داستان عشق با یک کامنت|☠nafas☠کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع ☠nafas☠
  • بازدیدها 3,211
  • پاسخ ها 28
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

☠nafas☠

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/19
ارسالی ها
46
امتیاز واکنش
332
امتیاز
0
محل سکونت
تهران
گفت و منو نابود کرد گفت و من شکستم گفت اسمش حدیث هس گفت عشقشه همه اینا رو گفت و نفهمید چه بلایی سر من آورد نهایتا منم مجبور شدم بگم:

-اااا به سلامتی خب پس من میرم دیگه از آشناییت خوشحال شدم خدافظ

سخت بود از اینکه مجبور بودم من عقب بکشم تو اون چند ماهی که نبودم آرشام دوس دختر پیدا کرده بود...

آرشام:رها بشین سرجات حرف مفت نزن.

-آرشام تو عشق داری بودن من بیهوده س

آرشام:رها تو میمونی هیچ جایی نمیری

و من موندم...

مهر رفت و آبان آمد با آرشام میگفتیم میخندیدیم براش درد و دل میکردم برام درد و دل میکرد من لاین ریختم پست گذاشتم لایک کرد کامنت گذاشت فرندای پسرم زیاد شد رگ

غیرت خرج داد عصبی شد دعوا کرد گفت لاینو پاک کن و من پاک کردم...

******************************************
-آرشام آخه واسه چی؟

آرشام:رها بخدا نمیدونم مثل اینکه مامان بابای حدیث فهمیدن با من دوسته میخوان گوشیشو بگیرن حدیث گفته اگر تا یه سال ازم خبری نشد کلا فراموشم کن.

-نه ایشالله که گوشیشو میدن،بهت قول میدم.

آرشام:نمیدونم رها بخدا انقدر با حدیث پای گوشی گریه کردیم،رها بخدا نمیتونم به کسی دیگه جز حدیث بگم عشقم احساس خــ ـیانـت میکنم.

-میدونم آرشام جان این خیلی خوبه که تو وجدانت مثل خیلیای دیگه نخوابیده و هنوز بیداره تازه کسی هم که مجبورت نکرده به کسی دیگه بگی عشقم منم دعا میکنم که

حدیث برگرده.

بخدا عذاب کشیدم اینا رو گفتم دلم گرفت وقتی گفت نمیتونم به کسی دیگه جز بگم عشقم دلم غصه دار شد از شانس بدم.

چند روز از رفتن حدیث گذشته بود که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره یه نگاه به شماره انداختم دیدم آرشامه؛اولین بار بود که تو این چند ماه بهم زنگ میزد و من تو استرس بودم

که آیا جواب بدم یا نه؟

-بله؟

آرشام:الو رها؟

-سلام.خوبی؟

آرشام:مرسی،فدات تو چطوری؟

-مرسی منم خوبم.چخبرا؟

آرشام:سلامتی گلم

این آغاز این تلفنا بود و البته آغاز اولین دوست داشتن واقعی!

من،رها پارسا دختر مغرور خانواده پارسا برای اولین بار دم به تله داد و دلبسته ی یه پسر شد!دیگه شبا با صدای هم میخوابیدیم خیلی وقتا شبا پشت گوشی خوابمون میبرد و

صبح که از خواب بیدار میشدم میدیدم تلفن قطع شده...آرشام دیگه جزئی از زندگی من شده بود اگر یه روز ازش خبری نبود نگرانش میشدم.

داشتم درس میخوندم که دیدم یه اسمس از طرف آرشام واسم اومده:رها کجایی دارم از سر درد میمییییرم

-ااااا خدا نکنه دیوونه

آرشام:بیا واتساپ رها نمیتونم اسمس بدم...

-باش الان میام.

آرشام(واتس آپ):آخخخخخ رها کاشکی بودی این میگرن لعنتی رو خووووب میکردییییی

-الهی بمیرم آرشامم ایشالله به هم برسیم تو دیگه اصلا سر درد نگیری که بخوای من خوبت کنم

آرشام:ایشالله.

-آرشام؟؟

آرشام:جووووون دلم؟؟؟؟؟

-اگر ازدواج کنیم بگم خونمون چه شکلی باشه؟

آرشام:بگو قربونت بشم.

ببین خونمون اینجوری باشه:

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

بعد مثلا من دارم تو خونمون آشپزی میکنم تو میای بغلم میکنی و بوسم میکنی،اینطوری:

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

گفتم و گفتم و گفتم از زنگی آیندمون واسش گفتم از بچمون از غذاهایی که قراره یاد بگیرم و کلی چیزای دیگه

آرشام:رها باورت میشه سر دردم خوب شد؟

-راس میگی؟؟

آرشام:بخدا رها سرم دیگه درد نمیکنه

-خب خداروشکر

آرشام:رها حتی فکر کردن به زنگی کردن با تو حالمو خوب میکنه.

-خخخخخخ دیگه منم دیگه

آرشام:رهای من برم دیگه باید مامانمینا رو برسونم یه جایی.کاری نداری گلکم؟

-نه آرشامم برو به سلامت

حدودا ساعت12شب بود که آرشام بهم اس داد:

آرشام:رهای من بهت زنگ بزنم؟

-اوووم باشه فقط صبر کن برناممو جمع کنم خودم بهت تک میزنم.

آرشام:باششه عزیزکم فقط زود جمع کن بیا

-باش.

ساعت12:10بود که همه کارا رو کرده بودم داشتم به آرشام زنگ میزدم که رد داد و فهمیدم الان خودش بهم میزنگه

همون موقع بهم زنگید.

-با تن صدای فوق العاده آروووووووم.

آرشام:سلااام خانومی.خوبی؟؟؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    رونیکا:رها با کی داری صحبت میکنی؟

    -دارم با دوستم صحبت میکنم.رونیکا بگیر بخواب

    آرشام:خخخخخخ اون دایناسور هنوز بیداره؟

    -خخخخ آره بابا

    آرشام:رها خانوم امشب باید زود بخوابیمااااااا فردا باید بری مدرسه.

    -نهههههه آرشااام تروخدا

    آرشام:نه رها من میخوابم تو هم باید بخوابی.

    -نیمیخوام

    آرشام:رهاااا !!

    -باش باش خوابیدم

    آرشام:آفرین قربونت بشم من.

    -خخخخخخ

    آرشام:جووووووونم بخواب عزیز دلم

    -(2دقیقه بعد):آرشااااااام؟

    آرشام:جونم؟

    -آرشام خوابت میاد؟

    آرشام:آره گلکم تو هم بخواب.

    -خب.

    -(2دقیقه بعد):آرشااااااام؟؟

    آرشام:جون دلم؟

    -آرشام امروز معلممون امتحان گرفت هیچی بلد نبودم.خخخخخخخ

    آرشام:خخخخخ ماشالله بگیر بخواب حالا.

    -خوابیدم خوابیدم.

    -(50ثانیه بعد)آرشااااام؟

    آرشام:رها بگیر بخواب دیگه ععععع یه بار دیگه حرف بزنی قطع میکنمااااااا

    -باش باش خوابیدممممم

    -(1دقیقه بعد)آرشاااااااااام؟

    آرشام:رها قطع کنم؟

    -آرشام خیلی بدی بوسم نکردی

    آرشام:آخ آخ آخ یادم رفت فسقلی بدو گوشیو بچسبون به لپت میخوام بوست کنم.

    -چسبوندم:aiwan_lightsds_blum:

    آرشام:خانومی بوستم کردم حالا بخواب آفرین عزیزکم.

    -باش خوابیدم.

    -(2دقیقه بعد):آرشام بیام بخلت؟

    آرشام:آره عزیزکم بیا تو بغلم بعدم بخواب.

    -بوووووووشه میسی

    -(40ثانیه بعد)آرشااااااام؟؟

    آرشام:رها کاری نداری؟

    -اااااا واسه چی؟؟

    آرشام:چون گفتم یه بار دیگه حرف بزنی قطع میکنم.خدافظ و بوق اشغااااال

    -آرشاااااااام؟

    بیشعور!دو بار بهش زنگ زدم رد داد منم بهش اسمس دادم

    -خیلی نامردی آرشام باهات قهرم اشکمو درآوردی دارم گریه میکنم!

    آرشام:اااا دیوونه واسه چی؟؟

    -نمیخواااااام چون قطع کردی...

    و گوشیم زنگ خورد....

    من:
    11.gif
    .الوووو؟

    آرشام:رها بخدا من واسه خودت دارم میگم چون فردا باید بری مدرسه.

    -باش.خوابیدم.

    -(20ثانیه بعد)آرشام مامانت مهربونه؟

    آرشام:آره.چطور مگه؟

    -آخه اگر ما به هم رسیدیم میترسم مامانت با من بد باشه.

    آرشام:نه قربونت برم مامانم خیلی مهربونه مطمئنن با تو هم خیلی مهربونه.حالا بخواب.

    -باش.

    -(30ثانیه بعد)آرشام ساعت چنده؟

    آرشام:ساعت1:30رهااااااا بخوااااااااااااااب.

    کم کم داشت چشمام گرم خواب میشد

    آرشام:رها خوابت نمیاد.نه؟

    -(از خدا خواسته)نچچچچ

    آرشام:خخخخخ از دست تو باشه بیدار بمون.

    -مرسیییییییییی عاشقتممممممممممم.

    آرشام:منم عاشقتم گلکم

    دیگه انقدر حرف زدمممممم تاخودم خسته شدم و ساعت3خوابیدیم!!!

    صبح ساعت6:30با هزار تا مکافات از خواب بیدار شدم ساعت6:50کم کم داشتم آماده

    میشدم که به سرم زد به آرشام اس بدم:

    --سلام زندگیم،صبحت بخیر نفسی،دیشب خوب خوابیدی؟
     

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    اسمسو دادم و پیییییش به سوی مدرسه.

    ساعت2که از مدرسه اومدم یه راست رفتم سمت گوشیم دیدم برام یه اسمس اومده بازش که کردم

    از طرف آرشام بود:

    آرشام:سلام عزیز دلم.آره قربونت بشم مگه میشه صدای تو رو بشنوم و خوب نخوابم؟

    و من چقدر ذوق کردم.آرشام خوب بود.مهربون بود.دوسش داشتم؛ درسته خیلی خوشگل نبود یا

    اینکه دوستام همش میگفتن اونو ول کنم چون ازم دوره اما اینا برام دلیلی برای رفتن نبود،ملاکی برای

    دوست نداشتن نبود.همه کاراش به جا بود.اگه میفهمید با پسری صحبت کردم یا حتی کسی بهم

    تیکه ای انداخته کلی عصبانی میشد.یه بار بهش گفتم:

    آرشام صبح نویدو دیدم سلام اینا کردم باهاش.

    آرشام:رها تو خیلی بیخود کردی که به اون سلام کردی.چه دلیلی داره با پسر غریبه سلام

    احوالپرسی کنی؟

    -آرشام بخدا فقط سرمو تکون دادم به معنای سلام کردن همین.تازه وقتی منو دیده زشت نیست

    سلام نکنم؟

    آرشام:رها یه بار پسر دنبالت میکنه یه بار بهت تیکه میندازه یه بار با پسر سلام میکنی ای بابا خوبه

    منم برم با دوس دخترای دوستام سلام کنم؟چرا فقط بلدی منو سگ کنی؟

    -آخه خب به من ربط داره که پسر بهم تیکه میندازه؟بعدشم خب وقتی با پریساس زشت نیست به

    پریسا سلام کنم به اون نه؟

    ارشام:من نمیدونم رها ولی کاری نکن که کلا ولت کنم به حال خودت...!

    -خب باشه دیگه بهش سلام نمیکنم.

    آرشام:اصلا میشه از یه راهی بری که نبینیشون؟

    -باشه.بخدا از یه راه دیگه میرم

    آرشام:امیدوارم اینکاروکنی!

    -آره عزیزم حتما همینکارو میکنم.آرشام؟

    آرشام:جانم؟

    -خیلی دوستت دارم

    آرشام:منم دوست دارم زندگیم.آخه لعنتی چرا کاری میکنی که من همش عصبی بشم؟

    -بخدا آرشام نمیدونستم ناراحت میشی وگرنه من که مرض ندارم که همش بیخود عصبیت کنم.آرشام

    به نظرت منو تو به هم میرسیم؟

    آرشام:امیدوارم عزیزم.ولی من قبل ازدواج هم باید کار داشته باشم هم خونه از خودم که الان فاقد

    هردوتاشم فقط یه ماشین پراید دارم.رها ولی فک کن تو زن من بشییییی آخخخخخخ خداااا.

     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    -خخخخخخ ایشالله

    آرشام:رهای من؟

    -جانم؟

    عزیز دلم الان یکی از دوستام میاد دنبالم با هم بریم بیرون نفسم چیزی نمیخوای واست

    بخرم؟

    -نه عزیز برو به سلامت.آرشام مراقب باشیااااا من تو رو سالم میخوام!!!

    آرشام:باشه عزیزم خدافظ

    -به سلامت

    آرشام رفت منم اینترنتو خاموش کردم و رفتم توی آشپزخونه:

    -مامانی چیزی نداریم بخورم؟

    مامان:چیزی نخور الان شامو میارم.

    -باشه پس من برم یکم درس بخونم.

    به محض اینکه دروبستم یهو در باز شد و طبق معمول رونیکا!!!

    -رونیکا چته؟

    رونیکا:خب اومدم کتابمو بردارم.رها میخوام درس بخونم خیلی درسام سخت شده شما که

    ششم نداشتین نمیدونی چقدر سخته!

    آخخخخ خدا مثلا داره پز ششم دبستان بودنشو بهم میده!

    -باشه.تو درسخون کتابتو بردار برو

    یهو دیدم رونیکا وسط اتاق دراز کشید و داره خودشو کش و قوس میده!!

    -ااا رونیکا پاشو بابا میخوام درس بخونم.مسخره.تازه یادش افتاده خستگی در کنه!

    رونیکا:رها تروخدا بذار یکم خستگیم در بره،خواهش میکنم.

    -رونیکا بلند شو برو تو اتاق مامانینا خستگیتو در کن،مامااااااااااااان!به رونیکا بگو بره

    بیرون.نمیذاره درس بخونم!

    مامان:رونیکاااااا بیا بیرون بذار رها درسشو بخونه.

    رونیکا:مامان خب میخوام یکم خستگی در کنم.بعدشم اصلا دلم نمیخواد برم بیرون اینجا

    اتاق منم هست.زوره؟

    -آره زوره رونیکا مثل آدم برو بیرون تا پرتت نکردم!

    رونیکا:به جهنم الهی بمیری!و با حالت قهر رفت بیرونو برقو مخصوصا خاموش کرد!


    برقو روشن کردم دوباره اومدم پای درسم.آخه فردا جغرافی داشتیم و میپرسید یکم کتابو ورق زدم:


    -ولش کن بابا اینا رو که من بلدم آسونه نمیخواد بخونم فعالیت این درسو میخو،م یکم متنو

    خوندم دیدم هیچی ازش نمیفهمم

    و خیلی شیک و مجلسی کتابو گذاشتم تو کیفم:aiwan_lightsds_blum:)

    مامان هم یکم بعدش شامو آورد.شام ماکارانی داشتیم.بعد اینکه غذا رو خوردم رفتم تو

    اتاق تا به آرشام یه اسمس بدم.میدونستم آرشام تا ساعت11این حدودا با دوستاش بیرونه

    و الان ساعت9:30شب بود ولی بازم بهش اسمس دادم:

    -کجایی؟

    آرشام:بهت اس میدم گلم.

    دلم میخواس یکم کرم بریزم اذیتش کنم.خخخخخ
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    -آرشاااام دیگه حق نداری به من اسمس بدی پسره دغل باز خیانتکار!

    آرشام:اااا رها؟؟واسه چی؟مگه من چکار کردم؟

    -نمیدونم.برو از کیمیا جونت بپرس تو پی وی که خوب دل میدین و قلوه میگیرین!

    آرشام:کیمیاااااا؟کیمیا کیه دیگه؟بخدا من نمیشناسم.

    -میخوای بگم کیه؟اون دختر چشم آبیه که رفتی پی ویش!بهش پیشنهاد دوستی دادی!

    آرشام:کییییییی؟؟؟؟؟من؟؟؟؟برم پی وی؟؟رها تو که منو میشناسی هیچ وقت نمیرم پی

    وی دختر.

    -خخخخخخخخخ

    آرشام:چیه؟

    -هیچی بهت رو دست زدم:aiwan_lightsds_blum:)

    آرشام:زهر مار.لووووس.بخدا قلبم اومد تو دهنم.

    -خخخخخخخخ عیب نداره عشقم بزرگ میشی یادت میره

    آرشام:خدایاااااا من سرمو کجا بکوبونم از دست این دایناسور؟؟؟

    -خخخخخخ آرشام برو دوستات منتظرتن زشته.

    آرشام:باشه نفسم رفتم ولی یادت نره تلافی میکنماااااا.

    -خخخخخ باشه.خدافظ

    یکی دیگه از خصوصیات آرشام این بود که اصلا جلوی دوستاش یا جلوی هیچ پسری دیگه

    یا به من اسمس نمیداد یا جواب تلفنامو نمیداد و میگفت:

    آرشام:دلم نمیخواد دوستام دربارت نظر بدن یا تو کارامون دخالت کنن.

    زیادی غیرتی بود و من این غیرتی بودنشو دوس داشتم چون میدونستم منو دوس داره که

    بخاطرم غیرتی میشه.خیلی بدش میومد تنها برم بیرون بخاطر همینم زیاد تنها بیرون نمیرفتم

    مگر تو مواقع ضروری!

    دعوا زیاد نمیکردیم اگرم میکردیم فقط اون بود که منو دعوا میکرد.یه روز هـ*ـوس کردم گوشیمو

    ببرم مدرسه بخاطر همین تو خونه اول بهش اسمس

    -سلام.صبحت بخیر امروز گوشیمو میبرم مدرسه:aiwan_lightsds_blum:

    تو کلاس بودم که دیدم واسم یه اسمس اومده:

    آرشام:سلام.دیوونه چرا گوشیتو بردی اگر ازت بگیرن؟

    -اووووو آرشام بیخی از کجا میخوان بفهمن آخه؟

    آرشام:رها گوشیتو بذار تو کیفت درستو گوش کن

    -آرشام میخوای بری بهونه نیار تازه من حوصلم سررر رفتهههه!!

    آرشام:ااا رها؟بخدا واسه خودت گفتم.خخخخخ حالا شیطون الان درس چی دارین؟

    -دینی!آرشام دلم میخواد سرمو بکوبونم به دیوار از دست این معلمه نمیذاره سرمو کج کنم

    حتی.

    آرشام:خخخخ عیبی نداره عزیزم عوضش الان با هم اسمس بازی میکنیم حوصلت میاد سر جاش


     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    دوستانی که اینجا میان این رمان رو میخونن تروخدا تشکری چیزی که حداقل من بدونم رمانم خواننده داره وگرنه دارم بخدا از نوشتن ادامه رمانم پشیمون میشم

    یکم با آرشام اسمس بازی کردیم که زنگ تفریح خورد و من مجبور شدم برم.

    تو زنگ تفریح یهو به سرم زد با یه خط دیگه که مامانم داشت به آرشام اس بزنم و بگم من یکی از

    دوستای رها هستمو رها تصادف کرده!میخواستم ببینم چیکار میکنه!

    ظهر که رفتم خونه به ذهنم رسید یه استخاره بگیرم از اینکه با آرشام بمونم رفتم پای لب تاب و زدم

    استخاره آنلاین با قرآن کریم و نیتم رو گفتم اما جوابش زیاد خوشایند نبود:هرگز انجام نده


    اعتنایی به اون جواب نکردم و یه بار دوبار سه بار تا هفت بار استخاره کردم با قرآن!اما جوابش فقط این

    بود:انجام نده!واقعا اشکم در اومد اصلا دلم نمیخواست اینطوری بشه.

    اول باید نقشمو اجرا میکردم و بعد به آرشام باید قضیه استخاره رو میگفتم:

    -سلام آقا آرشام،من صدفم یکی از دوستای رها راستش ظهر که داشتیم با رها از مدرسه میومدیم

    رها اومد منو از خیابون رد کنه خودش با یه نیسان تصادف کرد!

    بعد چند ثانیه دیدم اس داد که:

    آرشام:سلام قسم بخور که راس میگی!

    -به جون تک داداشم که واسم از دنیا عزیز تره راس میگم!(حالا صدف اصن داداش نداره!خخخخ)

    آرشام:نه خدا رو قسم بخور که راست میگی.

    -بقرآ راس میگم سریع اورژانس آمد بردتش بیمارستان از سرش داشت خون میومد از مامانش که خبر

    گرفتم گفت رفته تو کما!

    یهو دیم بهم زنگ زد.اول جواب ندادم،دوباره زنگ زد که قطع کردم سه باره زنگ زدم اینبار جواب دادم!

    -بله؟

    آرشام(با شک):الو؟؟

    -سلام.حالتون خوبه؟

    اتفاقا همون موقع هم مامانم داشت با تلفن بلند بلند صحبت میکرد و من در اتاق رو نبسته بودم!

    آرشام:یه لحظه ساکت!

    -واسه چی؟

    آرشام:سیییس یه دیقه وایسا

    -باش

    آرشام:رهاااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    -خخخخخخخخخ جوووووووونم؟؟از صدای مامانم فهمیدی؟؟

    آرشام:خخخخ آره.که تو رفتی تو کما و با نیسان تصادف کردی دیگه؟؟؟

    -نه.من نبودم من اونقدر بشه خوبیم

    آرشام:خخخخخ بخدا انقدر ترسیدم رها

    -خخخخخ عیب نداره بزرگ میشی یادت میره راستی آرشام:

    آرشام:جوونم؟

    باهاش در میون گذاشتم که استخاره گرفتم و چه جوابایی گرفتم خیلی ناراحت شد گفت

    آرشام: چرا خدا داره با من اینطوی میکنه آخه؟
     

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    -آرشام لابد حکمتی داره نمیدونم شاید اصن اشنایی ما از اولم اشتباه بود

    آرشام:رها بخدا نمیدونم ولی خیلی ازش گله دارم

    نگم با هم چطوری خداحافظی کردیم و چقدر اشک ریختیم نگم چقدر سرنماز از خدا

    خواستم آرشام سهم من باشه نگم تو اون یه روزمن همش گریه میکردم،با آرشام تو واتس

    درحال خداحافظی بودیم:

    آرشام:رهای من خیلی دوست داشتم و دارم ولی انگار بودن من باعث پس رفت تو میشه

    -آرشام این چه حرفیه میزنی آخه؟؟

    آرشام:نفسم خداحافظ تا قیامت!

    و بلاک!

    گریه کردم هق زدم و خداروشکر که مامانم خواب بود و رونیکا داشت کارتون میدید...و

    نمیفهمیدن که رهای پر انرژیشون الان به چه روزی دراومده...

    قبلنا یه میکس از عکس خودمو آرشام درست کرده بودم ولی خودم اون میکسو نداشتم

    چون یه بار اشتباهی دستم به اون عکس خورد و اون عکس پاک شد!بخاطر همین بهش

    اس دادم:آرشام میشه اون میکس عکسمون رو که درست کرده بودم رو بهم بدی؟مرسی

    ساعت5بود که اسمس داد یعنی دقیقا دوساعت بعد از اون اسمسم:

    آرشام:بیا واتس

    -خواب بودی؟

    آرشام:نه میخواستم جوابتو ندم اما تسلیم شدم

    آرشام اون میکسو به من داد دوباره با هم حرف زدیم دوباره خندیدیم دیگه تصمیم به رفتن

    نداشتیم هیچکدوممون یعنی من با حرفام با اذیت کردناش قدیمو یادآوری کردمو باعث شد

    که نره اینطوری شد که دوباره شدیم همون عاشقای قبل
    ***********************************************
     

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    این پست فقط و فقط بخاطر نگین حبیبی عزیزم هستش

    از خدا بخاطر داشتن آرشامم تشکر میکردم اما نمیدونستم این فقط آرامش قبل طوفانه...

    (پایانِ حکایتم شنیدن دارد من عاشقِ او بودم و او عاشقِ او...)

    یه شب که داشتم با آرشام صحبت میکردم آرشام گفت:

    رها یه چیز بگم؟

    -بگو.

    آرشام:رها امروز که از خواب بیدار شدم دیدم برام یه اسمس اومده اول فکر کردم تویی

    اسمسو که باز کردم دیدم یکی نوشته:خابالوی من هنوز خوابی؟

    -جاااااااان؟؟؟؟؟؟

    آرشام:بهش اسمس دادم شما؟گفت حدیثم مامانمینا گوشی خالمو گرفتم فعلا گوشی

    اون دستمه...

    بند دل من پاره شد؛واقعا شُک زده بودم اصلا فکرشو نمیکردم زمانی که اوج شادی و

    خوشحالی من باشه یهو یه آدم تمامش رو به باد فنا بده قبلنا وجود حدیث زیاد برام مهم

    نبود نمیگم واسم فرقی نداشت اما زیاد با بودنش مشکلی نداشتم چون اونو مثل خواهرم

    میدونستمش شاید بخاطر اینکه اون موقع ها عاشق آرشام نبودم اما الان از حدیث بدم میاد

    چون الان عاشق آرشامم.تنها کلمه ای که تونستم با یه لبخند تلخ بگم این بود:

    -عععع به سلامتی چشمت روشن(لبخند تلخ من از گریه غم انگیز تر است)

    آرشام:آره اصلا فکرشو نمیکردم که حدیث باشه.

    برای10،20ثانیه ساکت شدم،منی که حتی یه لحظه م ساکت نمیشدم الان10،20ثانیه

    خیلی زیاد بود هیچی نمیگفتم

    آرشام:رها؟

    -هوم؟

    آرشام:زهر مار هوم.درد هوم

    -خب جانم؟

    آرشام:خب یه چیزی بگو

    -چی بگم؟حرفی ندارم

    آرشام:تو حرف نداری؟

    -نه.بهم نمیاد ساکت باشم؟

    آرشام:خب راستشو بخوای نه!

    -آرشاااااام؟

    آرشام:جونمممم؟

    -به من نمیاد ساکت باشم واقعا؟

    آرشام:خب راست میگم دیگه.خخخخ

    -خخخخخ زهر مار
    اون روز گذشت فرداش که شد فهمیدم آرشام تلگرام ریخته چون که حدیث تلگرام

    داشت.آرشام خون منو تو

    شیشه کرده بود که الّا و بلّا باید تلگراممو پاک کنم چون اونم پاک کرده بود و آقا خوشش

    نمیومد که من شبکه

    اجتماعی داشته باشم که اون نباشه ولی الان چون حدیث تلگرام داره اونم رفته ریخته ازین

    ناراحت نبودم که

    الان تلگرام ندارم برعکس خیلیم خوشحال بودم که این برنامه های چرت و پرت رو نداشتم

    ون از درس و زندگی

    آدمو مینداخت اما ازین ناراحت بودم که بخاطر حدیث رفته تلگرام ریخته با اینکه من یه سال

    هم بزرگتر از حدیث

    بودم و اینکه من با آرشام 1/5سال بودم اما حدیث فقط4ماهه که اومده!من توی تمام

    لحظاتش بودم غم و

    شادیش و عصبانیتش.خودش خیلی بهم میگفت:
     

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    آرشام:رها تو خیلی خوبی،تو یکی از مهمترین افراد زندگیم توی تمام لحظاتم بودی و منم

    توی تمام لحظاتت بودم رها بخدا شرمندتم کاشکی بودی یکی میزدی تو گوشم ولی انقدر

    خوب نبودی.

    دیگه بعد از اومدن حدیث حضور من کمرنگ شده بود میخواستم واقعا برم چون الان حدیث

    اومده بود و من دیگه جایی تو زندگی آرشام نداشتم با اینکه آرشام میگفت اشتباه میکنی

    و من خیلی دوستت دارم اما خودم بهتر متوجه میشدم که رفتنم خیلی بهتره تا موندنم و

    عذاب کشیدنم.گذشت و گذشت و گذشت شاید هفته ای یه بار ما از حال هم با خبر

    میشدیم حتی من چندباری هم به مدت دو سه روز سیم کارتمو کلا از گوشیم درمیاوردم اما

    بعد که مینداختم میدیدم هیچ خبری نشده.نزدیک یک ماه بود گوشیم خاموش بود چون

    شارژ تموم کرده بود و منم شارژرم خراب شده بود و دیگه نرفته بودم یه شارژر بخرم بخاطر

    همین از یه گوشی ساده کشویی استفاده میکردم.خیلی دلم میگرفت وقتی من ازش

    خبری نمیگرفتم اون عین خیالشم نبود...

    تقریبا بعد دو هفته یه بار هـ*ـوس کردم از باجه تلفن به آرشام بزنگم:

    آرشام:بله بفرمایید؟

    -سلام.

    آرشام:سلام بفرمایید؟

    -خوبی؟

    آرشام:ممنون.شما؟

    -یه آشنای قدیمی یا غریبه آشنا!

    آرشام:بله؟

    -زهر مار و بله رهااام!

    آرشام:ااا رها تویی؟سلام دیوونه خوبی؟کجایی؟چرا چند وقتی ازت خبری نبود؟

    -دیدم اخه چقدرم حالمو میپرسیدی توی نبودم!

    آرشام:اااا رها؟من که بهت اس میدادم خب تو شارژ نداشتی من چکار کنم؟

    -آره خب کلا تو هفته دو بار اس دادی.بیخیال.آرشام من با باجه تلفن زنگیدم باید برم کاری

    نداری؟

    آرشام:رها سریع برو خونه.مراقب خودتم باش

    -باشه.خدافظ

    آرشام:خدافظ عزیزم

    از فردای اون روز تا الان که دو روز میگذره بهش اس میدادمو جوابمو میداد مثل قبلنا.

    یه بار قبل اینکه بهش زنگ بزنم بهم اس داد که:

    آرشام:رها میخواستم مکالمه بخرم اما نمیدونم چرا طرحش واسم نمیاد واست شارژ میخرم

    تو مکالمه بگیر شبا با صدای تو بخوابم دارم دیوونه میشم!

    و من شارژی نداشتم که بهش اس بدم چیشده!
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ☠nafas☠

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/19
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    332
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    ولی احساس میکردم با حدیث حرفشون شده.قبلا خیلی بهم میگفت زندگیم دیوونتم و

    ازین حرفای عاشقونه اما الان با برگشتن حدیث دیگه نمیگه در واقع تنها کلمات عاشقانه

    اش:نفسم،لعنتیم یا رهای من هستش.حتی دو سه باری بخاطر حدیث میخواستیم از هم

    جدا بشیم ولی باز این دل بی صاحاب نتونست تحمل کنه...

    قرار بود برام شارژ بفرسته که مکالمه بگیرم اما از ساعت6تا الان هیچ خبری ازش نیست و

    من مطمئنم که با حدیث توی تلگرام هستن...

    خدایا دارم خفه میشم ببین حالمو هر روز گریه هر روز بد اخلاقی این چند روز به قدری بد

    اخلاق و بی حوصله شده بودم که رونیکا بهم گفت:رها چرا چند وقته انقدر بد اخلاق و بی

    اعصابی؟چرا انقدر ناراحتی؟

    من به این بچه چی باید میگفتم؟بهش میگفتم چون عشقم داره با عشقش خوش

    میگذرونه؟دارن دل میدن قلوه میگیرن؟خدایا خودت یه کاری بکن یا مرگمو برسون یا مارو از

    هم جدا کن یا اونو به من برسون بدون حدیث!این که خودخواهی نیست؟هست؟

    (خودکشی بهشت است وقتی زندگی برایت جهنم باشد...)

    ****************************************************
    آرشام:رها یه چیز بگم؟

    -بگو

    آرشام:رها صبحی با حدیث تو تلگرام بودیم به حدیث....

    نذاشتم حرفشو کامل بزنه -آرشام بس کن نمیخوام گوش کنم ،بدتر اعصابم بهم میریزه

    آرشام:گوش کن رها

    -آرشام اعصابم خورد میشه!

    آرشام:رها؟

    -هوم؟

    آرشام:به حدیث گفتم تلگرامتو پاک کن بریم واتس

    حدیث:من پاکش نمیکنم

    آرشام:واسه چی؟

    حدیث:چون همه دوستام هستن

    آرشام:یا من یا دوستات!

    حدیث:دوستام!

    -گفت دوستااااام؟؟؟؟؟؟؟؟

    آرشام:آره منم تلگراممو پاک کردم دیدم ظهر بهم اس داد

    حدیث:کجایی؟

    آرشام:خونه

    حدیث:آها باش موفق باشی بای.

    آرشام:دوباره اس داد

    حدیث:بیا تلگرام کارت دارم

    آرشام:پاکش کردم

    حدیث:واقعا واست متاسفم بای

    منم جوابشو دادم که دیگه جواب نداد!
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا