داستان دختران پسر نما | hanieh bala کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

hanieh bala

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/06/20
ارسالی ها
46
امتیاز واکنش
733
امتیاز
0
محل سکونت
تهران
پارت۹
دو تا بوق زدم که جعفر سیا (یکی از خدمتکاراس)درو وا کرد

-سلام زلزله
*سلام بر احسان خوشتیپپپ خودمم چطوری عششششقممممم؟
-زهرررر مااار این حرفا به گوروه خونیه تو نمی خوره
*خخخخخخ خوبی به تو نیومده بوزینه
-شتر مرغ!
*گولاخ
-بیخی شایلین بریم تو که باهات حرف دارم
عین جوجه اردک زشت دنبالش را افتادم.کنارش نشستم.
*بنال احی جون
-الاخ دو دقه وایسا برم شناسنامه و پاسپورتتو بیارم.
*شناسنامهه؟
-آره دیه دوباره باید هویتت عوض شه
*بازم جعل کردی؟
-راه دیگه اییم داریم؟
شونه ای بالا انداختم و تا بیاد به درو دیوادر خونه نگا کردم.
*اوووووه یا ضامن کروکدیل آفریقایییی نهال امین فرد نام پدر عرفان صادره همداااان عههههههه ۴ سال کوچیک ترم کردینن کههه؟!
-نترس بابا با یکم آرایش و تیپ دخترونه حله!
*جوووووووون؟
-بادمجوون
*احسان هر کی ندونه تو که می دونی از آرایشو این مسخره بازیا بدم میاد
-لج نکن دختر جون
-راستی شایلین تا حالا به ازدواج فکر کردی؟
*برو باو دلت خوشه متنفررممم.بعدم خبیثانه نگاش کردمو با شیطنت گفتم
*کسی از خواستگاری کرده
-نچ
*اوووم خو کسی دوسم داره؟
-شاید ...ها چیزه نه بیخیالللل
-ببین وسیله مسیله هاتو حاصر کن منم دنبال مدرک پرستاری کودک برا تو می گردم
*اوکی
ادامه دارد...
 
  • پیشنهادات
  • hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۱۰
    -شایلین یه چیز دیگه
    *باز چیههه
    -میگم تو این مدت باید خونه ی هانیه و کیمیا باشیا
    *احححححححساااااااننننننن
    -آی چته باز رم کردی
    *جا بریده بود آخه اه من بعد این همه سال چ حرفی با اونا دارم آخه؟
    -باهاشون صحبت کردم کلیم خوشحال شدن که میری پیششون
    *اه اه اه تف ب این شانسسسس:aiwan_light_mamba:
    -غر نزن دیگه لجوووج
    *خدافسسسسسس
    -دیوانه خدافظ
    *******•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••*******
    سه هفته از اون ماجرا میگذره ،تو این مدت احسان کلی لباس مباس دخترونه:aiwan_light_kiss2: برام خریده اییی
    آخر همین هفته ام پرواز دارم ماموریت یه طرف این هانیه و کیمیام ی ور دیگه آدم قحطی بود؟
    رفتم سراغ فالایی که اون روز از پسره خریده بودم چشامو بستمو نیت کردم سه تا صلواتم برا این داش حافظمون فرستادم.
    یکی از پاکتارو برداشتمو باز کردم

    گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
    ینی که رخ بپوشو جهانی خراب کن
    بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را
    چون شیشه های دیده ی ما پر گلاب کن

    تفسیرشم این بود
    همگان مجذوب تو خواهند شد و کسی هستی که از حسن و خوبی کم نداری کسی به دیدارت میاید.لطف و محبت کسی دائم شامل حالت می شودو جوانتر میشوی.

    حافظی وجدانم به قربونت آخه کی میاد به دیدار من .من دارم میرم به دیدار رفیقای گذشتم ولی جوانتر میشوی رو خوب اومدیاا فکر کن منه ۳۰ ساله رو ۲۶ساله میکنن.
    بمیری احسان با این نقشه هات.
    ادامه دارد...



     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۱۱
    حوصلم شدید سر رفته بوداا
    یه اس ام اس به سیاوش دادم
    من*در کویر بی آب و علف دلمممم........
    اون-خو پ بقیششش؟
    من*تو تنها شتری
    اون-خیلی بزییییی یه استیکر عصبانیم پشتش گذاشته بود:aiwan_light_diablo:
    خخخخخخ"زهررر ماررر"
    عه عه وجی جون چطول مطولی؟
    "شایلین یه چی بگو حوصلمون پوکید"
    خو حالا تواممم

    آرهههه قرار بود این یه ماهو که لندنم با هانی و کیمی(هانیه کیمیا رو عرض کردن)باشم.ولی از یه چیزشون خوشم میاد. کلا مثه خوده *جیگرمم* اخلاق و تیپشون پسرونس و شوهرم نمی کنن
    "سقف نریزه"

    خیالت تخت گرفتمش
    خو حالا که بیکارم وجدان جونمم حوصلش سر رفته بزار براتون فیس کیمیا و هانیه رو بگم
    کیمیا یه دختر تپل مپل سبزس با چشای قهوه ای تیره مو و ابروشم مشکیه موهاشم پسرونس مثه خودم.دوماغشم پهن و کوتاهه
    یه داداش دارهچند سالی از خودش کوچیک تره و زن گرفته
    ااوووم خوب بریم تو فاز هانیه
    هانیم آخرین باری که دیدمش توی روزنامه ی پزشکی بود
    اونم پوستش سبزس برعکس کیمیا لاغره دوماخشم معمولیه لبشم خوبه ولی موهاش بلنده و تا کمرش میرسه
    جفتشون قد درست درمونی ندارن .خدای غرورن لجباززز و یه دنده. اونام ۳۰ سالشونه.
    هانی یه خواهر و یه برادر داشت که جفتشون از خودش کوچیک تر بودن.فقط می دونم خواهرش با پسر عموش ازدواج کرده.
    کینه ی من از ده یازده سال پیش شورو شد.وقتیکه ۱۹ ساله بودیم
    هرسه تامون تجربی برا کونکور میخوندیم من دوست ۳سالشون بودم ولی اونا از ۱۳ سالگی باهم دوست بودن.خلاصه کنکور دادیمو جفتشون تو دانشگاه(...)بهترین دانگاه تهران قبول شدن ولی من رد شدم .برام رد شدن مهم نبود مهم این بود که اونا الان میرفتن دانشگاااه از اون روز به بعد یه جورایی فراموششون شدم.دیگه دور همی نداشتیم چون خانوماا سر سخت برا بورسیه میخوندن....
    بعدم که بورسیه ی لندن قبول شدنو رفتن انگلیس به جرات می تونم بگم رابطمون کاملا قطع شد.
    حاجی هی اونا رو کوبید تو سرم .
    خانوما به سر عت نور واحداشونو پاس می کردنو جهشی بالا می رفتن و دکتر شدن.

    رووووونگ ریییینگ زیییینگ
    ای مرض تو فکر بودما گوشیمو برداشتماحسان بود دایررو به سمت سبز بردم.تماس برقرار شد...
    ادامه دارد....
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۱۴
    *هان؟
    -عه تویییی

    *بیشعور زنگ زدی می گی عه تویی قراره کی باشه
    -بابا معذرت معذرت خدافس
    اه اینم مارو مسخره کرده بودااا.
    ■■♤♤♤♤♤♤■■■■■■♤♤♤♤♤♤♤■■■
    شیلا- شایلین شایلین بدو حاضر شو احسان زنگ زد گفت میاد دنبالت
    *زوده که حالا ۴ ساعت مونده
    -می دونم گفت قراره برین دنبال آرمان
    *آها اوکی
    آرمان همسفر م بود قراره باهم بریم لندن .تاحالا ندیدمش.
    تند تند مانتوی اسپرت نیلی با جین مشکی و شال همرنگ مانتوم پوشیدم اومدم خیر سرم جلوی موهامو که تازگیا واسه ماموریت رنگ کرده بودمو بریزم بیرون که یادم افتاد بعععله من الان دارم می رم فرودگاه باید تیپ نهالو بزنم.
    ای خاااک تو سرممممقراره اینجوری نقش بازی کنم که فنا میریم
    سریع لباسارو دراوردم.لباسای جدیدمو پوشیدم.
    یه مانتوی مسخره ی صورتی با پارچه ی کرپ مانند عـریـ*ـان با ساپورت کلفت مشکی و یه شال مشکی با یه جفت کفش مشکی صورتی.اها یه عینک اسکلیم که دورش مشکی بود زدم رو چشم .اااااتیریپم به کل عوض شدااا!
    عین این دخترای لوس و ننر شدم.
    *شیلا شیلاااا
    -بعله
    *آرایش بلد نیستم بیا بدو آرایشم کن الاناس احسان بیاد.
    -خاک توسرت به تو ام می گن دختر؟
    *بجنبببب
    -میگم شایلین دلم برات تنگ میشهههه
    با عجله جعبه وسایل آرایشییو که احسان خریده بود دستش دادم و گفتم *من اصلا
    ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    Wowwwwچقدر چهرم فرق کرده بود.یه رژ صورتی براق با یه خط چشم نازک رژ گونه صورتی و ریمل
    یه لبخند خودم کش تو آینه زدم .ولی با این حال خوشم از آرایش نمیومد.
    ادامه دارد....
     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۱۵
    احسان یه تک زنگ زدو من چمدونمو برداشتم که برم.

    *شیلا آجی جون خدافست
    -توروخدا حواست به خودت باشه:aiwan_light_cray::aiwan_light_cray:
    *حتما توام .سلام منم به شروین برسون
    -باش بای
    چمدونو دنبال خودم کشیدم
    سوار جنسیس احسان شدم
    -سلام خانوم خوشگله:aiwan_light_biggrin:
    *سلووم
    -چقدر فرق کردی
    *اوهوم
    احسان شروع کرد به رانندگی و منم همزمان با اون کمربندمو بستم.
    -نهال بزار ییه دور دیگه حرفامو بهت بگم
    *واااای بیخی هزار بار گفتی بلدم دیگه اه
    -گفتنش ضرر نداره
    *اوکی بنال
    :aiwan_light_dance3:
    -بی فرهنگ خوبه ازت بزرگ ترمااا
    *سه سال که دیگه این حرفارو نداره احی جون
    -احیو درد.۳سالم ۳ ساله
    *اه حالا بگو فقط نق نزن
    -بی اعصاب
    *همینه که هس میخای بخا نمیخای ب درک
    -انقدر حال میده حرصت می دم ک نگووو
    *چرا؟کرم داری
    -اوهوم میلوله.
    ادامه دارد....
     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت۱۶
    احسان:-شایلین با آرمان کل نندازیاا وگرنه لج می کنه
    گفته باشم
    *خو حالا این آرمان عتیقه کیه که تو انقد سنگشو به معدت می زنی؟
    -گند نزن به ضرب المثل .آرمان پسر خوبیه تا وقتی که تو باهاش خوب باشی وگرنه لج می کنه.
    این مدت که خونه دوستاتی موقعیت خودتو آرمانو براشون توضیح بده قطعا درکت می کنن.
    *باش بابا
    □□□□□□□□□□□■■■■■■■■■■■■■

    القصه ما رفتیم دنبال آرمانو راه افتادیم سمت فرودگاه.
    آغا پسر پسر قند عسل
    پسر پسر شیرین پسر
    هیکل۲۰،قیافرو که دیگه نگووو
    ابرو کمون چش عسلی مو خرمایی پوستشم گندمی
    وییی خیلی خوشگل بود
    ●●●●●●●●●●●●●●●○○●●●●●○○○○○○○○

    *احسان جونم خدافس.
    -رسیدی پی ام بده.
    *اوکی
    بعدم رو به آرمان گفتم* بریم آرمان؟
    -اره بجنب
    بعدم از گیت رد شدیمو چند مینت بعد سوار هواپیما شدیم.
    یوووهوووو عاشق ارتفاممم
    آرمان به نطر پسر خوبی میومد و بر عکس همه ی رمانا اصن مغرور نبودو خیلیم بچه خاکی پاکی بود.
    از تیپش مشخص بود از اون مایه داراس.کم کم چشام گرم خواب شدو .....
    یه صدایی مثه وز وز مگس میومد
    -نهال!نهال پاشو رسیدیم.محل ندادمو به خوابم ادامه دادمکه یه دفه حدود یه لیوان آب یخه یخخخ روم ریخت. اومدم مثه این رمانا عین جن زده ها پاشم که یه هووو یه درد مصخرف زیر دلم پیچید[/FONT]

    *آآآآآیییییی ماماااان
    باااع کمربند هواپیما رو باز نکرده بودم
    "خاک تو سرت هی سوتی بده"
    عه کجا بودی دلم برات پوسید وجی جووون
    به هوشیاری کامل که رسیدم فهمیدم جمله ی آخرمو بلند گفتم
    ینییی خااااک مزرعهههه ی حنا اینا تو سرممم
    آرمان پقی زد زیر خنده بیشوعوررر بوزییینه
    چقدم خوشگل میخندید کصااافت
    *نخند
    *رو آب بخندی به حق ۵ تن
    ~~~~~~~~~~~~\\\~~~~~~~~~~~~~~~~~\\\\
    Wooowاین لندنم جای باحالی بودااا همه دختراش جیگررررر
    تو خیابون وایساده بودیم منتظره دوست آرمان که یه هو یه ماشین جیـ*ـگر که شاسیش دو برابر قدم بود جلومون ترمز کرد.رانندش که یه پسر همسن احسان بود از ماشین پیاده شدو بهمون سلام کرد منم کوتاه جوابشو دادم ولی آرمان با یارو رفتن تو فاز ماچو موچ
    "بی تربیت ماچو موچ چیه!؟"
    بیخی باو
    ادامه دارد....
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۱۸
    خلاصه فهمیدم اسمش آرسینه .
    آرسین:-بریم نهال جان؟
    *آره بریم .
    هرسه تامون س ار ماشینش شدیم.آرمان با کمال پررویی رفت جلو نشست.آرسین خوشگل بود اما هیکلش به پای آرمان نمی رسید.پوستش سفید بود .چشمای کشیده مشکی داشت با ابروهای پرپشت مردونه صورتشم کشیده بود و جذابیتشو چند برابر می کرد .الانم یه پیرهن مردونه مشکی پوشیده بود و عین بچه های مودب تا ته دکمه های پیرنشو بسته بود آخیی ناازی.
    راستی ما داشتیم کجا می رفتیم؟
    سریع فکرمو به زبون آوردم*آررررسییین؟
    -چته دختر چرا داد می زنی
    *کجا داریم می ریم؟
    -خو اینو آروم تر می گفتی میشنیدما
    *ای وای بگو دیگه
    -داریم می ریم خونه ی من .این ۳روز اولو پیشم باشید احسان گفت بعدش برو خونه دوستات.
    *عه توام احسانو میشناسی!؟همکارشی؟
    -قبل از اینکه تو بشناسیش .نه بابا همکار نیستیم فقط چون این مدت لندنین گفت یه سری وسیله و کارو اینارو من براتون تهیه کنم و انجام بدم
    *اوکی گرفتم.
    میگم یه چیز دیگه
    -باز چیه دختر خوب؟
    *اون وقت آرمان خونه ی تو میمونه؟
    -نه می ره خونه سودا
    می خواستم بگم سودا کیه گفتم الاناس یه فوشیم ازش بخورم.
    یه علامت سوال بزرگ اومده بود تو ذهنم .سودا کیه که آرمان یه ماه خونش بره "شایلین به تو چه آخه"عه خو من یکم کنجکاوم
    "یه کم فقط؟"
    خو یه کم بیشتر از یکم!!
    دیگه حرفی نزدیمو منم چشامو رو هم گذاشتم و به آهنگ در حال پخش گوشیدم.
    وقتی مردم یه درخت رو خاکم
    بکارین تا عاشقا برن تو سایش
    یه کم تو دارم یه شب....
    باز از آرسین پرسیدم
    *آرسین کی می رسیم بابا حوصلم سر رفت!
    -اوووووه حالا حالا ها مونده اگه ترافیک نباشه دو ساعت دیگه.
    اووووف ۲سااعت!
    سرمو به صندلی ماشین تکیه دادمو دوباره آهنگ گوش دادم.
    .......به تو هیچ وقت شک نداشت
    تو دنیا بودی تک براااش
    به خاطر وجود خودت کلی فرق کرد با قبلنااش
    اینو کردم پیش بینی
    که بهتر از تو هیشکی نی
    نباید باور می کردی
    حرفایی که پشتم میشنیدی
    تو همونی که دوس داشتمی
    یه انرژی مثبت دوس داشتنی.....آرمین 2afm
    ایول بابا به آرسین امیدوار شدم.آهنگاش باحالن.
    از بس خوابیده بودم خوابم نمیومد.عین بزغاله زل زدم به خیابوناا."تو برا خودتم ارزش قائل نیستی !؟"
    نچچچ
    ریینگ صدای smsگوشیم بود شمارشو نشناختم،!بازش کردم:

    ■هیچ نمی داند جای قول و قرار هایمان زیر پاهایش امن است■
    ها. ینی چی خو
    منم به همون شماره اس دادم:?u
    جای اینکه خودشو معرفی کنه یه پیام عجیب تر داد
    :■شکستن دل مثه شکستن دندس،از بیرون همه چی روبه داهه ولی هر نفست پره درده،حواست به دلم باشه!■
    یارو ام مارو اسکول کرده ها،
    ادامه دارد.....
     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۱۹
    آرسین-بروبچز بیاین تو
    بعدشم چمدونمو گرفتو جلو تر از همه رفت تو خونه.
    حونش طبقه ی دوم یه آپارتمان نو ساز بود.
    آرمان-آرسین این همون آپارتمان خودته؟
    -آره هنوز واحدارو نفروختم.ساختمون خالیه.
    عاقا ما رفتیم تو .یه خونه بود به سبک کاملا مدرن و شیک.دیوارش نسکافه ای بود یه دست راحتی کرم با کوسنای قهوه ای با فاصله از هم چیده شده بودن.و تی وی هم به دیوار وصل بود.اون قسمت نور کمی داشت و فازش رمانتیک بود.
    خونه هه حالت ال مانند داشت.اون طرف فصاش کاملا متفاوت بود .یه دست مبل سلطنتی فیروزه ای رنگ با یه فرش دایره ای کاربنی و یه آباژور خوشگل و بلند به همون رنگ بود. یه پنجره ی خیلی بزرگ داشت باا پرده های فیروزه اای و سفید که به شکل قشنگی جمع شده بود و نور خورشید مستقیم خونه رو روشن می کرد.البته این یه پیش بینیه چون ساعت ۶ و نور چندانی وجود نداره.
    آرمان رفت تو اتاق که استراحت کنه
    آرسین-نهال اهل تعارف نباش والا من خستم می رم کپمو بزارم یه چیزی درست کن بخور.
    *باش دست دردنکنه.راستی چه دکوراسیونی دارییی
    -سلیقه من نیست!
    *آها برو بخواب.
    آرسین که رفت منم باز کنجکاوییم کشوندم سمت آشپزخونه.بابا این خونه هرجاش یه رنگیه ها اینجام کل وسایلش ست سفید مسکی و استیل بود و فضای خوشگلی بوجود آورده بود.
    دیواررش سفید و یه میز غداخوری ۶نفره استیل وسط بود .همه چی از تمیزی برق می زد.در یخچالو باز کردمو اوووم یه بسته سیریال با شی نوش جون کردم.
    بعدشم رفتم تو اتاقم که بخوابمم.بفرما اتاقشم ست صورتی بود .خدا می دونه اون۲ تا اتاق دیگه چه رنگین!
    امروز کلا من باید آنالیز کنم.اووم یه میز آرایش و صندلی رنگشم صورتی بی جون بود.فرش گردی هم زیر پام بود که مخلوطی از سفید صورتی بود.دیوار اتاقشم یاسی کرده بودن.و برعکس کل اتاق تخت یه نفره صورتی جیغی داشتو یه خرس بانمکم روش دیدم.
    ادامه دارد....
     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت ۲۰
    ساعت ۹شب بود که من با صدای دلنشین پلنگ صورتی بیدار شدم .صدا زنگ گوشیمو تازه عوض کرده بودم.شیلا بود*الو بگو
    -سلاام شایلین خوشمله
    *زهرمار خواب بودم
    -خو حالا توام.میگم الان پیش دوستاتی؟
    *آره ینی نه الان خونه آرسینم
    -آرسین خره کیه
    *دوست آرمان
    -ینی ...ت..تو الان با دو تا پسر تو خونه تنهایی ؟
    *مشکلیه؟
    -نمی ترسی؟
    *نه ،خوابم میاااااد قطع کن
    -دیوانه ای ب قرآن بای
    *بای
    اه گندت بزنم شیلاااا خواب از سرم پرید
    از تو چمدون ییه بولیز شلوار قهوه ای برداشتم.کلا آدم راحتیم .روسری نپوشیدم
    موهای کوتاهمو یه شونه انداختم.اون آرایش مضخرفم از رو صورتم پاک کردم.
    با قدمای بی حال خودمو به پذیرایی رسوندم .اون دو تا رو مبل راحتی لم داده بودن.با نزدیک شدن من هر دوشون برگشتن .
    رو مبل کناریشون نشستم
    آرسین-چن سالته.*۳۰
    -پیر شدی رفت می گم آرمان شنیدی این دخترای دم بخت می گن من قصد ازدواج ندارم؟
    آرمان به مسخره با چشم و ابرو به من اشاره کرد و گفت-اوهوممم
    آرسین تک خنده ای کرد و گفت-یکی نیس بهشون بگه عزیز من از دواج قص نمی خواد خواستگار میخواد که تو نداری،
    منم گفتم*آرسیننن شنیدی پسرا می گن ماقصد ازدواج نداریممم؟
    آرسینم مثه آرمان با چش و ابرو به آرمان ااشاره کرد-آره،
    *خو یکی نیس بهشون بگه عزیز من ازدواج قص نمی خواد ،پول می خواد که تو نداری!
    ادامه دارد....
     

    hanieh bala

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/20
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    733
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    پارت۲۱
    آرسین کلی خندید ولی آرمان از زور حرص سرخ شده بود.
    هه هه هه خوردی؟نوش جوونت البته اینو تو دلم گفتم وگرنه گردنمو میشکوند:aiwan_light_aggressive:
    خلاصه بعد درست کردن جیـ*ـگر و کوفت کردنش یه کم درباره کارامون حرف زدیم و هر کی رفت تو اتاقش که بخوابه.
    ************
    این سه روز مثه برقو باد گذشت .ولی خیلی کیف داد کلی خندیدیم.البته اگه سوسک انداختن آرمان تو رخت خوابمو حساب نکنیم.
    الانم تو راهیم که بریم خونه ی رفیقای نیمه راهم. میدونم احسان از قصد گفته بیام خونه اینا که باهاشون آشتی کنم.
    ی جور استرس دارم خوب بعد چند سال قراره رفیقامو ببینم.
    ترمز آرسین اجازه نداد بیشتر از این فکر کنم
    -بفرمایید اینجاس
    *حالا نمی شو خونه ی تو بمونم
    -خوش گذشته بهتاا
    *خیلی ام دلت بخواد
    -دلم که می خوااد
    *مرض
    -عه اومدن
    چشممو به سمت جایی که آرسین اشاره کرده بودن چرخوندم.
    وای هانیه و کیمیا دوشادوش هم نزدیک می شدن.
    چقدر فرق کرده بودن!با صدای آرسین به خودم اومدم.
    -بیا پایین دیگه!
    *او..اومدم
    بی مکث درو باز کردم و تو چشای مشکی هانیه خیره شدم.هنوزم مثل قبل مغروررر
    آرسین جوری که معلوم نباشه ضربه ای به پشتم زد و من ناخوداگاه یه قدم جلو رفتم.
    *س...لام
    هانیه لبخند کمرنگی زد و گفت -سلام شایلین جونمم
    کیمیا هم با یه حرکت غیر قابل پیش بینی منو بغـ*ـل کرد.یه لحظه به حال و هوای دبیرستان برگشتم.چقدر دلم برای این جمع سه نفره تنگ شده بود.
    ارامه دارد...
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا