کامل شده رمان کوتاه سیاره فاراوات | مهدی.ج کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

~Devil~

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/09/30
ارسالی ها
783
امتیاز واکنش
52,032
امتیاز
1,061
چهره سوفیا در روشنایی قرار گرفت که پیشانی‌‌اش خونی شده بود. تام لبانش کش آمد و خودش را در آغـ*ـوش سوفیا انداخت.
- سوفیا واقعاً خودتی؟ زنده ای؟
سوفیا خندید و از تام فاصله گرفت.
- آره خودمم، اینجا پنهان شده بودم.
تام موهای سوفیا را نوازش کرد و بـ*ـوسـه‌ای بر پیشانی‌اش کاشت.
- یا عیسی مسیح، ازت متشکرم.
هردو خندیدند که تام ادامه داد:
- دنبال تو می‌گشتم، باورت نمیشه از دست چند تا دایناسور فرار کردم.
سوفیا آرام خندید و گفت:
- من تو لونه میکرورپتور بودم و بچه‌هاش داشتن به لباسم نوک‌ می‌زدن.
(میکرورپتور: یک دایناسور گوشت‌خوار با چهار بال که هر کدام تقریباً شصت‌ویک سانتی متر طول داشتند، ماهی‌خوار که حدوداً صدوبیست میلیون سال پیش در زمین زندگی می‌کرد).
تام خندید و به دیواره کوه تکیه داد.
- ترسیدم که دیگه نبینمت.
- نگران نباش من اینجام.
آب دهانش را قورت داد.
- چه بلایی سر بقیه اومده، چیزی می‌دونی؟
سوفیا آه سوزناکی کشید.
- نه نمی‌دونم کجا هستن. صندلی‌هامون خودکار قبل از برخورد با دره به عقب پرتاب شدن.
تام پوف بسیار بلندی کشید.
- عیب نداره، استراحت کن فردا حرف می‌زنیم.
- باشه.
سوفیا سرش را به شانه‌ی تام تکیه داد و چشم‌هایش را بست. آسمان رو به تاریکی رفته بود و جسم‌هایشان خسته و ناتوان شده بودند که بلآفاصله به خواب رفتند.
روز بعد که بیدار شدند، آرام از غار کوچک خارج شدند. با احتیاط اطراف را نگاه کردند تا تیرکس مخفی نشده باشد.
- تام یادته بچگیات درمورد دایناسور‌ها تحقیق می‌کردی؟
تام سرش را به معنای تأیید تکان داد.
- تمام دایناسور‌هارو می‌شناسم و می‌دونم که تیرکس دست از سر ما بر نمی‌داره.
زمانی‌که مطمئن شدند این اطرف امن است، سوفیا روی تخته سنگی نشست.
- سوفیا باید چی‌کار کنیم؟
سوفیا کش و قوسی به خودش داد و گفت:
- باید به‌سمت شمال بریم، با استفاده از مینی سفینه به زمین برگردیم.
- بنظرم نابود شده، دیگه تو این سیاره گرفتار شدیم.
- نه من مینی سفینه رو چک کردم، سالمه و مشکلی نداره؛ اما چند کیلومتر ازش فاصله داریم.
تام سرش را خاراند و به یک تکه‌ سنگ با پا ضربه زد.

- پس بلند شو زودتر حرکت کنیم، شب نباید توی جنگل باشیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    تام دست سوفیا را گرفت و او را بلند کرد. لبخندی به هم زدند و سوفیا از کوه بالا رفت.
    - داری کجا میری؟
    سوفیا سرش را برگرداند و گفت:
    - شمال از اینوره، نکنه می‌خوای بری تو جنگل و شکار اون داینانسور‌ها بشی؟
    تام سریع به‌سمت بالای کوه حرکت کرد که سوفیا نتوانست تحمل کند و بلند خندید.
    - واقعاً خیلی ترسویی تام.
    ساعات طولانی در کوهستان راه می‌رفتند و در بین راه با چند دایناسور پرنده گوشت‌خوار مواجه شدند که خوشبختانه کاری با آن‌ها نداشتند.
    - راستی تام، بیا یه چیزی بهت بدم نیازت میشه، یادم رفت بهت بدم.
    از پشت لباس فضایی‌اش یک میله کوچک سیاه برداشت و به او داد. تام با تعجب نگاه کرد.
    - این دیگه چیه؟
    - سرش رو فشار بده.
    وقتی سر میله را فشار داد، تبدیل به شمشیر بزرگ شد. آرام‌آرام لبخند بر صورتش نقاشی شد.
    - نگفتی از این چیز‌ها هم داری.
    سوفیا مال خود را نیز در آورد و گفت:
    - ترسیده بودم، فراموش کردم.
    - عیب نداره، خوشبختانه زود یادت افتاد.
    همین که شمشیرشان را نگاه می‌کردند، صدای فیس‌فیسی از پشت سرشان شنیدند. تام به سوفیا اشاره کرد که سرجایش بماند و تکان نخورد. دو دایناسور در پشت سرشان بود، با دیدن سایه‌هایشان این را فهمیدند. دو دایناسور حرکت کردند و مقابل تام و سوفیا ایستادند. هر دو دایناسور پرنده بودند و پرهایش به رنگ نیلی بود. تام پوفی کشید و گفت:
    - سوفیا نگران نباش این یه اوویرپتور هستش، خطری نداره.
    (اوویرپتور: به معنی تخم‌ربا. یک دایناسور تروپود همه‌چیزخوار دوپا مربوط به دوره کرتاسه پسین می‌باشد که در هفتادوپنج تا هشتادوپنج میلیون سال پیش در زمین می‌زیست. این دایناسور 2 متر طول، 1 متر ارتفاع و بیست تا سی کیلوگرم وزن داشت. دايناسوري با سري طوطي مانند، پوزه اي بي دندان، انگشتاني بلند و پاهايي دراز و احتمالاً پر نیز داشته است).
    تام به یکی از آن‌ها نزدیک شد که اوویرپتور یک قدم عقب رفت. دستش را بالا آورد تا منقارش را نوازش کند.
    - تام نکن، اینا همه‌چیزخوار هستن.
    - نگران نباش. اینا وحشی نیستن.
    دایناسور مقابلش با تعجب سرش را کج می‌کرد و تام سعی داشت او را نوازش کند. بعد از دقایقی طولانی تام موفق شد که اوویرپتور را نوازش کند.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    تام زیر گردن دایناسور را خاراند که اوویرپتور از لـ*ـذت چشم‌هایش را بست و خودش را به تام چسباند.
    - همیشه باید بدونی چطوری چه حیوونایی رو رام کنی. تو هم امتحان کن.
    - من می‌ترسم، نمی‌تونم اینکار رو بکنم.
    تام خندید و مشغول نوازش گردن و کمر دایناسور شد.
    - بهم اعتماد کن، چیزی نمیشه.
    سوفیا به اجبار دست لرزانش را بالا آورد و به اوویرپتوری که دقایقی طولانی نگاهش می‌کرد، نزدیک شد. سوفیا چشم‌هایش را بست که ناگهان نرمی پری را زیر دستش حس کرد.
    - تبریک میگم، تو موفق شدی دختر.
    سوفیا چشم‌هایش را باز ‌کرد و دایناسور را مقابل خود دید که نزدیک آمده و سرش را روی کف دستش قرار داده است. سوفیا لبخندی زد و آرام‌آرام سعی کرد که نوازشش کند.
    دقایقی آن‌ها را نوازش کردند، به راه خود به‌سمت پایین کوه ادامه دادند که هر دو اوویرپتور نیز به دنبالشان افتادند.
    - زود وابسته ما شدن.
    - به نظرم خوب شد که با ما میان، اگه تو خطر افتادیم به ما کمک می‌کنن، ولی حیف نمی‌تونن پرواز کنن.
    - امیدوارم اصلاً با دایناسوری برخورد نکنیم.
    به انتهای کوه که رسیدند با شگفتی به دشتی پهناور چشم دوختند که دایناسور‌های غول‌پیکر گیاه‌خوار از دریاچه‌ای کوچک آب می‌نوشیدند. صد‌ها دایناسور گوناگون که بدون هیچ خطری در کنار هم زندگی می‌کردند.
    - خیلی شگفت‌انگیزه.
    - باورم نمیشه دارم یه آرژانتینوساروس رو می‌بینم.
    (آرژانتینوساروس: یک دایناسور گیاه‌خوار. گردن بسیار بلند آرژانتینوساروس کمک می‌کرد تا بتواند گیاهان بالای درخت‌های غول‌پیکر را خورده یا بر روی سطح زمین، در میان علف‌ها و بوته‌ها، به دنبال غذای مورد نظرش بگردد. او بزرگ‌ترین دایناسور روی زمین بوده و هیچ‌گاه از رشد متوقف نمی‌شده و محققان اسکلت کامل چهل متری از آن در آرژانتین یافته اند).
    سوفیا با دست به دایناسور‌هایی که علاقه شدیدی به آنان داشت اشاره می‌کرد و توضیح می‌داد که چگونه موجوداتی هستند. تام با لبخند گوش به حرفای سوفیا سپرده بود.
    - داخل دریاچه رو ببین، یه براکیساروس اونجاست. براکیساروس به نظرم بزرگ‌تر از آرژانتینوساروسه.
    (براکیساروس: بزرگ‌ترین دایناسور و در واقع بزرگ‌ترین جانوری که تاکنون روی زمین زیسته، براکیساروس (به زبان یونانی یعنی سوسمار بازوپا) است. اخیراً در آمریکا اسکلت یک براکیوزروس پیدا شده است که از سر تا دمش سی متر طول دارد . وزن این جانور حدود صد تن برآورد شده است . این هیولا آن قدر بلند بود که به‌راحتی می‌توانسته با سر کوچکش از پشت خانه‌ای سه طبقه ، مناظر اطراف دیگر را ببیند. نام سوسمار بازوپا از این جهت به این جانور داده شده است که پاهای جلوی آن برخلاف اغلب دایناسور‌ها ، بلند‌تر از پاهای عقبی بوده است. این دایناسور اغلب در آب زندگی می‌کرد تا از دشمنان خود در امان باشد).
    تام نیز با دست به دیگر دایناسور گیاه‌خوار و قدرتمند اشاره کرد که می‌توانست دایناسور‌های گوشت‌خوار را به تنهایی شکست دهد.
    - آنکیلوساروس یه گیاه‌خوار قدرتمنده که اگه یه تیرکس بهش حمله بکنه، شکست می‌خوره.
    سوفیا اطلاعات اندکی از دایناسور‌ها داشت؛ اما این نوع دایناسور گیاه‌خوار خطرناک را ندیده بود.
    (آنکیلوساروس: بزرگ‌ترین و مشهورترین نوع در میان خانواده آنکیلوسور‌ها است. آنکیلوساروس یک دایناسور عظیم با بدنی زرهی و بسیار مستحکم بود که بیش از 10.5 متر طول 1.8 متر بلندی داشت. بدن این جانور مهیب با لایه ضخیم چرمی و صفحه‌های استخوانی مستحکم پوشیده شده بود و این جانور گیاه‌خوار را به یک تانک زرهی تمام‌عیار تبدیل کرده بود؛ اما خوفناک‌ترین و مرگبار‌ترین سلاح آنکیلوساروس در انتهای دم او جاسازی شده بود. یک توده استخوانی سنگین و گرز مانند که آنکیلوساروس می‌توانست با آن، با شدت و سرعت به بدن دشمنان خود ضربه زند و استخوان‌های پا و قفسه سـینه شان را با راحتی خرد کند. احتمالاً آنکیلوسور‌ها در هنگام تهدید شدن، پاهای خود را خم کرده و شکم و اندام‌های داخلی را به زمین نزدیک نموده و بدین ترتیب با سپری از زره‌های استخوانی و چرمی و یک گرز سنگین و کشنده در برابر دشمنان قرار می‌گرفتند و دیگر چاره‌ای جز شکست و ناکامی برای دشمنان باقی نمی‌گذاشتند).
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    - داره غروب میشه. بهتره بریم یه جای خوب پیدا کنیم.
    تام اوویرپتور را نوازش کرد و از کوه پایین رفت. شیب تندی نداشت؛ اما اگر احتیاط نمی‌کردند آسیب جدی‌ای می‌دیدند. اوویرپتور‌ها به‌سرعت از کوه پایین رفتند و منتظر شدند تا تام و سوفیا پایین بیایند. در دشت صدای غرش‌ دایناسور‌ها سکوت را می‌شکست. بالآخره از کوه پایین آمدند و در کنار اوویرپتور‌ها از دشت گذشتند. چندین دایناسور با تعجب نگاهشان می‌کردند، انگار فهمیده بودند که موجوداتی عجیب و ناشناخته هستند.
    - اگه به سازمان این اتفاقات رو بگیم، باور نمی‌کنن. کاش میشد از این اتفاقات عکس و فیلم گرفت.
    همین‌طور که از کنار دایناسور‌های غول پیکر می‌گذشتند، سوفیا خندید و گفت:
    - نگران نباش، من یه دوربین فعال رو لباسم دارم که از همه چیز فیلم میگیره.
    - تو معرکه‌ای دختر. زود بیا بریم، تا شب چیزی نمونده.
    ناگهان صدای غرش تیرکس، پادشاه دایناسور‌ها به گوش رسید. به عقب برگشتند و تیرکس را دیدند که با سرعت به‌سمت آنان می‌دوید؛ اما آنکیلوساروس مقابلش ایستاد و دم سنگینش را برای تیرکس به نمایش گذاشت. تیرکس دندانش را آماده کرد تا بر گردن آنکیلوساروس وارد کند؛ اما او با دمش ضربه‌ای زد که تیرکس به عقب پرتاب شد.
    - سوفیا فقط بدو.
    هر دو شروع به دویدن کردند و وارد جنگلی شدند که شاخ و برگ‌های گیاهانش مانع از ورود نور به داخل جنگل میشد. چندین آنکیلوساروس با دیدن پادشاه دایناسور‌ها، با تیرکس درگیر شدند تا مبدا وارد جنگل بشود.
    - من بهت گفتم که تیرکس دست از سرمون بر نمی‌داره.
    - انگار باید شکارش بشیم تا ولمون کنه.
    تام خندید و به درختی اشاره کرد که عرض آن به ده متر نیز می‌رسید. روبه‌روی درخت ایستادند و طول آن را نگاه کردند.
    - چه درخت بزرگیه.
    - فکر می‌کنم که قدمتش به یک میلیون سال قبل بر میگرده.
    - بیا بریم بالا، فکر می‌کنم امنه.
    سوفیا و تام سریع از درخت بالا رفتند. حدود پانزده متر بالا رفتند و وقتی که مطمئن شدند مکان امنی است، روی تنه قطور درخت نشستند.
    - اوویرپتور‌ها نیومدن بالا، کشته نشن؟
    - اونا چیزیشون نمیشه، نترس.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    سوفیا سرش را خم کرد تا پایین درخت را ببیند. اوویرپتور‌ها در کنار درخت دراز کشیده بودند.
    - سوفیا چقدر دیگه به سفینه می‌رسیم؟
    سوفیا کامل بروی تنه درخت لم داد و چشم‌هایش را بست.
    - دو روز یا یک روز دیگه می‌رسیم؛ اما قبلش باید از یه کوه آتشفشانی رد بشیم. اون نشون میده که چند روز دیگه به مینی سفینه می‌رسیم.
    - تو از کجا می‌دونی؟
    سوفیا دست راستش را بالا آورد و صفحه دیجیتالی روشن شد و نقشه کامل از اطرف این سیاره را نشان داد. سفینه درست در پشت کوه آتشفشانی قرار داشت.
    - انگار مینی سفینه سالمه.
    - بهت که قبلاً گفتم.
    تام نیز کنار سوفیا دراز کشید و چشم‌هایش را بست.
    - به نظرت بچه‌ها زندن؟
    - احتمالش خیلی کمه.
    تام دیگر سخنی نگفت و به صدای طبیعت گوش سپرد که هرازگاهی صدای دایناسور‌ها شنیده می‌شد. به این فکر می‌کرد که آیا جان سالم به در می‌برد؟ یا برای همیشه گرفتار این سیاره خواهد شد.
    - امیدوارم یه بار دیگه زمین رو ببینم.
    کم‌کم هر دو به خواب عمیقی فرو رفتند و متوجه دایناسوری نشدند که در جنگل پرسه می‌زند. ساعت پنج صبح بود که سوفیا با حس کردن لرزشی، چشم‌هایش را باز کرد. هر لحظه لرزش را بیشتر احساس می‌کرد و زنگ خطر در مغزش به صدا در آمد. سریع بلند شد و آرام تام را صدا زد.
    - تام، تام بلند شو.
    تام لای یکی از چشم‌هایش را باز کرد و تکان کوچکی به خودش داد‌.
    - سوفیا بذار یکم دیگه بخوابم، هنوز شبه.
    - تام بلند شو تیرکس اینجاست.
    تام با شنیدن اسم تیرکس غیرارادی از جایش بلند شد و با صدای آرامی گفت:
    - کجاست؟
    لرزش دیگری ایجاد شد. تام انگشتش را به نشانه‌ی سکوت روی بینی‌اش قرار داد و با دست اشاره کرد که روی تنه درخت دراز بکشد.
    - سوفیا اصلاً تکون نخور، به هیچ‌عنوان تکون نخور.
    سوفیا به‌شدت ترسیده بود و تنش به لرزه درآمده بود؛ اما سریع سرش را تکان داد. دقایقی بعد تیرکس در کنار درخت ایستاد. چشمان قرمزش اطراف می‌چرخید و بو می‌کشید. ناگهان چشمانش بر بالای درخت ثابت ماند. تام دستان سوفیا را گرفت و فشرد و چشمانش را باز و بسته کرد. تیرکس مشکوک شده بود؛ اما به راهش ادامه داد رفت و ثانیه‌ای نکشید که سوفیا نفس حبس شده‌اش را بیرون فرستاد.
    - خدا بهمون رحم کرد.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    - باید از یه راه دیگه حرکت کنیم. راه فرعی یا نزدیک‌تری وجود نداره؟
    سوفیا دستش را بالا آورد و صفحه دیجیتالی را روشن کرد.
    - باید چک کنم.
    سریع مشغول پیدا کردن یک راه فرعی و بی‌دردسر شد؛ اما ناکام ماند.
    - هیچ راهی وجود نداره. همه جا پر از جنگله.
    - عیب نداره، باید سریع حرکت‌ کنیم.
    هر دو با احتیاط کامل از درخت پایین آمدند. جنگل تاریک بود و باید مواظب می‌بودند تا طعمه دایناسوری نشوند که در تاریکی شکار می‌کند.
    - اوویرپتور‌ها کجا هستن؟
    - حتماً رفتن غذا پیدا کنن. ما بهتره بریم، اونا مارو پیدا می‌کنن.
    تام شمشیرش را در دست گرفت و حرکت کرد. سوفیا چشمانش مدام به اطراف می‌چرخید. هیچ صدایی از داخل جنگل نمی‌شنیدند.
    پنج ساعت بی‌وقفه راه می‌رفتند و خوشبختانه خطری آن‌ها را تهدید نکرد. روشنایی بر جنگل غلبه کرده بود و حال بهتر می‌توانستند اطراف را تماشا کنند. هرازگاهی چندین دایناسور پرنده از بالای سرشان عبور می‌کرد و از خودشان صداهای عجیب در می‌آوردند.
    - دو روزه هیچی نخوردم، خیلی گشنمه.
    - تحمل کن تام، اگه سریع‌تر حرکت کنیم زودتر می‌رسیم.
    همین‌طور که راه می‌رفتند، ناگهان سوفیا جیغ بلندی کشید. تام سریع به‌سمت سوفیا چرخید که دستش را بر دهانش گرفته بود.
    - چیشد سوفیا؟ چرا جیغ کشیدی؟
    چشمان سوفیا اشک‌آلود شد. با انگشتش به بالای درخت اشاره کرد. تام رد نگاهش را گرفت و روی شاخه قطوری، جسم نصف شده مایکل را دید. سریع چشمش را گرفت و سوفیا را در آغـ*ـوش گرفت. که آرام‌آرام اشک می‌ریخت.
    - گریه نکن سوفیا، ما می‌دونستیم که یه اتفاقی برای بچه‌ها پیش اومده.
    از دیدن گریه‌های سوفیا، ناراحت شده بود؛ اما باید با اتفاق پیش آمده کنار می‌آمد. تام لحظه‌ای خشکش زد. در مقابل خود دو دایناسور گوشت‌خوار دید که گرسنه به نظر می‌رسیدند.
    - سوفیا دقیقاً روبه‌روی من دو تا ترودون باهوش هستش که به‌راحتی نمی‌تونیم از دستش فرار کنیم.
    (ترودون: يکي از باهوش ترين دايناسورهاي جهان ترودون (Troodon) است. اين شکارچي با طول تقريبي دو متر، مغزي به اندازه پستانداران يا پرندگان امروزي داشت.)
    از آغـ*ـوش هم سریع خارج شدند و شمشیر‌هایشان را به‌طرف ترودون‌ها گرفتند. ده قدم با آن‌ها فاصله داشتند. ترودون‌ها دندان‌های تیز کوچکشان را نشان دادند و آرام جلو آمدند. جسمی به رنگ زرد، با خطوط سیاه داشتند.
    - جلو نیا.
    شمشیرش را به حالت ضرب جلو آورد؛ اما ترودون‌ها نترسیدند و‌ حالت حمله به خودشان گرفتند.
    - اینا نمی‌ترسن، حالا چی‌کار کنیم؟
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    ترودون‌ها به چند قدمیه تام و سوفیا رسیده بودند. سوفیا شمشیرش را برای ضربه زدن بالا آورد و تا خواست بر سرش ضربه‌ای بزنید، ترودون دیگر شمشیر را بین دندان‌هایش گرفت و به‌طرفی پرتاب کرد، روبه صورتش غرش کرد. تام و سوفیا سریع چند قدم عقب رفتند.
    - بهت گفتم که باهوشن، عمراً دیگه زنده بمونیم.
    - ساکت شو تام، اعصابم خرابه.
    تام آب دهانش را صدادار پایین داد و بلند گفت:
    - سوفیا فرار کن.
    ناگهان اوویرپتور‌ها با یک پرش بلند بر روی ترودون‌ها پریدند و گردن‌هایشان را دریدند. جدال بین چهار دایناسور هم‌اندازه و باهوش آغاز شد و با چنگال‌هایی که داشتند، هم دیگر را زخمی می‌کردند. ترودون‌ها سعی داشتند به تام و سوفیا حمله کنند؛ اما اوویرپتور‌ها مانع می‌شدند. سوفیا شمشیرش را برداشت و هر دو عقب‌عقب رفتند.
    - سوفیا بیا فرار کنیم.
    - نه نمی‌تونم اونا رو تنها بذارم.
    ناگهان زمین به‌شدت لرزید و از میان درختان تیرکس پدیدار شد. چشمان تام و سوفیا گرد شد و بدون هیچ مکثی شروع کردند به دویدن.
    - این بار بدبخت شدیم.
    ترودون‌ها و اوویرپتور‌ها با دیدن تیرکس، پادشاه دایناسور‌ها دست از جنگیدن برداشتند. تیرکس غرشی کرد که چهار دایناسور نیز در مقابل غرش کردند و بر روی جسم بزرگ تیرکس پریدند و بر روی بدن بزرگ او چنگ انداختند.
    تیرکس خودش را تکان داد و یکی از ترودون‌ها را که بر روی گردنش بود را بین دندان‌هایش گرفت و قورتش داد. اوویرپتور‌ها بر روی کمرش سفت چسبیده بودند و جدا نمی‌شدند. ترودون‌ دیگر با تکان‌های شدیدی که تیرکس خورد، روی زمین افتاد و زیر پای بسیار بزرگ تیرکس له شد. تیرکس به هر نحوی سعی داشت که دو دایناسور پرنده را از خود جدا کند؛ اما نمی‌توانست و این موضوع خشمش را بیشتر می‌کرد. اوویرپتور‌ها در یک تصمیم ناگهانی از روی تیرکس پریدند و فرار کردند. تیرکس خشمگین تا یک مسیر طولانی را دنبالشان رفت؛ امّا پشیمان شد و راه آمده را برگشت.
    تام و سوفیا از میان درختان کوه آتشفشانی را دیدند که مواد مذاب از دهانه کوه سرازیر شده بود.
    - وای باورم نمیشه که رسیدیم.
    هر دو به سرعتشان افزودند و از جنگل خارج شدند و خودشان را در دشت سیاهی دیدند که کوه آتشفشانی ایجاد کرده بود.
    - تام بیا از کناره کوه بریم، احتمال فورانش زیاده.
    - باشه‌.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    دشت پر از گدازه‌های سرد و انجماد شده‌ای بود که خاکستر‌های آتشفشانی هم در آن زیاد دیده میشد. بوی گاز در اطراف پراکنده شده بود؛ اما به لطف لباس فضاییشان مشکلی نداشتند و می‌توانستند به راهشان ادامه بدهند. ناگهان صدای انفجاری از کوه آمد و ثانیه‌ای نکشید که مواد مذاب به بالا پرتاب شدند. هر دو دوباره ترسیدند و فرار کردند.
    - تام دردسر همش دنبالمونه، مدام سعی می‌کنن مارو بکشن.
    از پشت‌سرشان صدای غرش شنیدند. سر به عقب چرخواندند و تیرکس را دیدند که آرام به‌سمتشان حرکت می‌کند.
    - لعنتی، هنوز زندست.
    - تو واقعاً فکر کردی چهار تا دایناسور کوچولو می‌تونه قوی‌ترین دایناسور جهان رو بکشن؟
    سوفیا با چهره ناراحت گفت:
    - حتماً اوییرپتور‌هارو خورده.
    تام دست سوفیا را گرفت و به کناره کوه دویدند.
    - فعلاً نمی‌تونیم به فکر چند دایناسور ماقبل تاریخ باشیم. مهم اینه زنده به زمین برگردیم.
    از کناره کوه حرکت کردند و تیرکس که فاصله نبستاً زیادی با آن‌ها داشت، با سرعت سعی داشت که اینبار طعمه‌‌هایش را به دست آورد. خشمگین بود که طعمه‌اش را نمی‌توانست شکار کند. خشم او باعث شد چندین آنکیلوسور را به قتل برساند. آنکیلوسور‌هایی که قادر بودند تیرکس را شکست بدهند.
    (آنکیلوسور: که قدمتش به انتهای دوره‌ی کرتاسه بر می‌گردد، دایناسوری بزرگ بود که در آمریکای شمالی امروزی پدیدار گشت. این موجود به خاطر پیکر زره‌پوش سنگینش و دم استخوانی چماق گونه‌ی بزرگش معروف است. تخمین زده می‌شود که طول آن به نه متر و وزن آن تا شش تن می‌رسیده).
    سوفیا هرازگاهی به زمین می‌افتاد و اینگونه سرعتشن کم میشد. بلآخره به پشت کوه رسیدند و در فاصله نه چندان نزدیک جنگلی را دیدند. تام اطراف را نگاه کرد؛ اما نشانه‌ای از قسمت دیگه‌ی سفینه نیافت.
    - اینجا سفینه‌ای نیست.
    - مینی سفینه از سفینه خارج شده بود؛ اما باید اینجا می‌بود، چرا نیست؟
    - سوفیا مطمئنی؟ مختصات مینی سفینه درست بود؟
    سوفیا سعی کرد صفحه دیجیتالی را فعال کند که تام سریع دستش را گرفت و دوباره حرکت کردند.

    - الان فایده نداره، وقت نداریم. تیرکس نزدیک ماست. شاید مینی سفینه داخل جنگل باشه.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    صدای غرش‌های پی‌در‌پی تیرکس نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و ترس سوفیا و تام نیز بیشتر‌وبیشتر...
    دشت سیاه که از گدازه آتشفشان تشکیل شده بود، به تازه‌گی سرد و منجمد شده بود، به احتمال زیاد برای تیرکس خطر محسوب می‌شد.
    - اگه مینی سفینه تو جنگل نبود چی‌کار کنیم؟
    تام‌ که نفس‌نفس می‌زد جواب داد:
    - مثل تارزان باید اینجا تا آخر عمر زندگی کنیم.
    - من نمی‌تونم تام، من نمی‌خوام اینجا باشم.
    تام خندید که با چهره عبوس سوفیا مواجه شد. همیشه در این مواقع خنده‌اش را جمع می‌کرد که همینکار را نیز انجام داد.
    - تام من شوخی ندارم. هردومون تو این سیاره دیوونه میشیم اگه زنده بمونیم؛ اما بعید میدونم، چون یک هفته‌ای یا خورده میشیم، یا یه دایناسور عظیم‌الجثه لهمون می‌کنه.
    تام که به روبه‌رویش خیره بود، محتاط‌تر جواب داد:
    - اگه مینی سفینه رو پیدا نکنیم، مجبوریم همینجا بین دایناسور‌ها زندگی کنیم. به نظرم خیلی هیجان انگیزه.
    سوفیا پوف بسیار بلندی کشید.
    - واقعاً تو از خطر و از مرگ فرار کردن رو یه هیجان می‌بینی؟ فکر نمی‌کنی بعد از این مدت کوتاه دنبال آرامش باشی؟
    تام لبخندی زد.
    - راستش فکر بدی نیست ما هم بین این موجودات ماقبل تاریخ زندگی کنیم. به نظرم ما هم شکارچیان خوبی میشیم. تازه من یه اسم واسه خودم انتخاب کردم. تام رکس!
    سوفیا با شنیدن تام رکس از دهانش، نتوانست خشمش را بروز دهد و به‌جایش با صدای بسیار بلندی خندید.
    - تام رکس؟ واقعاً بهت میاد. این دایناسور‌ها به هویت تاریک درونت پی نبردن.
    تام با خنده شانه‌هایش را بالا انداخت.
    - تام واقعاً می‌تونیم اینجا زندگی کنیم؟ فقط من و تو؟
    - نمی‌پسندی تنها با من باشی؟ مطمئن باش شکارچی خوبی میشیم.
    سوفیا با انزجار چهره‌اش را درهم کشید.
    - اصلاً نمی‌تونم تصور کنم که گوشت دایناسور می‌خورم.
    - ولی باید عادت کنی. واست جوجه دایناسور کباب می‌کنم.
    دوباره با شدت زیادی خندیدند. تام در وسط دشت ایستاد و نفس‌های عمیقی کشید. سـینه‌اش بالا پایین می‌شد و سوفیا نیز حالش بهتر از تام نبود.
    - یه‌کم استراحت کنیم.
    - نمی‌تونیم، تیرکس داره به ما میرسه.
    صدای غرش دوباره تیرکس را که شنیدند، سرشان را برگرداندند و دیدند که تیرکس از کناره کوه وارد دشت سیاه شد.
    - تام زود باش.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~Devil~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/30
    ارسالی ها
    783
    امتیاز واکنش
    52,032
    امتیاز
    1,061
    تیرکس با دیدنشان به‌سرعتش افزود؛ اما خوشبختانه فاصله زیادی با آنان داشت. از میان آرواره‌های قدرتمندش خون سرازیر می‌شد. با اینکه غذا همیشه برایش فراهم بود؛ اما به طرز عجیبی علاقه به خوردن تام و سوفیا داشت. با هربار دویدن، شکاف‌هایی در گذاره‌های منجمد شده ایجاد میشد.
    - تام، داره به ما می‌رسه.
    - به پشت‌سرت نگاه نکن، فقط بدو.
    ناگهان غرش دایناسور غریبه‌ای به گوش رسید. با جنگل فاصله نسبتاً کوتاهی داشتند؛ اما با دیدن درخت‌هایی که کنار می‌رفتند، تغییر مسیر دادند.
    - تام نکنه یه تیرکس دیگست؟
    - یا عیسی مسیح، دوست ندارم بین دو تا تیرکس تقسیم بشم.
    ناگهان یک دایناسور بزرگ‌تر از تیرکس که به رنگ قرمز بود، از جنگل خارج شد و به‌سمت تیرکس حمله‌ور شد. تیرکس با دیدنش ایستاد و غرش بسیار بلندی برای نشان دادن قدرتش کرد که تابه‌حال تام و سوفیا نشنیده بودند. تیرکس نگاه کوتاهی به تام و سوفیا انداخت و به‌سمت دایناسور قرمز‌رنگ که دشمن خونین و دیرینه تیرکس بود حمله کرد. تام و سوفیا ایستادند و به دو دایناسور قدرتمند خیره شدند.
    - اون یه کارکرودانتوساروسه، دشمن اصلی تیرکس و به احتمال زیاد به قلمروش وارد شده. باورم نمیشه قراره جنگ این دو موجود رو ببینم.
    - تام بیا بریم، خطرناکه.
    - نه سوفیا، چیزیمون نمیشه، می‌خوام ببینم کدومشون کشته میشه.
    (کارکرودانتوساروس: در اواسط دوره‌ی کرتاسه، یعنی تقریبا صد میلیون سال پیش، دایناسوری عظیم‌الجثه با نام «کارکرودانتوساروس» (Carcharodontosaurus) می‌زیسته. نام کارکرودانتوساروس که از «کارکرودان» (Carcharodon) (نام بزرگ‌ترین کوسه‌ی سفید) گرفته شده، به معنی «سوسمار دندان تیز» است. استخوان‌های کشف شده از این دایناسور نشان می‌دهد که کمی از تیرکس بزرگ‌تر بوده و طول آن تا ۱۳ متر می‌رسیده است. آرواره‌ی این دایناسور، دندان‌های زیادتری در مقایسه با تیرکس در خود جای می‌داده که طول هر یک از آن‌ها به بیش از ۲۰ سانتی‌متر می‌رسیده است).
    هر دو دایناسور بهم رسیدند، گردن هم را هدف گرفتند و با دندان‌های تیزشان هم دیگر را مورد حمله قرار دادند؛ امّا موفق‌تر از آن کارکرودانتوساروس بود که گردن تیرکس را بین آرواره‌هایش گرفته بود. تیرکس با دست‌های‌کوچکش چنگی بر تن او می‌انداخت؛ امّا فایده‌ای نداشت. بالآخره توانست با پاهای بزرگش ضربه‌ای به او بزند و به عقب پرتابش کند. تیرکس به کارکرودانتوساروس هجوم برد و اینبار با دندان‌هایش کمرش را هدف قرار داد و گاز محکم گرفت و سعی کرد گوشتش را از تن جدا کند؛ اما کارکرودانتوساروس با دمش تیرکس را به عقب فرستاد. هر دو زخمی و خونین شده بودند و دور هم می‌چرخیدند. کارکرودانتوساروس با غرش حمله کرد تا گردنش را بگیرد، ولی تیرکس موفق‌تر عمل کرد و با گرفتن گردن او، به‌طرفی پرتابش کرد.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا