- عضویت
- 2017/06/09
- ارسالی ها
- 34
- امتیاز واکنش
- 395
- امتیاز
- 171
_چی شده تو که خبر بد رو گفتی!
اهورا_راجب پسرته!
_چی پسرم!
اهورا_نمیدونم اگه به دنیا بیاد چه اتفاقی میفته اما میدونم نباید به دنیا بیاد!
_چرا.......
حرفم تموم نشد که از خواب پریدم خیس عرق بودم پریا سریع وارد اتاق شد و گفت :
پریا_رادین چی شده ؟
_نمیدونم اهورا رو تو خواب دیدم بهم گفت نباید بزارم بچه به دنیا بیاد!
پریا_چرا...چرا نباید به دنیا بیاد!
سرم رو به پایین انداختم که پریا سریع ازاتاق خارج شد بعد از چند دقیقه با داییم وارد اتاق شد!
دایی محسن_چی شده رادین ؟
_نمیدونم اهورا رو تو خواب دیدم گفت نباید بزارم پسرم به دنیا بیاد؟
دایی محسن_میترسم پسر اون پیشگویی باشه!
_چه پیش گویی دایی؟
دایی محسن_پیش گویی شده بود بچه ای با چشمای زرد به دنیا میاد که اون بچه، بچه ی پنجم ابلسه.
هول برم داشت نمی دونستم چی کار کنم. یه دفعه فکری به ذهنم زد.
_پریا ما پسرمون رو به دنیا میاریم اما اگه فرزند پیش گویی بود میکشیمش!
پریا_رادین بچه ی ما یه چیز بدتر از فرزند پنجم شیطانه !
دایی_چی امکان ندار بچه ای بدتر از اون بدنیا بیاد!
پریا_من یه جن کامل نیستم پدرم جن بود مادرم فرشته!من یه نصف جنم و نصف دیگم یه چیز خنثی ست!
_دایی اگه میشه تا روز تولد به مامان هیچی نگی!
دایی_باشه ولی چی بدتر از بچه ی پنجم شیطانه؟
پریا_وقتی بچه بودم دایم برام یه داستان تعریف کرد داخل داستان پسری بود که از تمام موجودات ماورائی بدش می اومد و شروع به کشتن اونها میکنه!
از خونه زدم بیرون و با خودم گفتم اون زنه که داخل کلبه بود شاید بدونه جریان چیه.
چشمام رو بستم و کلبه رو تصور کردم بعد از چند ثانیه جلوی کلبه ظاهر شدم
وارد شدم وگفتم کسی نیست که زن پشت سرم ظاهر شد.
زن_فکر شو میکردم بیای اینجا.
_خوبه درباره ی پسرم چی فکر می کنی؟
زن_یکی از این پیش گویی ها راجبش صدق میکنه اما کی میدونه شاید هردوتا باشه!
_چی کار کنم هیچ کدوم از این پیش گویی ها درست از اب درنیاد؟
زن_ اینکه قدرتاش رو خاموش کنی و ترکش کنی !
داشتم از در بیرون میرفتم که دیدم داره چیزی میگه متوجه نشدم و بهش هم توجه نکردم.
اهورا_راجب پسرته!
_چی پسرم!
اهورا_نمیدونم اگه به دنیا بیاد چه اتفاقی میفته اما میدونم نباید به دنیا بیاد!
_چرا.......
حرفم تموم نشد که از خواب پریدم خیس عرق بودم پریا سریع وارد اتاق شد و گفت :
پریا_رادین چی شده ؟
_نمیدونم اهورا رو تو خواب دیدم بهم گفت نباید بزارم بچه به دنیا بیاد!
پریا_چرا...چرا نباید به دنیا بیاد!
سرم رو به پایین انداختم که پریا سریع ازاتاق خارج شد بعد از چند دقیقه با داییم وارد اتاق شد!
دایی محسن_چی شده رادین ؟
_نمیدونم اهورا رو تو خواب دیدم گفت نباید بزارم پسرم به دنیا بیاد؟
دایی محسن_میترسم پسر اون پیشگویی باشه!
_چه پیش گویی دایی؟
دایی محسن_پیش گویی شده بود بچه ای با چشمای زرد به دنیا میاد که اون بچه، بچه ی پنجم ابلسه.
هول برم داشت نمی دونستم چی کار کنم. یه دفعه فکری به ذهنم زد.
_پریا ما پسرمون رو به دنیا میاریم اما اگه فرزند پیش گویی بود میکشیمش!
پریا_رادین بچه ی ما یه چیز بدتر از فرزند پنجم شیطانه !
دایی_چی امکان ندار بچه ای بدتر از اون بدنیا بیاد!
پریا_من یه جن کامل نیستم پدرم جن بود مادرم فرشته!من یه نصف جنم و نصف دیگم یه چیز خنثی ست!
_دایی اگه میشه تا روز تولد به مامان هیچی نگی!
دایی_باشه ولی چی بدتر از بچه ی پنجم شیطانه؟
پریا_وقتی بچه بودم دایم برام یه داستان تعریف کرد داخل داستان پسری بود که از تمام موجودات ماورائی بدش می اومد و شروع به کشتن اونها میکنه!
از خونه زدم بیرون و با خودم گفتم اون زنه که داخل کلبه بود شاید بدونه جریان چیه.
چشمام رو بستم و کلبه رو تصور کردم بعد از چند ثانیه جلوی کلبه ظاهر شدم
وارد شدم وگفتم کسی نیست که زن پشت سرم ظاهر شد.
زن_فکر شو میکردم بیای اینجا.
_خوبه درباره ی پسرم چی فکر می کنی؟
زن_یکی از این پیش گویی ها راجبش صدق میکنه اما کی میدونه شاید هردوتا باشه!
_چی کار کنم هیچ کدوم از این پیش گویی ها درست از اب درنیاد؟
زن_ اینکه قدرتاش رو خاموش کنی و ترکش کنی !
داشتم از در بیرون میرفتم که دیدم داره چیزی میگه متوجه نشدم و بهش هم توجه نکردم.