-خب بدونم! تو چرا نمیگی؟
-میخواستم بگم.
زیر ل*ب میگی آره چون خودت... توی خواب نگفت. بی هیچ حرفی روتو بر میگردونی و هیجان زده به دستگاه نگاه میکنی...دست مهین رو میکشی ولی اون سر جاش چسبیده.
همه چیز مثل چیزیه که تو خواب دیدی!
با سماجت دستشو میکشی و وارد دستگاه میشی...
ولی خودتو بکش کنار! خیلی بیکاری اگه بخوای باز شروع کنی!
با خودت میگی:
-این بار مهین رو میندازم توی دیگ!
و لبخند بدجنسی میزنی!
**********************
31/5/95
نفس «F.K»
-میخواستم بگم.
زیر ل*ب میگی آره چون خودت... توی خواب نگفت. بی هیچ حرفی روتو بر میگردونی و هیجان زده به دستگاه نگاه میکنی...دست مهین رو میکشی ولی اون سر جاش چسبیده.
همه چیز مثل چیزیه که تو خواب دیدی!
با سماجت دستشو میکشی و وارد دستگاه میشی...
ولی خودتو بکش کنار! خیلی بیکاری اگه بخوای باز شروع کنی!
با خودت میگی:
-این بار مهین رو میندازم توی دیگ!
و لبخند بدجنسی میزنی!
**********************
31/5/95
نفس «F.K»