داستان چهار قلو ها|مهدیس0095کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع HAD!S
  • بازدیدها 17,542
  • پاسخ ها 47
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

HAD!S

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/14
ارسالی ها
1,667
امتیاز واکنش
11,873
امتیاز
753
محل سکونت
شیراز
رها
======
اوف عجب استادیه ها اخلاق زیر خط فقر .... بعد از کلاس با بچه ها رفتیم سلف و هممون

قهوه سفارش دادیم

- بچه ها این نجفی اینجوریه خدا به داد بقیش برسه

مبینا - وای چقدر درس داد من نمیدونم فکش خسته نشد؟

هستی- اون که کاری نکرد فقط حرف زد مارو نمیگی دستمون شکست

زهرا - پسره ی بووووق به منم منفی داد

خلاصه خوردیم و برگشتیم خونه هامون
***********
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم تو سایت های مختلف چرخ میزدم که مامانم اومد تو اتاق و گفت

مامان- رها فردا مهمون داریم

- خو داشته باشیم....حالا کی هس؟
مامان- اقای برومند ( دوست بابامه )

- وا خو اینا که هر هفته اینجان

مامان- نه ایندفعه فرق میکنه

- چ فرقی

مامان- قراره بیا خواستگاری تو واسه سروش

- وا ماما.....

مامان نزاشت حرفمو ادامه بدم و گفت

مامان - حرف نباشه واسه فردا اماده باش

ورفت بیرون درو هم بست

وای حالا چیکارکنم .... سروش پسر دوست بابامه که تو شرکت بابام کار میکنه و فکرکنم 26

سالش باشه... پسر خوبیه ها ولی من نه عاشقشم و نه قصد ازدواج دارم

زنگ زدم به اکیپ تا بریم بیرون وهم یه فکری برا من بکنن...
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    تو کافی شاپ همیشگی نشسته بودیم .

    - بچه ها حالا چیکارکنم هیچ بهونه ای ندارم که دکش کنم

    هستی- خو بیای لباس های رنگ رنگی و گشاد بپوش تا خودش با پا های خودش در بره

    - خو اخه نفهم من دارم میگم پسره پسر دوست بابامه اونا من میشناسن و با اخلاق و

    رفتارام اشنا هسن

    مبینا- خو وقتی بشناسنت هیچ کاری نمیتونی بکنی جز اینکه بعدش جواب منفی بدی

    - اگه به مامانم باشه که اصلا از من نمیپرسه خودش جواب مثبت میده ... انگار اون میخاد

    ازدواج کنه بخدا اینقدر خوش حال بود

    زهرا - اوخی خو دخترشی برات خوش حاله

    - بیخیال این حرفا بگید من چ خاکی تو سرم بریزم

    هستی- خاک رس خوبه بهت پیش نهاد میکنم

    - هه هه هه بامزه .... دارم جدی میگم

    هستی- واقعا؟ اوخی فکر کردم داری شوخی میکنی هههههههه

    - درد نمکدون

    مبینا - اه بسه دیگه

    هستی- اقا نیگا برو به پسره قشنگ بگو من تو رو ن م ی خ و ا م

    - چقدر فکر کردی خدایی؟

    هستی - مگه مث تو بی عقلم فکرام یهویی میان... ولی خدایی همینو بهش بگو . بگو
    نمیخامت

    - اونم گفت باشه حتما

    زهرا - ببین رها هستی راست میگه مجبوره قبول کنه مگه دست خودشه؟

    - چمیدونم والا حالا بیخیال شین قهوتونو بخورین

    هممون قهوه رو خوردیم و من حساب کردم و رفتیم ... هرکسی با ماشین خودش اومده بود

    سوار شدیم و رفتیم خونه هامون
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    تو اتاق داشتم اماده میشدم که صدای زنگ رو شنیدم ... اوپس فکرکنم اومدن ..

    وجدان- خاک برسرت چرا استرس نداری ؟ خیر سرت داری از دواج میکنیا

    - عزیزم چون میدونم جوابم چیه استرس نداره

    وجدان- اوه رها چ با ادب شدی

    - مامانم گفته یه امشبو با ادب باش

    وجدان- وای چقدر هم تو حرف گوش کنی فداتشم

    - اره پس چی؟ راستی ازادی خاستی فدام شی میتونی

    وجدان - اه چندشنگاه اخر رو بخ خودم تو اینه کردم یه کت و شلوار گلبهی پوشیدم و یه شال

    سفیدو صندلای سفیدم رفتم پایین تو اشپز خونه اشپزخونمون به پذایرایی دید نداشت پس

    مهمونا منو ندیدن

    داشتم چایی میریختم که مامان صدام زد که برم بیرون..چایی هارو برداشتم و یواش رفتم تو

    پذایرایی..سلام دادم

    مامان سروش- سلام عروش قشنگم

    - اه هنوز هیچی نشده میگه عروسم

    البته اینو زیر لبی گفتم

    رفتم چایی هارو اول به اقای برومند و بعد بابام و بعد مامان سروش و مامانم و دراخر هم به

    سروش دادم سینی خالی رو عسلی گذاشتم و کنار مامانم نشستم

    داشت کم کم حولم سر میرفت خیر سرشون اومدن خاستگاری مامان سروش بابا مامان

    میحرفید باباشم با بابا فقط منو سروش بیکار نشسته بودیم که یهو اقای برومند گفت

    - خب بهتره بریم سراغ این دوتا جوون

    بابا- هرچی شما بگید بفرمایید

    اقای برومند- اقاسینا ( بابام ) پسرمو که میشناسی هروزم که میبینیش حرفی برا گفتن

    نیس خلاصه دختر تو بده به ما

    بابا- چی بگم اقا سیاوش ( اقای برومند ) هرچی دخترم خودش بگه

    مامان سروش- اگه اجازه بدید این دوتا برن صحبت کنن با هم

    بابا- دخترم اقا سروش رو به اتاقت راهنمایی کن

    -چشم بابا

    وجدان - اوه چ باادب

    - فعلا حرف نزن وجی

    منو سروش رفتیم تو اتاق من رو تخت نشستم اونم رو صندلی میز ارایشم

    - ببینید اقا سروس از همین الان بگم من جوابم منفیه الانم فقط به احترام مامان بابام تو این

    مجلش حاضر شدم

    سروش با حرف جا خورد
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    سروش- ولی رها من دوست دارم

    - ببین سروش تو دوست داری زنت هیچ علاقه ای بهت نداشته باشه؟

    سروش - خب معلومه که نه

    - خب دیگه الان من هیچ حسی بهت ندارم حتی اگه جواب مثبت هم بدم خودت زجر
    میکشی نه من

    سروش - حرفی ندارم راست میگی

    -تو الان لیاقتت خیلی بهشتر از منه میتونی با خیلیا ازدواج کنی که بهت علاقه دارن و زندگی

    خوبی داشته باشی

    سروش - حرفاتو قبول دارم

    - خب بهتره بریم پایین

    سروش - بریم

    باهم رفتیم پایین و من جوابمو بهشون دادم که کلی خورد توذوقشون خلاصه اونا رفتن و بماند

    مامان با چشم قرنه هاش چجوری حالمو گرفت... بعد از رفتن خوانواده ی اقای برومند سریع

    رفتم بالا و اجازه حرف زدن به بابا و مامانو ندادم

    به اکیپ خبر دادم که جوابم منفی بوده و کلی ذوق کردن و بهشون گفتم فردا که کلاس داریم

    من میرم دنبالشون

    - وای چقدر امشب بادب شده بودما

    وجدان - حالا خوبه تونستی دوام بیاری بهت امیدوار شدم

    - برو بابا به خودت امید وار شو همه وجدان دارن ماهم دارم

    وجدان - اهای رها بهم احترام بزار وگرنه......

    - وگرنه چی؟ هاااااااا؟

    وجدان - وگرنه.... وگرنه....وگرنه دیگه باهات حرف نمیزنم

    - اتفاقا خوشحالم میکنی

    وجدان - خیلی پرو هستی

    - خوبه که میدونی حالا هم مزاحم نشو خوابم میاد

    وجدان-ایییییییش

    - چندش

    دیگه با وجدان سرو کله نزدم ساعتمو گذاشتم رو سات تا فردا خواب نمونم و سرمو گذاشتم

    رو بالشت و خوابم برد
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    باصدای زنگ گوشیم از خواب پریدم
    - ای زلیل بشی بیشووووور
    وگوشیرو برداشتم کوبوندمش تو دیواره و بعد بلند شدم رفتم توWCبعد از انجام کارهام اومدم بیرون اول موهامو تا جایی که امکان داشت همشو کشیدیم بالا بعد یکم کرم پودر زدم با یه خط چشم کلف و زیر چشمام هم سایه سفید زدم و یه رژ زرشکی کم رنگ هم زدم ...خب حالا بریم سراغ لباس....خب چی بپوشم.....اوووووم.... بعد از 5مین فکر کردن یه مانتو سفید چهار انگشت بالای زانو که یه کمر بند مشکی هم میخورد و یه شلوار دم پا مشکی هم پوشیدم بعد مقنعه مشکیم هم کردم سرم و رفتم پایین تو اشپز خونه و داد زدم
    - مامان مام مامی ریحانه خانوم
    مامان- ای ذلیل مرده باز داد زدی هنوز هم کارای دیشبت یادم هستا حالا بعد حسابتو میرسم
    - ای بابا مامان من بیخیال شو دیگه بابا حالا هم میزاری صبحونه بخورم یا شکم خالی برم؟
    مامان - بشین بخور
    نشستم رو صندلی میز و داشتم میخوردم که یادم به کلاس امروز افتاد ای وای با نجفی کلاس داریم خدا به خیر بگذرونه
    سریع بلند شدمو گفتم - مامان خدافظ من رفتم
    مامان - به سلامت مواظب خودت باش
    -چشم
    رفتم دم در اسپرت سفید مو برداشتم و پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم و اولین کار دستگاه پخشو روشن کردم که صدای بابک جهانبخش پیچید تو ماشین


    برف ، برف برف میباره قلب من امشب بی قراره

    برف ، برف برف میباره خاطره هاتو یادم میاره

    تا دوباره صدامو دراره برف ، برف برف میباره

    آسمونم دلش قصه داره حق داره هرچی امشب بباره

    جای برف باز میشینی کنارم مطمئنم دیگه شک ندارم

    شک ندارم تو فکرم هستی تنهایی تو اتاقت نشستی

    گفته بودی دلت تنگ نمیشه پس چرا هی میای پشت شیشه

    برف ، برف برف میباره خاطره هاتو یادم میاره

    ♫♫♫♫♫♫

    خنده آدمک روی برفا روزای خوبم و زنده کرده

    من دلم گرم هیشکی نمیشه سردمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خیلی سرده

    باز دوباره داره برف می باره باز چه ساکت می باره

    یخ زده دستای بی گناهم چشم برام فقط چشم برامهم

    چشم برامهم ، چشم برامهم

    برف ، برف برف میباره قلب من امشب بی قراره

    برف ، برف برف میباره خاطره هاتو یادم میاره

    تا دوباره صدامو دراره برف ، برف برف میباره
    ( برف از بابک جهانبخش )
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    داشتم اهنگ گوش میکردم که رسیدم جلو در خونه مبینا اینا یه تک زدم سریع پرید بیرون اومد جلو نشت
    مبینا - سلام خلوچل
    - سلام اگه من خلو چلم تو چی هستی؟
    مبینا - من فرشته هسم
    - اره تو فرشته ای
    مبینا - وای مرسی
    - تو فرشته هستی ولی از نوع ازرائلیش
    مبینا - خیلی بیشعوری رها
    - میدونم همه میگن
    مبینا دیگه حرف نزد با حرس سرشو برگردوند طرف پنجره و منم نیگا کردم ببینم چی پوشیده
    یه مانتو بالا زانو سورمه ای شلوار کشی مشکی و مقنعه مشکی ولی کفششو ندیدم دیگه
    همینجور داشتم مبینا رو برسی میکردم که رسیدیم در خونه هستی اینا یه تک زدم هنوز قطع نکرده بودم که پرید بیرون چقدر هوله بچم
    هستی - سلام گرمم به شما چطورین
    - ایش چندش سلام
    مبینا - سلام سردت به من سلام
    - خوبی؟
    هستی - چر خوب نباشم عاااالیم
    مبینا - چیه کبکت جوجه میخونه
    هستی - وای دخترا اکروز با نجفی کلاس داریم بگید خب
    منو مبینا - خب
    هستی- میخام بلا ملا سرش بیاریم
    - پایتم بدجور کلی وقته کرم نریختم حالا چیکار کنیم؟
    هستی بزار زهرا هم بیاد میگم
    بعد از 5 مین زهرا هم اومد سوار شد و هستی نقششو گفت و همهمون با خوشحالی رفتیم به دانشگاه
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    چهار تامون رفتیم تو کلاس که دیدیم چهارتا پسر جاهامون نشستن

    زهرا- بریم دعوا؟
    هستی - نه اونا رو فعلا بیخیال بیاین بریم تا این نجفی نیومده کارمونو شروع کنیم باشه
    هممون رفتیم پشت سر اون چهارتا پسر نشستیم
    - کی بره کارو انجام بده؟
    زهرا- کار کار خودته هستی هم برو کمک مبینا هم تو برو در کلاس وایسا مثلا داری با گوشیت ور میری حواست به ته راهرو هم باشه اگه دیدی نجفی اومد سریع یهتک بزن به من
    هممون قبول کردیم و رفتیم سر کارمون
    تو کلاس یه قسمت بود که از همهی کلاس بالا تر بود و جای این نجفی بود رفتم رو صندلیش نشستم
    - خب ببین هستی من بلند میشم تو هی برو پشت صندلی صندلیرو بکش سمت لبه و منم میز رو بهش نزدیک میکنم
    کارمون تموم شد که یهو زهرا از ته کلاس گفت
    -رها هستی بیاین کارتون دارم بهد چشم ابرو اومد که فهمیدیم نجفی داره میاد رفتیم هممون سر جامون نشستیم که نجفی اومد همه به احترامش بلند شدن بعد از سلام و خواست که حضور و قیاب کنه همینجور وایساده بود نمیرفت بشینه
    زهرا - استاد
    نجفی - بله
    زهرا- چرا نمیشینید
    نجفی- مشکلی دارید من وایسادم؟
    زهرا - نه استاد گفتم بشینید پاتون خسته نشه
    نجفی از حرفای زهرا تعجب کرده بود واقعانم تعجب داشت خخخخ
    اخ جون نجفی رفت سمت صندلی که بشینه ماهم ساکت نشستیم صحنه رو تماشا میکردی
    که یهو نجفی تالاپ افتاد رو زمین همه تو شوک بودن که ما چهار تا مث بمب منفجر شدیم
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    هستی
    ******
    همینجور داشتیم مث چی میخندیدیم که دیدیم کلاس ساکته و فقط صدای خنده ی ما چهار تا پیچیده تو کلاس یهو ماهم ساکت شدیم که دیدم همه برگشتن سمت ما دارن نیگامون میکنن
    رها - ای وای با خندمون که لو رفتیم
    مبینا - حاک برسرون
    زهرا - نیگا کنید نجفی چجوری قرمز شده
    - الان منفجر میشه
    هنوز حرف من تموم نشده بود که نجفی منجر شد
    نجفی- کار شما چهر تا بود؟
    دیگه نمیشد هم گفت نه ساکت نشسته بودیم
    نجفی - مگه شما فرهنگ ندارین ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه شما عقل ندارین ها؟؟؟؟؟؟؟ بیفرهنگای.....
    زهرا یواش گفت
    - پسره ی اسکل هرچی از دهنش درومد گفت
    رها داشت از داخل منفجر میشد
    مبینا - بچه اماده باشین الان رها هرچی از دهنش در میاد به نجفی میگه
    زهرا - یک..... دو ...س....
    رها - اهای اقا چ خبرته هرچی از دهنت در میاد به ما میگی ها ؟ ها؟ ها؟ خودت فرهنگ نداری و جدت در جدت
    هرچی مبینا رها رو گرفته بود که حرف نزنه رها بازم حرف خودشو میزد
    رها - تو فرهنگ نداری که منعی شوخی رو نمیفهمی خیر سرت یه شوخی بود پسره ی بوووووووق
    نجفی - از کلاس من برید بیرون من خوشم نمیاد بی ادب رو تو کلاس راه بدم
    منم صبرم تموم شد و گفتم
    - پس فکر کردید تو کلاستون وای میستیم تا شما تو هین کنید ها؟
    رها - دخترا جمع کنید بریم بیرون سریع
    هممون بلند شدیم رفتیم دم در داشتیم از در میرفتیم بیرون که مبینا هم زهر خودشو ریخت و گفت
    - راستی استاد بی ادب هم شمایی نه ما
    هممون داغ کرده بودیم....از کلاس رفتیم بیرون تو محوطه ی دانشگاه وسط حیاط رو خمین دور هم نشستیم تنها کسایی که تو دانشگاه رو زمین مینشستن ما چهر تا بودیم
    رها- پسره ی بوووووق خودش ادب نداره بعد میاد به ما میگه بی ادب یکی نیس به خودش بگه
    مبینا - عه رها چرا کسی نیس من بهش گفتم
    - عه راس میگه دیگه
    زهرا- دخترا حرص نخورید ارامشتون رو حفظ کنید این که مارو پرت کرد بیرون بیاین حداقعل کرم ریزی کنیم
    - باشه بیاین یه فکری کنیم
    رها - بچه ها اون دختره رو میبینید داره میره سمت سرویس بهداشتیه؟
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    رها
    *******
    مبینا- خب که چی؟
    - ببینید الان من پشت سرش میرم تو هرکدوم رفت منم سریع از پشت رو روش قفل میکنم قبوله
    زهرا - لایکت میکنم اجی
    هستی - سریع باش رها پس
    بلند شدم رفتم پشت سر دختره رفت تو دومین سرویس بهداشتی منم سریع رو از پشت روش قفل کردم و با خنذه اومدم بیرون رفتم پیش بچه ها
    - عملیات با موفقیت انجام شد
    هستی- وای خدا به دادش برسه بدبخت
    - خخخخخخخخ حقشه
    زهرا خخخخخ خاک تو سرت رها بدبخت مگه چیکار کرده؟
    - عه راست میگا
    باهم زدیم زیر خنده
    هستی خب دخترا این که زیادی دردسر نداشت بیاین یه کار دیگه کنیم
    - چیکار کنیم؟
    مبینا -بچه ها دیگه وقتشه بریم خونه بگید خب
    همه باهم - خب
    مبینا - اون چهار تا پسره بود که جاهامون نشسته بودنا؟
    - خب
    وقتی داشتیم وارد دانشگاه میشدیم از یه جنسیس سفید پیاده شدن پاشید بریم هرکدوممون یکی از تایر هاشون رو پنچر کنیم تا دیگه به سرشون نزنه جای ما بشینن
    - لایک داری دختر
    هستی - عاشقتم مبینا
    زهرا - افرین افرین
    مبینا - خیلی ممون من متعلق به همتونم مرسی مرسی
    - خب دیگه جوگیر نشو پاشید بریم
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    رفتیم دم دانشگاه چند قدم پایین تر یه جنسیس سفید بود
    - مبینا همینه؟
    مبینا - اره دیگه حتما همینه فقط اینجا همین یه جنسیسه هس
    زهرا - بیاین بریم
    هرکدوممون یکی از تایر هاشو پنچر کردیم خواستیم بریم که یاد یه چیزی افتادم
    - بچه ها یه لحظه صبر کنید
    برگشتم یکی از رژامو از کیفم دراوردم رو شیشه ماشینه نوشتم
    ( دیگه هـ*ـوس نکنید جای ما چهار تا بشینید )
    - خوب شد
    زهرا - عالی شد
    مبینا - بچه ها بیاین تا نیومدن بریم دیگه
    هستی - راست میگه بریم
    رفتیم سوار شدیم ماشینو روشن کردم و دستگاه پخشو هم روشن کردم و تا خونه زهرا اینا دیگه حرف نزدیم


    به گوشت میرسه روزی که بعد از تو چی شد حالم
    چجوری گریه میکردم که از تو دست بدارم

    نشد گریه کنم پیشت نخواستم بد شه رفتارم
    نمی خواستم بفهمی تو که من طاقت نمیارم

    دلم واسه خودم می سوخت برای قلب درگیرم
    یه روز تو خنده هات گفتی تو می مونی و من میرم
    تو میمونی و من میرم

    سرم را گرم می کردم که از یادم بره این غم
    ولی بازم شبا تا صبح تو رو تو خواب می دیدم

    نمی ونستی اینارو چرا باید می فهمیدی
    منو دیدی ولی یک بار ازم چیزی نپرسیدی
    ازم چیزی نپرسیدی
    ( به گوشت میرسه از مرحوم مرتضی پاشایی )
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا