و دیگه برگشتم خونه

    یکم با بابا حرف زدم و گفتم شب میرم بامه تهران اما بابا گفت باهام نمیاد منم شب تنها میرم جهنم ضرر

    شب شدو یه تونیک مشکی سفید توپ توپی پوشیدمو یه شلوار کتونی مشکی با یه شال سفید زدم بیرون سوار بنز خوشمل سفیدم شدمو رفتم سمته بام تهران تو رسیدم داشتم راه میرفتم که به یه پسری برخورد کردم بهش گفتم

    -هوی یابو مواظب خودت باش

    تا سرمو بلند کردم از زیباییش در حیرت فرو رفتم(البته کنارش مودبم شدم)

    پسر خوشگله-شما باید مواظب خودت باشی

    جسارتم روشن شد

    -بله نشنیدم؟

    پسر خوشگله –هه جوجه کوچولو میدونی هر کاری بخوام میکنم

    -برو بابا

    رامو کشیدمو رفتم حالو حوصلشو نداشتم یهو چشمم به گشت خورد سریع پسره اومد دستمو گرفتو گفت دیدنمون بدو دنبالم بیا وگرنه دوتامون میگیرن

    -باشه

    انقدر دویدیم کهحالم بهم خورد بهش گفتم

    -درسته من باید از پاهام کار بکشم اما لطفا کمتر

    -چی برای چی باید از پاهات کار بکشی

    -بعدا برات میگم بیا فعلا بریم

    -باشه

    بلاخره رسیدیم به یه جا ی تاریکو مخفی وای حال کردم اصن راحت شدم خدایاااااا

    پسر خوشگله-خب بگو جریانو

    -حال ندارم بابا پام مشکل داشته حالا خوب شده

    -اها خدافظ من یادم نمیره هاااااا

    -منم دستمو گرفتی یادم نمیره

    رفتم خونه واقعا خوابم میومدو فردا روزه عقدمه زیاد نگران نیستم چون میدونم پسره با عرضیه و میتونه کاری به کارم نداشته باشه بعدشم من ا ز روز اوله زندگیم قصد ازدواج نداشتم الانم بدون مشکلی ازدواج میکنم هه انقدر باحالو با منطق شدم که خودم خوابم برد

    نرگس-خانوم بیدار شید باید برید محضر

    -باشه بزار یکم بخوابم

    نرگس-تا5 دیقه دیگه باید بیدار شید تا الانم دیر شده میرم میام بیدارید

    -باشه

    اوهوکی اینم واسه ما زبون در اورده بلند شدمو رفتم سمت کمدم اما بازم خوابم میومد برگشتم روتختم یهو صدای در اومد

    نرگس-بیام تو

    -نه دارم لباس میپوشم

    خخخخخخخخخخخ بنده خدا خر شد رفت ولی واقعا بیا یکم معتادیو اذیت کنم رفتم دوباره سمت کمدم از یه لباس خیلی خوشم اومده بود اما بنده لباس خریده بودم یه گوشه اتاق یه ساکه سبزو ابی بود خیلی دوستش داشتم ولی باید سر فرصت بیام کلا وسایلمو بردارم

    -نرگس لباسامو جمع کردی؟

    نرگس-بله خانوم زود اماده شید دیگه

    -باشه دیگه

    یه تاپه مشکی پوشیدمو مانتو بنفشمو پوشیدمو جوراب شلواریم بعدشم سریع زدم بیرون دیدم یه رگاله مانتوو لباس مجلسیام بیرونه

    -اینا رو فردا بفرستین خونه

    محمد اقا-باشه خانوم حتما

    رفتم سوار ماشین شدم بابا جلو نشسته بود گفت

    بابا-بریم؟

    -نه صبر کنید نرگس چمدونمو بزاره تو صندوق عقب

    نرگس-خانوم برین به سلامت دیدن منم بیاینا

    -باشه خداحافظ مواظبه خودتم باش این سری تابستون نمیتونی فضولی بکنیو من بگیرمتااا بریم بابا

    حرکت کردیم یه نگاه به خودم داخل اینه انداختم لبای قلوه ای کوچلومو گاز گرفتمو به خودم گفتم

    -تو هم عروس شدی ولی بدون هیچ تشریفاتی

    رسیدیم دیدم یه پرادو و یه لکسوز جلو دره

    مشخصه پولدارناااااا پیاده شدمو تنها بدون بابا رفتم بالا

    دم در منتظر بابا موندم تا بیاد اومدو با هم رفتیم تو تا وارد شدم دو تا کفشه شیکو مجللسی دیدم اول معتادی اومد جلو سلام کرد ولی پسرش نشسته بود نه من نگاش کردم نه اون

    وجدان-تو از کجا میدونی نگات نکرد

    -از اونجایی که سنگینی نگاهی رو روم حس نکردم

    وجدان-قربون حست بشم

    رفتم نشستم سلامم نکردم پسره ی ایکبیری فک کرده کیه بلند گفتم

    -سریع خطبه رو بخونید بریم پی کارمون

    حاجی خفن-بسم الله......(به بزرگی خودتون ببخشید بنده بلد نیستم)

    -با اجازه بابامو مادره مرحومم بله

    پرهام-بله

    عه چقدر صداش برا من اشناست

    حاجی خفن-بفرمایید این برگرو امضا کنید

    وای خدا نکشت حاجی خفن دستم درد گرفت

    حاجی خفن-تموم شد میتونید برید

    -بابا خداحافظ

    باباومعتادی-خداحافظ

    اونا رفتن ما هم بعدش رفتیم داشتم از در میفتم بیرون

    پرهام-ذوق مرگ نشو این پسر جنتلمن با شما اجباری عقد کرده

    -هه نه این که من خیلی قیافه نحستو دیدم بعدشم بنده هم به خاطر پاهای صاب مردم با شما عقد کردم

    پرهام-حالا میتونیم همدیگرو ببینیم؟

    -اره

    تا بهم نگاه کردیم زبونم بند اومد این همونهههههههههه

    -تو

    پرهام-توووووووووووو

    -وایییییی خدایاااااااا منو نجات بده

    پرهام-این نعمته بزرگو شامله حاله من هم بکن

    -بریم خونه که اعصابم سگیه

    پرهام-هه بریم

    رسیدیم خونه ولی عجب خونه ای داشتا یه هو یه سوال برام پیش اومد

    -پری کجایی؟

    پرهام-با منیییییی تو اصن اسممو از کجا میدونی

    -تو بیگرافیه بابات خوندم میگما یه سوال

    پرهام-اسمه بندرو کامل صدا کن و بپرس

    -چطور منو تو بدون ازمایش عقد کردیم

    پرهام-هه بابا قبل از عمل از تو خون گرفت منم همون روز ازمایشگاه رفتم

    -چه فادر موز ماری

    پرهام-چی نشنیدم

    -گفتم چه پدر ادامس موزییی و ماری

    پرهام-وللش بابا میگم تو نمیخوای واسه من صبحانه حاضر کنی

    -صبحانه نخوردی

    پرهام-نه فقط مسواک زدم

    -خودت درست کن

    پرهام-ول کن بیا بشین اینجا تا برات قوانینمو بگم

    -بنال

    پرهام-مودب باش خب ببین کاری به کار هم نداریمو تو کار هم دخالت نمیکنیم هر کس کاره خودشو میکنه اما وقتی من پیشتم پسر بازی ممنوع و وقتی تو پیشمی دختر بازی ممنوع غذا و تمیز کاری با تو خرج خونه با من و اگر چیزی خواستی به خودم میگی

    یه لحظه محو صورتش شدم چشمایی یخی که رنگه سبزم قاطیش بود وموهای قهوه ای تیره و پوستی سفید و دماغ خوش فرمی که هرکسی محوش میشد لامصب دماغ نیست پاشنه این کفش جدیداست دماغش شبیه دماغه باباشه لباش کوچولو ولی قلوه ای ابرو های معرکه ایو صورتی شیش تیغ

    عجب بازوهایی داشتو عجب اندامی

    پرهام-انالیز کردنتون تمام شد ؟

    -چطور فهمیدی دارم انالیزت میکنم؟

    پرهام-چون از چشات مشخص بود دختره ی هیز

    -خودت هیزی که به چشمام نگاه کردی

    دهنش باز مونده بود از این همه بی ادبی بهش گفتم

    -ببند بو اومد صبحونه نخورده من میرم بخوابم واقعا خوابم میاد و قوانینتون یادم نمیره

    پرهام-برو از دسته زبونت راحت بشم

    رفتم تو اتاقم نه بابا این پسره هم زبون داشتا ولی عجب اواتاری بوداااا(این جمله از دوستمه)رفتم رو تخته دو نفره دراز کشیدمو خوابم برد

    پرهام-بلند شو اینجا جایه منه خانوم خوش خواب

    -برو بابا من باید بیدار شم ناهار درست کنم پس تو هم نخوابیاااااا وگرنههههههه.......

    پرهام-هه من منتظر نیستم تو بهم بگی

    -من رفتم منتظرماا

    رفتم یه سر به اشپزخونه زدم وای چقدر شیک بودااااا خوشمان امد یه اپن که به یه ستون از سقف اویزون بود و سنگش سفید بود رفتم سمت گاز یه ماهیتابه گذاشتمو نیمرو درست کردم گذاشتم رو اپن بشقابم گذاشتم اخیشششششش تموم شد رفتم تو اتاق باید یه فکری به حال اتاق بکنیم بیرونش میکنم حالا صبر کن اقای پرهام معتمدی بهت نشون میدم شما با سها متواضع طرفیاااا

    -پرهام بلند شو ناهار

    پرهام-باشه

    رفتیم من نشستم خوردمو گذاشتم فقط نگام بکنه خخخخ اخی حیوونکی بنده خدا چشماش 4 تا شده بودااااااا

    -اخی خیلی خوشمزه بود

    یه هو یه لبخند قشنگی زدو رفت طرفه تلفن زنگ زدو نفهمیدم چی گفت ولی بعد با لبخند ژکوندی نشست روبه روی من یه هو زنگ خورد رفت درو باز کردو با دوتا پیتزا اومد

    -میدونستم تو مهربونی

    پرهام-اره اتفاقا الانم زنگ زدم دوستم بیاد با هم غذا بخخوریم تو هم برو بخواب

    از حرص دو تیکه شده بودماااااا

    اصلا باورم نمیشد یه هویی پرهام جدی شه

    -اتاقت کدومه

    پرهام-اون روبه روییه وسایلم هم همونجاست وسایل شما هم جلو دره ناراحت نمیشی برشون دار

    عوضی اشغال رفتم وسایلمو برداشتم رفتم تو اتاقم اول لباسامو چیدم یه تخت طوسی بود با روتختیه بنفش رو به یاسی پرده یه پارچه بلند سفید کثیف بود و روش ردیف هایی که جای عکس داشتن تو رهر ردیف جای 5تا عکس بود بعد یکی در میون بنفشو طوسی بود میزم طرح قدیم بود و سفید صندلیمم سفید کمدمم که مدل قدیمی زمان شاهی بود

    تو جاهای پردم عکس های بچگیمو گذاشتم تا بزرگیم بعدشم بالای تختم دو تا عکس از عکسای اتلیمو گذاشتم

    داخل یکیشون برا عروسی سینا بود که یه لباس مشکی پوشیده بودم میومد تا 5 سانت زیر زانوم بعد یه هو با تور مشکی که رگه هایی از بنفش داشت پف میشدو عروسکی موهام اونموقع چند سانتی پایین تر از قوس کمرم بود و بعد چون عـریـ*ـان و بلند بودن فقط شونشون زده بودم ولی یادمه همه تو اون عروسی نگام میکردن

    بعد با یه ژست قشنگ ایستاده بودمو چشمک زده بودم با همون لبای قرمز تحـریـ*ک کننده ام ولی رژلبم معرکه بود

    اون یکیم با یه شلوارک مشکی کتونی و یه بلوز گشاده پسرونه با یه کلاه کپ از این عکس خوشم میومد باحال بودا اصن میگفت من خشنم ولی دستم به کلام بودو یه چشمک زده بودم زدمشونو اومدم بیرون دوست داشتم برم خونرو بگردم اما یه لحظه دلم هوای یه چیزه دیگرو کرد(بعدا میفهمید)

    ساعت هشت شب بودااااا رفتم نشستم پای تلوزیون فیلما همه چرت بودن زدم شبکه نسیم از این میان برنامه ها داشت خیلی خنده دار بودااا

    خوابم میومد رفتم بخوابم(دقت کردین همش خوابمااا)

    صبح در اتاقم زده شد

    -بله؟

    پرهام-من میرم سر کار

    -خب منو بیدار کردی همینو بگی؟

    رفت صدای درم اومد

    مطمئنا پوزخند زده خوب حالا که خوابه شیرینمو فراری دادی خونتو میگردم(اخی اینم اخه جبرانه کاره به اون مزخرفیه)

    اول بلند شدم لباسامو عوض کردم سعی کردم یه تیشرت قهوای کرم و با یه شلوار راحتی شیری بپوشم سریع از اتاقم زدم بیرون سه تا اتاق داخل یه راه رو بلند که همه درا داخل یه ردیف بودن بعد روبه رو کامل پنجره بود و یه پرده سفید حریر هم وصل شده بود خدا رو شکر پهنای راه رو خوب بود بعد میومدی جلو یه مقدار فضا پهن تر میشدو کنارت یه سکو بود که وارد حال میشد و دیگه کامل فضا باز بود به جز سمت راست راه رو که یه در خفن بود میومدی بالای سکو روبه روی دره خونه وسایل حال چیده شده بود و پایین تر که میومدی اشپز خانه بودو بقیش یعنی اونور اشپز خونه پذیرایی چقدر بزرگ بود ایی بدم اومد

    ولی ناگفته نماند که گلاب بع روتون دستشویی و شامپو تو سرتون حمام ته راه رو اتاق خخوابا بودااا و روبه روی ورودی راه رو یه اینه سر تا پا بود اصن خونه خیلی باحال بودا(میدونم گیج شدید ولی یه خونه ای بود دیگه دوستان )

    مبلمان حال یه دست مبلمان طوسی بودن (از اینا که جنسشون عین مخمله ولی باکلاس تره هااا(به خودت بخند احمق))اها مخمله سفت ولی خیلی قشنگ بودن بعد یه میز تلوزیون بودو یه ال ای دیه در سایز کوچک روبه رویش بود

    اشپز خونه هم که همش شیریو سفید و مشکی بود ولی قشنگ بود و پذیرایی خفن :یه دست مبلمان قهوه ای کرم قشنگ اصن غیر قابل توصیف با یه دست میز ناهار خوریه کاراملی (صبحونه نخوردم کارامل میخوام)خلاصه خونه معرکه ای بود کامل که کاوش کردم تصمیم گرفتم به اتاق یه نفریم سرک بکشم

    البته هم تو پذیرایی هم تو اشپزخونه بالکن یا همون تراس به قول باکلاسا(از اینا که لنجشونو یه ور میکننا)بود ولی این خونه ها باید سه تا تراس داشته باشه نه دو تا

    اتاقش یه تخت مشکی داشتم رو کاغذ دیواریش به زبان فرانسوی همه چیزای عجیب غریب رو دیوار به صورت نامنظم نوشته بود کلا مشکی بود حتی رو تختیش(تلسیدم مامانییییی)

    ولی کاغذ دیواری پذیرای قهوه ای یک دست بود حالم سور مه ای اتاق منم بنفش بقیه جا ها هم طوسی بودن ولی خونه معرکه ای داشتا خوشم اومد ولی صد درصد سلیقه پریساست

    از بی حوصلگی رفتم تو اشپزخونه صبحانه بخورم از خجالت شکممو بوی بده دهنم (حالا همه این دختر لوسا که رمان میخونن میگن ایییی)

    در بیام حاله صبحانه مفصل نداشتم به همین علت یه رانی خوشمزه هلووووو نوشیدم(زورتون بیاددددد)

    اول نشستم پا تلوزیون بعد از بیکاری یه زنگ یه سایان زدمو همه چیو تعریف کردم میخواست از پشت تلفن با دستاش سرمو بشکنه و ...

    اها حتما سوال براتون پیش اومده سایان کیه از طرفی که وقتی خودم رمان میخونم وقتی یه فرد ناشناس یه هو میاد وسط بندری میرقصه همش میگم فلان طرف کیه ولی حالا میفهمید

    16 سالگیم همراه دوست مامانمو خوانوادش میریم مسافرت منو بچه های دوست مامانم تو ماشین بابام ومامانمو دوستشو شوهرش داخل ماشینه اونا اون سال ماشین مامانمیانا یه مشکل داشته ما میریم میرسیم سنندج ولی متوجه میشیم مامانمینا نیومدن بابام میره دنبالشون که متوجه میشیم ماشینه اونا رفته ته دره ومامانمو دوست مامانمو شوهرشون فوت میکنن سایان اونموقع 14 سالش بوده و سینا 18 اونا میشن بچه های دوست مامانم به همین علت میان با ما زندگی میکنن

    اونموقع منو سایان چشمامون دو تا توپ بسکتبال بود از بس گریه کرده بودیم ولی سینا غرور مردنشو نشکستو تو خلوتش اشکاشو ریخت درسته زمان کمی از این اتفاقات میگذره ولی داغش هنوز مونده سایانم امسال که کنکور داد برای استراحت با دوستانشون رفتن مشهد چون مامانه سایان مشهدیه و باباشون اهوازیه مامان منم اهوازیه ولی در اصل خونه سایانینا اهواز بوده که مامانم با خاله زهره دوست میشه و بعد عمو سیاوشم با بابای من دوست میشه و رفیق سربازی از اب در میان اونموقع هممون نابود شدیم من حداقل بابامو داشتم اما سایان...

    سینا هم عروسی کرده خونش اصفهانه اخه اونجا شرکت داره ولی حتما بهش سر میزنم منو سایان تو عروسی سینا زندگیشو بهم زدیمااا

    زنش تا دو هفته باهاش قهر بود

    عه صدای در اومد وای رسیده خونههههههههه

    مستقیم رفت تو اتاقش لامصب سلامم بلد نیست باشه باشه اقا پرهام

    -زبونه اقا ها هم موش میخوره یا اقا ها زبونه موشو میخورن

    یه اخم وحشتناکی کردو رفت منم رسما و شرعا خفه خون گرفتم

    هـ*ـوس خوابیدن به سرم زد وبا خودم گفتم برم بخوابم و عصر برم پاساژ گردیو چند تا لباس بخرم (دقت کردین کلا خوابما)

    گرفتم کپیدم البته متوجه شدم ساعت 2 ظهر بودا یعنی من از 8 صبح تا حالا چیکار کردم
     

    moheee

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/01/25
    ارسالی ها
    63
    امتیاز واکنش
    396
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    گرد و غبار
    قسمت پنجم

    اییییییی کمرم گرفته اییی وایییییی خداااا حالا چطور بازش کنم پرهامم فک کنم خوابه پسره ی خوابالو نمیگی چرا اینقدر میخوابی خجالتم خیلی خوبه از سیگارم مفید تره بکش

    -پرهامممممممممممممممممممممممم

    پرهام-بذار بخوابم حالتو ندارم

    -مگه من حالتو دارم نکبت بلند شو بیا کمرم گرفته اینو درست کن

    یه هو عین جن ظاهر شد جلو در با یه پوز خند گفت

    پرهام-نمیدونستم کمر درست میشه چیزه جدیدیه هااا

    -مرز یه کاری کن میخوام برم بیرون

    پرهام-این همه سر و صدا نکنی کارمو انجام میدم

    نمیدونم چکار کرد ولی بازش کرد خدا از جوونی خیرت بده ننه

    رفتم تو کمدم یه مانتو که نصفش سبزه و نصفش ابی بعد جلوبازه تصمیم گرفتم برا وسطش یه بلووز یقه اسکی مشکی بپوشم با یه شلوار کتونیه مشکی پوشیدم و موهامو محکم بستم بعدش یه شاله سبزم پوشیدم با یه کفشای اسپرت ابی معرکه شده بودمااا تصمیم گرفتم یه رژه کم رنگم بزنم رنگه نارنجیه خیلی کمرنگ که رنگه لبام بود دیگه رژ زدمو اومدم بیرون

    پرهام-کجا؟

    -ب تو چ

    پرهام-گفتم بگی نیام اونجا حالم بهم بخوره

    بازم پوز خند یه لبخند دندون نما زدمو گم شدم بیرون

    سواره بنزم شدمو اهنگو تا ته زیاد کردم اهنگم با من میرقصیه سامی بیگی بود ولی معرکه بودااا

    یه جیغ کشیدمو سرمو کردم بیرون

    یه لحظه سرم درد گرفت رسیدم پاساژ ....

    رفتم تو رفتم رسیدم به یه لواز م ارایشی معرکه همیشه پاتوقم اینجا بود با صاحبش دوست بودم

    -به به سلام خانوم مشتاق

    سمیه-سلام خانوم متواضع

    -مرز فامیله خودتو مسخره کن

    سمیه-باشه غلط کردم

    -سمی عشقم چی اوردی؟

    سمیه-بیا ببین یاده دوست پسرم افتادم

    -حالا کی هست

    سمیه-کی؟

    -دوست پسرت دیگه؟

    سمیه-اها اون پسره بود همیشه میومد بوتیک این دختره لاله داداشش بود

    -همون قشنگه ؟

    سمیه-اره

    -این رژ قرمزه چنده رژ قرمزمو گم کردم

    سمیه-20 تومن

    -یه قابلی نداره هم بد نبودااا

    سمیه-نه قربونت قابل داره

    -بیا این بزر رو میز تا بقیه چیزا هم انتخاب کنم

    یه رژلب قلوه ای معرکه دیدم و یه ست سایه از رنگ های تیره

    -اینا هم بزار حساب کن اینم کارتم تا برمو بیام اومدم تعطیل میکنی بریم بیرونااا

    سمیه-اما الان که نونم تو روغنه

    -اره الان که روغن تو نونه

    سمیه-باشه بیا اینم کارتت

    رفتم سمت یه دونه از این کوچیکا رفتم خانومی که پشت ایستاده بود یه عالمه جواهرات باحالم خریدم دیدم سمیه اماده داره میاد دنبالم

    سمیه-بریم

    -ایول سمی جون

    از پاساژ زدیم بیرون با ذوقو شوق رفتم سمت ماشینمو نشستم سمیه هم نشست روندیمش تا پارک جنگلی تا از اون ور بریم پل طبیعت

    رفتیم داخله پارک یکم که راه رفتیم سمیه صداش در اومد

    سمیه-نفهم یه راست میرفتیم پل

    -او انجاست پل ببین عین دبیرستانو راهنماییمون راه میریمو تیکه مینداریم البته به پسرا

    سمیه-باشه

    رفتیم رو پل به همه تیکه مینداختیم بنده خداها(کاره منو پرنیان داخله مدرسه )داشتن اب میشدن میرفتن زیر زمین ولی کلا خوش گذشت

    سمیه رو رسوندمو رفتم خونه ساعت 11 شب بود

    درو اروم باز کردمو اومدم تو تا برگشتم

    پرهامو دیدم

    پرهام-تا این موقع شب کجا بودی البته برا خودم نمیگم بابات نگرانت بود بلند شد اومد اینجا دعوا کرد با من که گذاشتم دخترش ولو باشه

    -هه نه مرسی نمیخواد به فکرم باشی

    پرهام-من رفتم بخوابم

    رفتم لباسامو عوض کردمو خوابیدم

    و....

    یک هفته به مرور زمان گذشت نه تنها منو پرهام با هم بد بودیم بدتر هم شده بودیم

    و دانشگاه ها باز شده بودند منو سمیه و شادی پدره دانشگاهو در اورده بودیم الانم دارم رانندگی میکنم که برسمو تاخیر نخوریم

    شادی-زود باش دیگه

    سمیه-راست میگهههه

    -خفه بابا رسیدیم

    با هم گفتن-اخیش مرسی

    بعد هم گیسو گیس کشی تا برسیم سر کلاس

    -سلام استاد

    استاد-سلام خانوما متواضع.خوشبخت و کبیری میخواید بیاید داخل

    -بله استاد

    استاد-نمیشه

    -چی چیو نمیشه ماشینم اگزوزش سوراخ شد این قدر گاز دادم تایرام پنچر شدن دوستام کچلم کردن بعد شما اینطوری حرف میزنی ما میایم تو

    درو بستیمو سه نفر وارد شدیم رفتیم نشستیم جای خالی های مختلف کلاس اولین بار بود از دبستانمون جدا مینشستیم

    تا اخر کلاس به چرتو پرتای استاد کیانی(پری فقط به خاطر تو این فامیلو گذاشتمااا)سر کردیم عجب وراجیه هااا مردیکه سیاه مومویی

    کلاسامون تموم شدو منم درسم برام مهم بود خودمو بدبخت کردمااا

    یه هو یه طرفیو پیج کردن

    پیج-استاد رضا کیانی(الان داری از خنده میترکی اره؟)

    رفتیم سمته ماشینو سوار شدیم اول شادیو رسوندم بعدشم سمیه رو رسوندم مغازش خودمم رفتم پیشش تا 5 بعد از ظهر ور زدیمو منم 5 بعد از ظهر رفتم که برم خونه سمیه هم رسوندم خونشون باید درس بخونه

    کفشای پرهامو دیدم شروع نبردددد

    -سلامممممممممممم بلند داد زدمااا

    پرهام خره-علیک سلام اولین باره میبینم با ادب شدی به بقیه هم سلام میکنی

    اه دوباره پوزخند

    -نه بابا

    یه هو یه چیز سیاه دیدم رد شد

    یه جیغ بنفش که چه عرض کنم البالویی کشیدمو دویدم

    پرهام-چی شده سهام

    -سوسککککک پرهامممم

    یه هو دویدم نمیدونم چی شد که از این ور کاناپه افتادم اونورش تو بغـ*ـل پرهام

    چشاشو باید میدیدید خیلی نابود بود

    -عه ببخشید

    چشامو مظلوم کردمو خودمو جمع جور کردم اخر کاناپه که یه مقدار جا خالی بود

    -میشه بکشیش من میترسم

    پرهام با تعجب-باشه

    رفتو چند دقیقه بعد اومدو نشست

    پرهام-الان حالت خوبه؟

    -با ذوق گفتم-کشتیش؟

    خندید اولین بار بود میدیدم اینطوری بخنده

    پرهام-اره کوچلو برو لباساتو عوض کن بعد بیا کارت دارم

    -باشه مرسی

    دویدم تو اتاقم وای چقدر پرهام پسره خریه

    لباسامو عوض کردمو رفتم بیرون

    -بله کارم داشتی

    پرهام-اره برای جایزه کارم امشب شام با تو واقعا خسته ام

    یکم فکر کردم بعد به صورت متفکر گفتم-باشه

    رفتم تو اشپز خونه یکم کلم برداشتمو دیدم کتابه اشپزیم اینججاست برش داشتمو از روش کلم پلو درست کردم

    رفتم حموم تا برنجم دم بیاد

    من یه پرندم

    ارزو دارم

    تو باغم باشی

    کنارم باشی

    من یه خونه

    تنگو تاریکم

    کاشکی تو بیای

    چراغم باشی

    حمامم که تموم شد مستقیم رفتم تو اتاقم یه بلوز استین بلنده کاملا ساده قرمز تیره (رنگه پرسپولیس)پوشیدم یا یه بافت جلو بسته که مثل بلوز بود پوشیدم که داخلش 6 تا سوراخ بود و رنگشم استقلالی بود

    یعنی 6 تا سوراخ داخل استقلال از طرف پرسپولیس

    رفتم میزه شامو چیدمو

    نشستم دیدم دیر کرده رفتم دم در اتاقش در زدم

    پرهام-کیه

    -منم پرهام بیا شام وگرنه خودم میخورمشااا

    پرهام-باشه بابا اومدم

    داشتم میرفتم که یه هو یه صدا از پشت سرم گفت

    پرهام-تو استقلالی هستی

    برگشتم سمتشو گفتم

    -نه مگه 6 تا سوراخو نمیبینی

    دهنش باز موند

    پرهام- امشب فوتبال هست تو هم فوتبال میبینی؟

    -رئال مادرید و خیخون

    پرهام-نه بابا خوشم اومد دخترم انقدر فوتبالی ندیده بودیم والا

    -غذاتو بخور

    داشتیم غذا میخوردیم که یه لحظه من سرم درد گرفت دستمو گذاشتم روسرم ولی سریع برش داشتم باید امشب فوتبال میدیدم

    غذا تموم شد که پرهام گفت

    پرهام-امشب بخواب تو حال پای تلوزیون منم میخوابم رو کاناپه اگه میخوای فوتبال ببینی

    منم اصن کنجکاو نشدمااا

    -باشه پرهام؟

    پرهام-بله

    -میشه اون قرصی که پشتته بدی

    پرهام-نه از اول سفره سرت درد میگیره به هیچ کسم نمیگی بلند شو اماده شو باید بریم دکتر

    -نه پرهام سرما خوردم قرصمو بده

    پرهام-بلند شو

    انقدر محکم گفت که خفه شدم

    -باشه

    رفتیم دکتر دکترم گفت که مریضه سرما خورده

    پرهامم اروم گرفت اخی دلم براش سوخت

    -دیدی حالم خوب بود

    پرهام-ولی دکتر گفت باید تحت مراقبت باشی

    -پرهام تورو خدا بسه دیگه بریم خونه

    پرهام-باشه ولی امشب درست میخوابی دکتر گفت باید هر لحظه مواظبت باشه تا خوب بشی فهمیدی

    -اره شبت بخیر

    شب خوابم برد

    -پرهام

    -مامان

    -بابا دارم تو تب میسوزم کمکم کنید

    پرهام-حالت خوبه سها؟

    -مامان بابا کمک دارم میمیرم

    پرهام-سها سها سها حالت خوبه

    نمیدونم چی شد که یه نفر محکم بغلم کردو بهم گفت-هیس اروم باش سها فقط تب کردی

    -پرهام حالم بده دارم از درد میمیرم

    پرهام-سها اروم باش

    -باشه پرهام اما

    پرهام-هیس فقط این لیوان ابو بخورو با این قرصه و بخواب اروم بخواب

    کارایی که گفتو کردم و خوابیدم اما یادم نرفت یه لحظه هم از تو بغلش در نیومدم یا شایدم ولم نکرد

    صبح بیدار شدم ساعتو دیدم 11 صبح بود اما من تو بقله پرهام بودم

    -پرهام دیرت شده باید بری سرکار

    پرهام-هیس بخواب مرخصی گرفتم برا تو هم به دوستات گفتم حالت بد نمیری

    -پرهام خره این چ کاری بود

    پرهام-هیچی تشکرو بزار برا بعدا

    از حرص قرمز شده بودم ولی انقدر گرم بود که خوابم برد

    صبحونمو با ارامش خوردم ولی دیگه باید ناهار میخوردم پرهام خیلی پسره خریه مواظبتشم بیسته عین قیافشششش

    تا شب با پرهام در مورد همه چیز حرف زدیم که گوشی اقا زنگ خورد

    پرهام-بله

    پشت تلفن-.....

    پرهام-اخه چرا؟

    پشت-......................................

    پرهام-پریسا هم میاد؟

    پشت-............

    پرهام-باشه زنگ زدی گند زدی به اعصابم خداحافظ

    پرهام-میدونم کنجکاوی از چشای توپیت معلومه الان برات میگم چون خبر بدیه هاااا

    -بگو

    پرهام-بابا بزرگ مادریم داره میاد ایران و خونه ما بنابراین مجبوریم هم اتاق بشیم تا یه هفته اومده منو ببینه که واقعا عروسی کردم راستی باید با لباس عروسی بریم اتلیه عکس بگیریم یه ماه دیگه میاد وقت داریم اما وقتمون کمه همین امشب میریم خریده لباسو هرچی میخوای بعدشم فردا صبح اتلیه و کارای دیگه اتاقتم دیگه یه کاری باید بکنی باید بابا بزرگم مطمئن بشه

    -اخه چرا؟ من نمیتونم بهش بگیم چی میشه خب

    پرهام-هه نمیدونم شاید بابامو نابود کنه و منو از خانوادم جدا کنه

    -باشه قبوله اما لطفا یه کاری کن این زودتر بره

    پرهام-باشه بلند شو اماده شو

    -بریم

    یه مانتو طوسی پوشیدم با یه شلوار کتون طوسیو یه شاله صورتی به یه سوییشرت صورتی

    رفتیم سمت ماشینش من عاشقه پرادو هستم دیدمش عجب تیپی زده بود یه تیشرت مشکی با یه شلوار مردونه سبز لجنی پوشیده بود خیلی قشنگ شده بود رفت سمت در راننده منم سوار شدم حرکت کردو یه اهنگ گذاشت

    اهنگه با من میرقصی عه اینم اینو گوش میده

    داشتم با اهنگش حال میکردمااا معرکه است تازه هم اومده

    یه لحظه رفتم تو فکر عشقو عاشقی همون چیزی که تو دوره راهنمایی یه طرفیو به خاطر عشقو عاشقی مسخره میکردیم ولی یادم میاد خیلی دوران خوبی بود

    پرهام جلو یه پاساژ شیک نگه داشت به اسمش نگاه کردم تا حالا نیومده بودم پاساژ ..........

    ادرسشو بعدا از پرهام میگیرم رفتیم داخلش همه چیز سفید بود کلا برای عروسا بود معرکه بود خیلی خوشم اومد راه میرفتیم که یه لباس شیری بلند که جلوشم بلند بود و خیلی قشنگ بود جلوش تا دنده هام حالت پیرهنی داشتو استین بلند ولی استیناش از روی اخر شونه هام شروع میشد بعد ساده ساده بودو پایینش یه مقدار نگین کاری داشت ولی از روی دنده هام دیگه شروع میشد به باز شدن ولی معرکه بودا اصلا ادم عشق میکرد

    پرهام-ازش خوشت اومده بریم تو؟

    -اره

    رفتیم تو واقعا بوتیک معرکه ای بود

    پرهام-سلام اقا میشه 20 50 رو بدید

    این کده لباسو گفتاااا

    پسره سرشو تکون دادو رفت اورد داد دست پرهام پرهامم داد به منو

    پرهام-بیا برو اینو بپوش

    -باشه

    رفتم پوشیدمش معرکه بود وای چقدر قشنگ بود معرکه بود خدایا شبیه فرشته ها شدم

    -پرهام

    پرهام-بله؟پوشیدی؟

    -اره بیا ببین

    درو باز کردمو وقتی دیدم لبخندی از روی تحسین روی لباس نشست مشخص بود معرکه شدم

    پرهام-زود درش بیار حساب کنم

    -باشه

    لباسو در اوردمو رفتیم بیرون حسابش کرده بود یه لحظه پرهام گفت –پرهام -کفششم داد بعدا برو خونه امتحانش کن

    ولی یه لحظه برگشتو رفت سمت یه بوتیک دیگه واردش شدیم کامل لباس عروساش سفیده شفاف بودن پرهام به یه لباس پرنسسی اشاره کردو گفت-میشه این لباسو بدید خانومم پرو کنه

    فروشنده-حتما بفرمایید

    پرهام-برو پرو کن

    -اما

    پرهام-گفتم برو پرو کن

    -باشه اقا پرهام

    رفتم پرو کردم خوشم اومد پرهامم همینطور اینم حساب کردیمو زدیم بیرون یه راست رفت سمته یه بستنی فروشی معروفو دوتا بستنی قیفی خرید یه دونش کاکائویی یه دونش توت فرنگی بستنی توت فرنگیو ازش گرفتمو خوردم
     

    moheee

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/01/25
    ارسالی ها
    63
    امتیاز واکنش
    396
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    گرد و غبار
    قسمت ششم

    پرهام-باید بریم یه پاساژ ذیگه لباسای عادی بخری و منم کت و شلوار بخرم

    -من انتخاب بکنم؟

    پرهام-چیو؟

    -کتو شلوار

    پرهام-نه خودت لباستو انتخاب کردی

    -باشه اما یه لباسمو تو انتخاب کردیا

    پرهام-باشه تو هم یه لباسه منو انتخاب کن

    دستامو زدم به همو جیغ کشیدم-مرسیییی

    رفتیم یه پاساژ دیگه و خیلی این پاساژه باحال بود

    واردش شدم اولین کتو شلوار چشممو گرفت

    رنگش طوسی اون یکیم مشکی بلوز های زیرشونم صورتی کثیفو سفید بودن دیگه داشتم خسته میشدم اینارو هم خریدیمو زدیم بیرون سوار ماشین شدیم داشتیم میرفتیم که گشنم شد

    -پرهام

    پرهام-هوم

    -من اب نبت میخوام

    پرهام-باشه

    -از این خارجی بزرگاهاا بعد ابیم باشه

    پرهام-باشه

    جلو یه سوپری نگه داشتو رفت تو منم داشتم فکر میکردم که رسما مخم خداحافظی کردو رفت

    یه هو پرهام اومد اوو چقدر زیاد خریده

    پرهام-بیا فقط ردبولمو برام باز کن بده دستم

    -باشه اااااااااا 10 تا خریدی

    سریع نشیدنیشو باز کردمو تصمیم گرفتم خودم بزارم دهنش اما پشیمون شدم اب نباتمو باز کردمو نوشیدنیشو دادم دستش داشتم اب نبات میخوردم که دیدم سختشه و داره با التماس نگام میکنه اصن بدون اینکه خبر بدم ازش گرفتمو خودم قلپ قلپ میگرفتم بخوره

    -بیا بخور دیگه دستم افتاد

    پرهام-باشه میبینی دارم رانندگی میکنماا

    -اخی تموم شد

    پرهام-مرسی

    -میدونم

    رفتیم خونه واقعا خسته بودم در حد مرگ اب نباتمو که تمام کردم رفتم حمام بهم عجیب خوش گذشت

    اومدم بیرون و یه بلوز استین سه ربع مردونه پوشیدم با یه شلوار خونگی پارچه ای هردوشون قهوای بودن(ه قهوه ایو جا گذاشتم)

    رفتم تو اشپز خونه و یکم تمیز کردم دیدم الان فوتبال داره تصمیم گرفتم بشینم ببینم

    پرهام-عه تو هم میخوای فوتبال ببینی

    -اره من رو این مبلمااا نیای اینجا هااا

    پرهام-باشه

    بیشور چه با پوزخندم میگه باشه

    خودت بچه ای

    وجدان –کی گفت تو بچه ای

    -بای بای وجدان

    -برو برو برو افرین پاس بده لعنتی د میگم پاس بده احمق افرین

    باریک الله تو معرکه ای عهه نه خراب کردیاا خاک تو سرتتتتتتتتتت

    پرهام-اروم تر

    -باش باش وای برو تو میتونی برو گمشو اینور

    دیگه اخرای بازی بودو پرهام داشت میخوابید و بازی همچنان 0-0 انگار خر داره بازی میکنه

    -افرین برو برو برو گلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل

    پرهام یه هو سیخ شدو گفت

    پرهام-چی شده ؟تو خوبی؟

    -اره تیمم گل زده تو بخواب

    پرهام-مرز

    و یه هو افتاد رو مبل فردا میدونم نمیتونم برم داشگاه بازی خیلی خوب تموم شد تلوزیونو خاموش کردمو رفتم بخوابم وای عجب خوابی بودا

    -ای باشه دیگه ساعته ذلیل مرده الهی خرد بشی

    بلند شدمو با دیدن ساعت قشنگ ....

    رفتم یه جایی(گلاب به روتون دستشویی)

    انقدر خوش گذشت خیلی سریع اماده شدمو رفتم دنباله برو بچ شادیو اول سوار کردم

    شادی-بیشتر دیر میومدی

    -ای من قربون اون جمله سازیت بشم ابجی

    شادی-مرز بجنب دوباره میزارمون بیروناا

    سریع سمیه سوار شدو رفتیم همه خفه بودیم نمیدونم ولی سمیه حالش خوب نبود مشخص بود از قیافش

    استاد کیانی(پیر و خرفت)-بفرمایید بیرون هیچ جنجالیم به پا نکنید

    -باشه استاد بای بای سلامتونم به جناب مدیر میرسونم

    استا د کیانی-بفرمایید تو

    -هه باشه حتما

    رفتیم نشستیم فکر کرده کیه من میدونم چکارش کنم

    -استاد کیانی -خب ببینید خانوما همتون در دوره راهنمایی خوندین که از 10 ژول انرژی 9 ژولش مصرف نور میشه و باقیمانده هر میره ما میخوایم ببینیم برای لامپای ال ای دی هم همین رواله

    اوففف چقدر چرتو پرت یاده اول راهنماییم افتادم با شادیو سمیه از خر هم فضول تر بودیم(البته شادی منظورم سوگنده و سمیه منظورم پرنیانه خودمه)

    تا اخر اون روز داشتم خودمو از خمیازه کشیدن شکل خمیازه میکردم و وقتی رسیدم خونه فقط خوابیدم

    باید امروز بریم اتلیه ای خداااا

    پرهام-تو خوابی؟

    -نه بیدارم اینم عممه خواب بوده

    پرهام-بیدار شو برو حمام باید بری ارایشگاه بریم اتلیه

    -خوابم میاد

    پرهام-سهااااا

    -باشه جناب خواب بهم زن گودزیلای وسط خواب پر

    تا حموم همینطور غر زدمو وقتی زدم بیرون من سریع فرستاد لباسامو پوشیدمو رفتیم ارایشگاه تصمیم داشتم اونجا هم بخوابم ولی چشتون روزه بد نبینه زنه پدرمو اورد داخله ارایشگاهو کچلش کرد از بس حرصم داد

    نیلو خانم-خب دخترم بلند شو باید لباستو بپوشی

    -باشه

    لباسمو پوشیدمو رفتم جلو اینه

    یه دختر با چشمای ابیو طوسی و یه صورت سفیدو رژه لبه جیغ قرمز که هر بشریو وسوسه میکرد ریملی که برام زده بود معرکه بود مژه هام معرکه شده بود خط چشم هم زیاد کشیده بود موهامو بالا حالت فرحی کرده بودو با یه تاج پرنسسی الانم اون لباس پرنسسیو تنم بود وای معرکه بود خدایا تاجم تاج نبود یه گیره داشت که از وسط قلمبه موهام فرو میرفتو کامل دور تا دوره موهامو میگرفت فقط اون قلمبه هرو گرفته بودو برق میزد واقعا معرکه بود لباسمم که میومد تا دنده هام بعد پف میشدو کامل پفش تور بودو بالا تنه لباسم نگین کاری معرکه بودم یه کت داشت لباسم که حالت شنل میومد ولی کلاه نداشتو تا قوس کمرم بود ولی معرکه بود برای سرمم یه چیز باحال داشت

    دیدم پرهام جلو دره وای معرکه شده بود اونم کتو شلوار مشکیشو پوشیده بود با بلوز سفیدش معرکه بود

    اروم با نیلو خانوم رفتم پایین

    پرهامو از دور دیدمو چشماش برق زد اروم اومد نزدیکو گلو داد دستم

    این قرتی بازیای فیلم برداری رفتیم اتلیه و عکاس اول گفت ژستای مختلفی بگیردو ما هم با هزار تا سرخو سفیدی عکسا رو گرفتیم

    پرهام-بسه دیگه فردا هم میایم

    -باشه الان میخوای بری برا کارای دروغین عروسی

    پرهام-اره ادمای زیادی تو سالن منتظرن

    نمیتونم بگم چقدر الکی بود ولی فردا هم همین برنا مه هارو داریم البته با اون لباسا خدا به خیر بگذرونه

    هفته بعد(بچه ها واقعا عذر میخوام یه هو این همه زود پریدم واقعا برام سخته همه چیزو تایپ کنم به بزرگی خودتون ببخشید)

    -پرهام پس کی میان

    پرهام-الان تو منتظر باشه دیدش خبر بده باید یه حرکتی بزنم

    -باشه ولی حرکتت بد نباشه هااا

    پرهام-باشه او

    -عه اونجاست

    یه هو پرهام بغلم کرد وای خدایا چرا من این شکلی شدم خدایا این چ حالیه خدایا کمکم کن

    بابا بزرگ-پرهام بابا جان من اینجاما

    پرهام-عه سلام بابا جان خوبین مشتاقه دیدار پدربزرگ عزیزم

    بابا ب-زبون نریز بچه

    -سلام با با جان

    بابا ب-سلام دخترم چ عروسه ماهی الحق که فرشته همینو میخواسته

    -مرسی لطف دارید پرهام جان نظرت چیه بابا جانو علاف نکنیم

    پرهام-باشه عزیزم شما برین منم وسایلو بیارم

    -حتما بریم بابا جان

    باباب-بریم فقط منو راهنمایی کن دخترم بلد نیستم اسمت چیه؟

    -سها

    دیگه ساکت بودیم پرهامم اومدو رفتیم خونه وسایلشو گذاشتیم تو اتاق مهمانو منو پرهام رفتیم تو اتاقمون پرهام لباساشو عوض کردهه بودو رو تخت دراز کشیده بود

    -پرهام برو بیرون

    پرهام-میخوام بخوابم نمیبینمت راحت باش بابابزرگم خوابید؟

    -اره

    به زور لباسمو عوض کردمو از شدت خواب رفتم رو تخت بدون رو دروایسی خوابیدمو یه بالشتم گذاشتم لای پاهام عادتم اینه

    نمیدونم چقدر گذشت که رفتم تو یه جای گرمو خوابم برد

    صبح با صدای هیچی بیدار شدم با صورت پرهام رو به رو شدم اول به عکسه روبه روم نگاه کردم پرهام کتش دستش بودو منم داشتم با ترس نگاش میکردم داشت ...

    نگاش کردم گوگولی خیلی صورته معصومی داشت من خوشم میاد از این صورتا

    یکم فوت کردم تو صورتش که گفت

    پرهام-میذاری بخوابم؟

    -نچچچچ

    پرهام-چرا؟

    -چونکه دوست دارم ولم کنی راحت بخوابم

    پرهام-نچچچ

    -بد من خوابیدم

    و خوابی راحت تر از هر چیزی خدایا خوابو به ما دادی خیر ببینی

    تو خوابم داشتم اهنگه ادلو گوش میدادم چقدر اسمی بودا

    Hello, it's me

    سلام، منم


    I was wondering if after all these years

    دارم تعجب میکنم که بعد از این همه سال


    You'd like to meet, to go over everything

    تو هنوزم میخوای منو ببینی، تا همه چی رو با هم مرور کنیم


    (منظورش اینه که خاطرات گذشته ها رو به یاد بیارن)


    They say that time's supposed to heal ya

    همه میگن زمان (دردهات) رو التیام می بخشه


    But I ain't done much healing

    اما من اونقدرها هم التیام نیافتم


    Hello, can you hear me

    سلام، صدام رو میشنوی؟


    I'm in California dreaming about who we used to be

    من تو رویای کالیفرنیا هستم و (به فکر) کسایی که باید میبودیم


    (منظورش از California Dreaming اینه که دوست داره اونجا

    باشه توی چند تا آهنگ دیگه هم مثل اهنگ Sia در موردش توضیح دادم)


    When we were younger and free

    وقتی که جوان و آزاد بودیم


    I've forgotten how it felt before the world fell at our feet

    من فراموش کرده بودم چه حسی داشت تا وقتی که دنیا زیر پاهامون خراب شد


    (منظورش اینه که یادش رفته دوران جوانی شون چه حسی داشته)


    There's such a difference between us

    تفاوت زیادی بین ما وجود داره


    And a million miles

    و یه میلیون مایل (فاصله بین ما وجود داره)


    شروع کورس آهنگ

    Hello from the other side

    سلام از این طرف


    (منظورش از پشت تلفن هست)


    I must've called a thousand times

    من باید هزاران بار بهت زنگ میزدم


    To tell you I'm sorry, for everything that I've done

    که بهت بگم به خاطر تمام کارهایی که کردم متاسفم


    But when I call you never seem to be home

    ولی وقتی بهت زنگ میزنم به نظر میرسه هیچ وقت خونه نیستی


    Hello from the outside

    سلام از این بیرون


    At least I can say that I've tried

    حداقل میتونم بهت بگم که تلاشم رو کردم


    To tell you I'm sorry, for breaking your heart

    که بهت بگم به خاطر شکستنت قلبت متاسفم


    But it don't matter, it clearly doesn't tear you apart anymore

    اما مهم نیست مشخصه که این دیگه تو رو عذاب نمیده (داغونت نمیکنه)


    (عذابش نمیده چون دیگه همه چی رو فراموش کرده)

    پایان کورس آهنگ


    Hello, how are you?

    سلام حالت چطوره؟


    It's so typical of me to talk about myself

    این خیلی عادیه که من در مورد خودم حرف بزنم


    I'm sorry, I hope that you're well

    متاسفم، امیدوارم حالت خوب باشه


    (you're well به تنهایی استفاده نمیشه

    و معمولا به همراه I hope میاد)


    Did you ever make it out of that town?

    آیا تا حالا از شهر خودت خارج شدی؟


    Where nothing ever happened?

    از جایی که هیچ اتفاقی نمی افته؟


    It's no secret

    این یه راز نیست


    That the both of us are running out of time

    که وقت هردومون داره تموم میشه

    چقدر من با کلاسم که اهنگه ادل گوش میدم نه انگاری تو خواب نیستو تو واقعیت این صداها چیه؟

    اروم بلند شدمو رفتم تو حال بادیدنبابا بزرگ با یه پی جامه و تلوزیون روشنو اهنگ ادل تعجب کردم سریع برگشتم بکپم

    تا رفتم رو تخت احساس کردم اقا بیداره

    پرهام-کجا بودی؟

    -ب تو چ

    پرهام-شوهرتمااا

    -البته قلابی

    در عرض یک ثانیه ...

    وقتی برگشت چشمام خمـار بود

    پرهام-باره اخرته این حرفو میزنی باید سعی کنیم با هم کنار بیایم چون تا اخره عمرمون همین بندو بساطه علاقه ای شکل نمیگیره و نخواهد گرفت ولی باید تنفرم شکل نگیره پس ازم متنفر نباش

    و ولم کردو رفت بیرون همونجا تو خماریش مونده بودم یعنی چرا ؟چرا حس میکنم کارم اشتباه بوده نمیدونم بلند شدم اماده بشم برم دانشگاه دیگه عادت کرده بودم سره زنگ کیانی نباشم

    اماده شدمو با همه خداحافظی کردم فقط یه ادامس تریدنت زدم بالا (الان 4000 تومنناا قدر بدونید)

    شادیو سوار کردمو

    شادی-سلام گوگولی

    -سلام خوبی

    شادی-مرسی you?

    -خوبم ببین شادی سمیه یه چیزیش هست باید تهو توشو در بیارم هوامو داشته باش

    شادی-اوک

    سمیه سوار دو منو شادی اهنگو تا ته زیاد کردیمو جیغو واغ

    سمیه-اوله صبحی

    -همکاری کن ور نزن

    سمیهه-حال ندارم

    -غلط کردی الان جیغت میکنم جیغ نزنیااا

    سمیه-نه

    -تو چتهههه؟پاچه میگیری

    سمیه-والا یادمه تو راهنماییو دبیرستان تو پاچه میگرفتی

    -نه گلم از وجود همنوعی مثل تو بود

    جگرم اتیش گرفت از حرفام ولی دم نزدم باید قهر میکردیم که به بهانه اش از زیر زبونش میکشیدم بیرون

    سمیه-خفه شو حالتو ندارم نگه دار

    -خفه شو رسیدیم منم زیادی حالتو ندارما

    سمیه-خدافظ

    این یعنی دیگه نمیخوام ببینمتون

    این ساعت راحت بودیمو سمیه جدا از ما به سختی گذت برگشتن شادیو با اژانس فرستادم گفتم بره دمه مغازه سمیه تا ما هم بیایم

    یه بوق زدم-هی خوشکله شماره نمیدما ماشین میدم بپر بالا سود میکنیااا

    سمیه-خفه شو عو

    تا منو دید اعصابش بهم ریخت

    سمیه-تو؟ببین سواره ماشینه پسرا میشم سواره ماشینه تو نمیشم

    -سمیه ببخشید بیا بالا واقعا عذر میخوام از قصد نبود

    چشاش مهربون شدو سوار شد
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    moheee

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/01/25
    ارسالی ها
    63
    امتیاز واکنش
    396
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    گرد و غبار
    قسمت هفتم(قسمت اخر)

    سمیه-باشه

    -یه سوال

    سمیه-بپرس

    -چت شده چرا تو خودتی یه ماهه شاید

    سمیه-نمیتونم بگم

    -میگی خوبه خودت میدونی هیچ وقت تو هیچ مورد منطقی و غیر منطقی جدی مسخره نکردم(الکی مثلا میدونم منطق چیه)

    سمیه زد زیره گریه و گفت:عاشق شدم

    -کی؟و درست تعریف کن

    سمیه –باشه

    سمیه-ماه پیش مغازه کناریم توان پولیش کم بودو رفت و یه بوتیک پسرونه زده شد منم یه روز برا دعوا سر این که چرا وسایلای دوستمو بیرون ریختم رفتم تو مغازه 4 تا پسر تو مغازه بودن تا وارد شدم

    ماه پیش

    از زبان سمیه

    عوضیا وسایل هدی رو بیرون ریختن غلط کردن بزار حسابشونو میرسم

    وارد مغازه شدمو بلند داد زدم

    -شما چ غلطی کردید کی بهتون گفته بود این وسایلو بیرون بریزید؟ها یکی جوابه منو بده

    هر 4 تاشون برگشتن نگام کردن اوه اوه چقدر قشنگ بودن ای کاش سها بودااا تیکه پرونی راه افتاده بود

    یکیشون با اخم نگام کردو گفت

    پسر اخموعه-خانوم محترم همونطور که داخل بوتیک شما زده شده ورود اقایون ممنوع و در صورت ورود اعلام کنند شما هم باید قبل از اومدن یه خبری میدادین بفرمایید رو سره ما جا دارین بدون در زدن بفرمایید شما سروری

    این اخریا رو با پوز خند گفت

    -نه اقا من برای 4 تا ادم البته بلانسبت ادم عقله کل درم نمیزنم

    پسره اخموعه-مگه اینجا طویلست

    -اتفاقا منم سوالم اینه وبه جواب رسیدم وقتی وسایله مردمو با نهایت بی فرهنگی بیرون میندازید همینه دیگه از طویله هم کمتره

    پسر بافرهنگه-خانم محترم من از طرفه دوستان عذر میخوام واقعا عذر میخوام

    -نه خواهش میکنم البته وظیفتون بود

    یه دونه دیگشون که ازش بدم اومد-الان مشکلتون حله؟

    -بله ولی با ایشون نه خدانگهدار

    شنیدم که داشتن ور میزدن

    پسر با فرهنگه-دیدی اوله کاری گند زدی به کارو کاسبیمون تو که کار نمیکنی بقیه کار میکنن بهرام فقط نکشمت

    اها کشف کردم بهرامه

    بهرام-به درک

    پسره که ازش بدم اومد-داداش سبحان راست میگه کارت غلط بوده

    خب اینم سبحانه

    بهرام-باشه علی از تو معذرت میخوام از سبحانم همینطور از اون مصطفی ها هم که مثل مترسک ایستاده داره نگاه میکنه هم همینطور

    خب دیگه تهشونو در اوردم

    بهرامو مصطفی و سبحانو علی

    (حوصلم سر رفته)

    از زبان سها

    -خب سمیه چطوری عاشق شدی عاشقه کدومش شدی؟

    سمیه-هه روز به روز لجبازیمون بیشتر میشد و نابود تر یه روز داشتم میرفتم سمت بستنی فروشی روبه روی پاساژ که پام گیر کرد به یه چیزیو افتادم تو بغلش اون روز هوا برام گرمو غیر قابل تحمل شد

    بهم گفت

    از زبان سمیه همان روز

    بهرام-حالت خوبه

    -بله وشما؟

    بهرام -یه تشکریم بد نبودا ولی منم خوبم

    -تشکرو تا زمانی که عذر خواهی صورت نگیره نمیکنم

    بهرام-دوستام که عذر خواهی کردن

    -دوستاتون نه شما نظرتون چیه از سره رام برید کنار

    بهرام-خدافظ ولی من عذر خواهی نمیکنم

    -ومنم تشکر نمیکنیم

    زمانحال

    سها-پس اقا بهرام بودنو

    -اره وای دارم میمیرم اصلا همش بی محلی میبینمش نابود میشم سها کمکم کن

    سها-باشه عاشقه من کمکت میکنم کاری میکنم اقا به پات بشینه حالا بزار این اقا بزرگ گرامی برن من اول حسابه پرهامو برسم بعدم تووووو

    -مرسی همیشه کنارم بودی حتی تو وضعیت های بد

    سها-حالت خوبه من که حالم بد شد از این همه احساسات اوق

    -یادته چقدر یکتارو مسخره میکردیم

    سها-اره وای بنده خدا رضا میگم یادت نیست فامیله یکتا چی بود؟

    -نه ولی ک داشت

    سها-یادته با هزار جورو زحمت مامانتو راضی کردیم بیای رشته ریاضی فیزیک

    -اره اخی گوگولی(ای کاش پری تو هم بتونی بیای رشته ریاضیو فیزیک)

    سها-رسیدیم بسه دیگه ببین رفتی تو پاساژ بی اهمیت و با نگاه شرورانه میری تو مغازتااا

    -باشه

    اززبان سها

    بیا حالا جمعش کن خانوم عجیب عاشق شده

    -رسیدیم برو

    سمیه-باشه بابا

    رفتیم تو همون کارایی که گفتمو انجام داد یعنی عاشقشم که همیشه درست عمل میکنه

    اون روزم بلاخره شب شدو من تصمیم گرفتم برم خونه برنامه داشتم برای اینکه بابا بزرگ بره

    رسیدم خونه حالم بد بود تا وارد شدم

    پرهام-کدوم گوری بودی تا این موقع شب بی صاحاب شدی؟

    -هوی اروصداتو انداختی پسه کلت پس بابا جان کو

    پرهام-هیچی رفته بیرون تا یه ساعت دیگه میاد تو کدوم گوری بودی؟

    -ببین جناب مهندس من هر جا دلم بخواد میرم نمیخوام تو حونه از گله روی اون بابا بزرگت بپوسم اخه کلا خوانودگی ازار دهنده این تو نباید تو کاره من دخالت کنی

    پرهام-کجا بودی نزار دست به کمربند بشم

    -جناب من اصن پیشه دوست پسرم بودم میخوام یه جوری شره بابا بزرگتو کم کنم میخوام شوهر کنم بابا بزرگتم بفهمه طلاق بگیریم دیگه چه کار میتونه بکنه میخوام از دستت راحت بشم مگه نگفتیم تو زندگیه هم دخالت نمیکنیم

    دستشو برد سمته کمربندشو تو یه لحظه اولین ضربه رو زد

    پرهام-خفه شو نگفتم بری هر گ و ه ی بخوری

    زد اولین بارم بود درده کمربندو میچشیدم

    ای دلم زد نامرد زد

    دومین ضربه

    -ایییییی پرهام ولم کن

    سومین ضربه

    -پرهام بسهههه

    چهارمین ضربه

    -مگه قرار نبود دخالت نکنیم

    پنجمین ضربه

    -من چه گناهی کردم ؟ها چه گناهی ها بگو پاهام گناهم دروغ چند ساله پیشم بوده دیگه چقدر تاوان باید برای دروغم پس بدم ها بهم بگو

    ول کرد

    پرهام-چیو میگی ها گـ ـناه کردی تو اصلا گـ ـناه کردی ها منم که به اجبار مرگه مامانم گـ ـناه کردمو تورو بدبخت کردم منم که گـ ـناه کردم منم مامانمو ناکام گذاشتم نه تو

    -بسه اخه چقدر چقدر باید تاوان پس بدم چقدر؟ جوابمو بدید منم دارم تاوان یه دروغ 8ساله رو میدم من که عذر خواهی کردم اما خدایا

    پرهام اومد سمتمو بغلم کرد در صورتی که تمام بدنم کوفته شده بود نمیخواستم بهم دست بزنه

    پرهام-ببخشید سها ببخشید سها غلط کردم

    -ولم کن ولم کن تو رو خدا ولم کن بدم میاد ازت

    پرهام-باشه بزار بزارمت رو تخت میرم بیرون

    گذاشتم رو تختو رفت دلم براش سوخت اما بیشتر دلم برا خودم سوخت

    پرهام از روی غیرتش بوده پس مجبورم ببخشمش اما بزار اذیتش کنم

    استراحت کردمو رفتم بیرون

    پرهام-من گشنمه میشه برام غذا درست کنی

    -خودت کار کن نوکر بابات قلوم سیاه

    پرهام-اقا بزرگ گفتن که میرن پیشه دوستشون تا اخر این هفته بعدشم برمیگردن

    -به من چه ربطی داره

    رفتم پشته گاز گازو روشن کردمو یه هو پرهام ...

    پرهام-خانومم هنوز منو نبخشیده

    -نه برو اون ور خودتو هم لوس نکن

    پرهام-واقعا عذر میخوام سها

    -پرهام یه قول بهم میدی؟

    پرهام-اره حتما

    -دیگه کتکم نزنو باهام لج نکن

    پرهام-باشه گلم تو فقط حالت خوب باشه

    -باشه دیگه اقای پررو برو بشین تا شامو بیارم و برات تعریف کنم امروز چیشده

    پرهام-باشه

    شامو اماده کردمو چیدم نشسته بودیم داشتیم میخوردیم که در اومدم گفتم

    -پرهام تو دوستی به اسم بهرام داری؟

    پرهام-اره چطور مگه ؟

    -هیچی امروز کناره مغازه سمیه یه بوتیکی باز شده که پسره رو یه بار با تو دیدم

    پرهام-اهااا اره علیو بهرامو مصطفی خب دیگه

    -سمیه باهاشون دعواش شده بود ما هم رفتیم کمک میگم نظرت چیه

    پرهام-یه دیقه تو کلامت ببین یه چیزی میگم به سمیه خانم نگو

    -چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پرهام-بهرام سمیه خانم رو خیلی دوست داره عاشقش شده یک هفتست نخوابیده البته زیادی بزرگش کردم

    -واقعااا میگما میای به هم برسونیمشون

    پرهام-مگه سمیه خانم هم اره؟

    -اره بیا هفته دیگه بریم کوه باهاشون

    پرهام-چشم فقط خانومم امر کنه

    -پرهام میشه امشب بریم پارک باهات کار دارم

    پرهام-باشه

    رفتم تو اتاقم بهش میگم همه چیزو میگم باید بگم تازهه فهمیدم منم عاشقی بلدم عاشقه کسی شدم که زندگیمو میدم برا یه تار موهاش امشب برای پارک بهش میگم الان اماده میشم

    رفتیم پارکو من نشستم جلوی پرهامو گفتم

    -ببین پرهام مو تو مجبوریم برای همیشه با هم زندگی کنیم میخوام یه چیزی بهت بگم فقط قول بده ول نکنی بریو عمل کنی

    پرهام-ببین سها من نمیخوام طلاق بگیریم سها من دوست دارم سها من عا شقتم بفهم ببین

    بلند داد زد

    پرهام-من عاشقتم سها نرو منو ول نکن بدون تو میمیرم

    -یه چیزی بگم؟

    پرهام-بگو

    -منم میخواستم همینو بگم

    دو سال بعد

    -پرهام بیا عرشیا رو بگیر

    پرهام-باشه بابا صبر کن بیام تو هنوز از سرکار نیومده بیا بچه بگیر

    -مرز دارم برا خودت کوفت درست میکنم

    پرهام اومد تو اشپزخونه بچه رو ازم گرفتو فرستادش تو اتاقش بعد از پشت بغلم کردو گفت

    پرهام-مگه میشه من کوفته خانومم نخورم جانه پرهام بیا منو ببوس عقده ای شدماااا

    -چشم .ووو

    -راستی سمیه زنگ زدو گفت با سهیلو سایانو سینا و نازنین و شادیو علی میخوایم بریم بیرون از اونورم بهرام میاد اخه سمیه میگفت شیدا خیلی اذیتش میکنه

    پرهام-باشه ولی یادت باشه پریسا هفته دیگه میاد ایراناااا

    -چشم تموم نشد نطقتونننن؟

    پرهام-نه میگم از استاد رضا چ خبر از اون خواهرش یکتا که کفشش کردیدو فهمیدید رضا از ای تیه چمران به صنعتی شریف رسیده خیلی خوشحال شدیااا

    -مرز ما هم اونموقع زیادی بیشعور بودیم (برو بچ دوران راهنماییشو میگه)

    خب فکر کنم خودتون تا همینجا فهمیدید خیلی دوستون دارم در ضمن همهی شخصیتا تخیلینو هیچ کس با یه همچین اسمو رسمی به دل نگیره اگه بی احترامی بود عذر میخوام

    اخه من اولین رمانم بودو اولین سختیه ابدی واقعا عذر میخوام

    از پرنیان-سوگند-ملیکا (منظورم جهانبخشیه)-ملیکا دختر عمم و اوا دوست صمیمیه 7 سالم تشکر میکنم تشکری بی پایان

    امضا:moheee
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    moheee

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/01/25
    ارسالی ها
    63
    امتیاز واکنش
    396
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    گرد و غبار
    عکس رمان چه گناهی کردم ؟لجبازی-مریضی-یاتو
    79hyfu2e6pepd8chnsim.jpg
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا