نفس:
به همراه خشایار سوار ماشین شدیم و به سمت نا کجا آباد حرکت کردیم.
تقریبا نیم ساعتی تویه راه بودیم تا بلاخره رسیدیم.به خونه مقابلم نگاه کردم.در برابر خونه شاهرخ هیچ بود ولی بازم خوب بود.
در باز شد و ماشین وارد پارکینگ خونه شد.
صدای موزیک داشت کرم میکرد.چه خبر بود اینجا?
وارد سالن اصلی شدیم .پر بود از ادمایی که فقط لباساشون اندازه کله خونه ما میارزید. دنبال خشایار راه افتادم تا به یکی از میز های گوشه سالن رسیدیم که مردی تقریبا 30/33 ساله منتظر ما بود.
+به سلام اقاخشایار بزرگ
-سلام مهران جان کارا چطور پیش میره?
نگاهه خریدارانه ای بمن کرد و گفت
+خوب پیش میره و مشخصه که قراره بهترم بشه
دوتاشون خنده مسخره ای سر داد که خشایار اشاره کرد
+جوجو باز کن اون اخمارو
و دوباره خنده.
+خب دیگ خوشگل خانوم اینجا به بعدش شمایی و اقا مهران.مهران جان ببینم اینو چند رد میکنی?نابه ها خودت تحویل بگیر
-رووو چشمم خشایار جون.
بعد از رفتن خشایار مهران بهم اشاره کرد که دنبالش راه بیوفتم تا به سمت اتاق بالا حرکت کنیم.
درو باز کرد و رفت کنار تا وارد بشم.
نه بابا اینام یه چیزایی سرشون میشه.
وارد اتاقی شدم که تمامه وسایل مشکی بنفش بود.بد نبود دوس داشتم.
+اتاقت اینجاست تا ببینم چیکارت میتونم بکنم?
-ببخشید...
+زود بگو.
-چه بلایی میخواین سرم بیارین?
+.....
چیزی نگفت و از اتاق بیرون رفت.
روی تخت نشستم و کفشامو در اوردم .اوووف پاهام خیلی درد میکرد. سرمو بین دستام گرفتم.خدایا خودت بخیر کن.
چقدر دلم برای مامان و بابا تنگ شده بود.میدونستم همینایی که دارن عذابمون میدن حواسشون به راپورت دادن پیش مامان و بابا هست که لو نرن.
واسه همین خیالم راحت بود.
ینی آرمان چی میشد?
خودمو روی تخت ول کردم.
(فلش بک)
+من اونو میخوام.
-کودوم خانومم?
+اون خرگوشه?
-نینی کوچولوووو
و دماغمو که توی سرما سرخ شده بود بین انگشتاش گرفتو کشید.
+اخخخ نامرد.
-حرف نباشه بزار تمرکز کنم.
شلیک اول و بوم خورد تو قوطی.
شلیک دوم و سوم تا اخر.
+حاجی اون خرگوشو بده.
مردک چنان چش قره ای بهش رفتو خرگوشو بهش داد که دلم میخواست جرش بدم.
-بیا نینی کوچولو
+وای عاشقتم.
خرگوشو ازش گرفتم و بوسش کردم.
.
.
.
.
.
نمیدونم چقدر توی فکر بودم که خوابم برد و با صدای خدمتکاری که میگفت برم پایین برای شام بیدار شدم.
به همراه خشایار سوار ماشین شدیم و به سمت نا کجا آباد حرکت کردیم.
تقریبا نیم ساعتی تویه راه بودیم تا بلاخره رسیدیم.به خونه مقابلم نگاه کردم.در برابر خونه شاهرخ هیچ بود ولی بازم خوب بود.
در باز شد و ماشین وارد پارکینگ خونه شد.
صدای موزیک داشت کرم میکرد.چه خبر بود اینجا?
وارد سالن اصلی شدیم .پر بود از ادمایی که فقط لباساشون اندازه کله خونه ما میارزید. دنبال خشایار راه افتادم تا به یکی از میز های گوشه سالن رسیدیم که مردی تقریبا 30/33 ساله منتظر ما بود.
+به سلام اقاخشایار بزرگ
-سلام مهران جان کارا چطور پیش میره?
نگاهه خریدارانه ای بمن کرد و گفت
+خوب پیش میره و مشخصه که قراره بهترم بشه
دوتاشون خنده مسخره ای سر داد که خشایار اشاره کرد
+جوجو باز کن اون اخمارو
و دوباره خنده.
+خب دیگ خوشگل خانوم اینجا به بعدش شمایی و اقا مهران.مهران جان ببینم اینو چند رد میکنی?نابه ها خودت تحویل بگیر
-رووو چشمم خشایار جون.
بعد از رفتن خشایار مهران بهم اشاره کرد که دنبالش راه بیوفتم تا به سمت اتاق بالا حرکت کنیم.
درو باز کرد و رفت کنار تا وارد بشم.
نه بابا اینام یه چیزایی سرشون میشه.
وارد اتاقی شدم که تمامه وسایل مشکی بنفش بود.بد نبود دوس داشتم.
+اتاقت اینجاست تا ببینم چیکارت میتونم بکنم?
-ببخشید...
+زود بگو.
-چه بلایی میخواین سرم بیارین?
+.....
چیزی نگفت و از اتاق بیرون رفت.
روی تخت نشستم و کفشامو در اوردم .اوووف پاهام خیلی درد میکرد. سرمو بین دستام گرفتم.خدایا خودت بخیر کن.
چقدر دلم برای مامان و بابا تنگ شده بود.میدونستم همینایی که دارن عذابمون میدن حواسشون به راپورت دادن پیش مامان و بابا هست که لو نرن.
واسه همین خیالم راحت بود.
ینی آرمان چی میشد?
خودمو روی تخت ول کردم.
(فلش بک)
+من اونو میخوام.
-کودوم خانومم?
+اون خرگوشه?
-نینی کوچولوووو
و دماغمو که توی سرما سرخ شده بود بین انگشتاش گرفتو کشید.
+اخخخ نامرد.
-حرف نباشه بزار تمرکز کنم.
شلیک اول و بوم خورد تو قوطی.
شلیک دوم و سوم تا اخر.
+حاجی اون خرگوشو بده.
مردک چنان چش قره ای بهش رفتو خرگوشو بهش داد که دلم میخواست جرش بدم.
-بیا نینی کوچولو
+وای عاشقتم.
خرگوشو ازش گرفتم و بوسش کردم.
.
.
.
.
.
نمیدونم چقدر توی فکر بودم که خوابم برد و با صدای خدمتکاری که میگفت برم پایین برای شام بیدار شدم.