- عضویت
- 2017/06/07
- ارسالی ها
- 1,909
- امتیاز واکنش
- 53,694
- امتیاز
- 916
شایان با کسی که دوست داشت، نتونست ازدواج کنه؛ به همین دلیل، کل درآمدش رو جمع کرد که دور دنیا رو بگرده. خبر زیادی ازش نداشتم؛ بهم قول داده بود امشب خودش رو برسونه؛ ولی دیر کرده.
شاهین با دختری به نام فاطمه ازدواج کرد که نتیجهش دو پسر بود؛ سینای هفده ساله و سمیر چهارده ساله.
اشکان که عاشق مهتا شده بود، ازش خواستگاری کرد. گویا دل مهتا هم با اشکان بود که فوری جواب مثبت داد؛ عرفان هجده ساله، علی شانزده ساله و عرشیای سیزده ساله، فرزندانشون بودن.
مهیار، با دختری به نام یاسمین ازدواج کرد و الان دو تا دختر که عین خودش شیطونن داره؛ سپیده هفده سال و ساحل دوازده سالشه.
میلاد گفت:
- تو فکری آبجی.
- چیزی نیست.
شاهین با دختری به نام فاطمه ازدواج کرد که نتیجهش دو پسر بود؛ سینای هفده ساله و سمیر چهارده ساله.
اشکان که عاشق مهتا شده بود، ازش خواستگاری کرد. گویا دل مهتا هم با اشکان بود که فوری جواب مثبت داد؛ عرفان هجده ساله، علی شانزده ساله و عرشیای سیزده ساله، فرزندانشون بودن.
مهیار، با دختری به نام یاسمین ازدواج کرد و الان دو تا دختر که عین خودش شیطونن داره؛ سپیده هفده سال و ساحل دوازده سالشه.
میلاد گفت:
- تو فکری آبجی.
- چیزی نیست.
آخرین ویرایش توسط مدیر: