رها
======
اوف عجب استادیه ها اخلاق زیر خط فقر .... بعد از کلاس با بچه ها رفتیم سلف و هممون
قهوه سفارش دادیم
- بچه ها این نجفی اینجوریه خدا به داد بقیش برسه
مبینا - وای چقدر درس داد من نمیدونم فکش خسته نشد؟
هستی- اون که کاری نکرد فقط حرف زد مارو نمیگی دستمون شکست
زهرا - پسره ی بووووق به منم منفی داد
خلاصه خوردیم و برگشتیم خونه هامون
***********
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم تو سایت های مختلف چرخ میزدم که مامانم اومد تو اتاق و گفت
مامان- رها فردا مهمون داریم
- خو داشته باشیم....حالا کی هس؟
مامان- اقای برومند ( دوست بابامه )
- وا خو اینا که هر هفته اینجان
مامان- نه ایندفعه فرق میکنه
- چ فرقی
مامان- قراره بیا خواستگاری تو واسه سروش
- وا ماما.....
مامان نزاشت حرفمو ادامه بدم و گفت
مامان - حرف نباشه واسه فردا اماده باش
ورفت بیرون درو هم بست
وای حالا چیکارکنم .... سروش پسر دوست بابامه که تو شرکت بابام کار میکنه و فکرکنم 26
سالش باشه... پسر خوبیه ها ولی من نه عاشقشم و نه قصد ازدواج دارم
زنگ زدم به اکیپ تا بریم بیرون وهم یه فکری برا من بکنن...
======
اوف عجب استادیه ها اخلاق زیر خط فقر .... بعد از کلاس با بچه ها رفتیم سلف و هممون
قهوه سفارش دادیم
- بچه ها این نجفی اینجوریه خدا به داد بقیش برسه
مبینا - وای چقدر درس داد من نمیدونم فکش خسته نشد؟
هستی- اون که کاری نکرد فقط حرف زد مارو نمیگی دستمون شکست
زهرا - پسره ی بووووق به منم منفی داد
خلاصه خوردیم و برگشتیم خونه هامون
***********
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم تو سایت های مختلف چرخ میزدم که مامانم اومد تو اتاق و گفت
مامان- رها فردا مهمون داریم
- خو داشته باشیم....حالا کی هس؟
مامان- اقای برومند ( دوست بابامه )
- وا خو اینا که هر هفته اینجان
مامان- نه ایندفعه فرق میکنه
- چ فرقی
مامان- قراره بیا خواستگاری تو واسه سروش
- وا ماما.....
مامان نزاشت حرفمو ادامه بدم و گفت
مامان - حرف نباشه واسه فردا اماده باش
ورفت بیرون درو هم بست
وای حالا چیکارکنم .... سروش پسر دوست بابامه که تو شرکت بابام کار میکنه و فکرکنم 26
سالش باشه... پسر خوبیه ها ولی من نه عاشقشم و نه قصد ازدواج دارم
زنگ زدم به اکیپ تا بریم بیرون وهم یه فکری برا من بکنن...
آخرین ویرایش: