رمان سیندرلای من |hamzehazarkish کاربر انجمن

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ارتیمیس

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/01/19
ارسالی ها
112
امتیاز واکنش
134
امتیاز
0
این کی حرف زدنش تموم شد که من نفهمیدم ...همین که خواستم از آرجن بپرسم کی حرف زدنش تموم شد که من نفهمیدم ولی یادم افتاد که ما هنوز توی خانه جیسون ورما هستیم و اونم اونجا حضور داره به خاطر همین چیزی نپرسیدم و به جاش گفتم:
-بریم
با آرجن از خانه امدیم بیرون و سوار ماشین شدیم آرجن هم راه افتاد یکم که از اونجا دور شدیم نفسمو با خیال راحت دادم بیرون و گفتم:
-خدا شکر بخیر گذشت...راستی آرجن؟
-بله
-تو کی حرف زدنت با آقای ورما تموم شد که من نفهمیدم؟
خندید وگفت:
-برای اینکه توی فکر بودی
دماغم چین دادم و گفتم:
-بی مزه...راستی تو می دونی که سیندرلا کیه؟
یه لحظه احساس کردم که رنگ آرجن پرید آب دهنشو پرصدا قورت داد و گفت:
-نه
با تردید بهش نگاه کردم اصلا باورم نمی شد که آرجن نمی دونه که سیندرلا کیه؟چون اگه نمی دونست انقدر رنگش نمی پرید این ینی که اون می دونه که سیندرلا کیه ولی نمی خواد جریان لو بده باید زمانی حواسش نیست از بپرسم اینطوری دیگه نمی تونه به این راحتیا از دستم در بره یه لبخند خبیث روی لبم نقش بشت ....بعد از اینکه آرجن منو به خانه رسوند خودش راه افتاد رفت من رفتم تا به کارم برسم که وقتی آنجلا برگشت بهانه ای نداشته باشه
بعد از اینکه ستاره رو رسوندم به سمت خانه راه افتادم تا درباره ی ستاره با پدرم صحبت کنم بدجوری دلم شور می زد نگران بودم که پدرم از ستاره خوشش نی امده باشه و بهم بگه که باید ستاره فراموش کنم و باید با آنجلا ازدواج کنم...وای حتی نمی خوام فکر شو کنم که به جای ستاره با آنجلا ازدواج کنم چون...چون من ستاره دوست دارم...ستاره اولین کسی که اینطوری منو اسیر خودش کرده توی این مدت کمی که با ستاره دوست بودم یه دنیای دیگه رو تجربه کردم که با هیچ کس تجربه نکرده بود...برای اولین بار با میل خودم برای کسی کادو خریدم....برای اولین بار کسی رو پیدا کردم که منو برای خودم بخواد نه ثروت و شهرتم...برای اولین بار توی عمرم خوندم....برای اولین بار توی عمر دورغ گفتم...برای اولین بار بعد از مرگ مادرم انقدر خوشحال بودم.....یه نفس عمیق کشیدم و سعی کردم تا حواسمو بدم به رانندگیم برای اینکه حواسمو پرت کنم ضبط رو روشن کردم تا آهنگ گوش بدم ولی از بس ذهنم مشغول بود که هیچی از آهنگ نفهمیدم حتی نزدیک بود که هیچی از آهنگ نفهمیدم حتی نزدیک بود که توی راه چندبار تصادف کنم خیلی خنده داره من بهترین راننده خودرهای رالی به خاطر از دست ندان یه دختر نزدیک بود چند بار خودمو به کشتن بدم..... ماشینمو خامو ش کردم و پیاده شدم یه نفس عمیق کشیدم تا بتونم اضطرابمو کنترل کنم از پله ها رفتم بالا و زنگ خانه رو زدم اریکا در رو برام باز کرد بدون اینکه حرفی بزنم رفتم داخل پیش پدرم و روی مبل روبه روی پدرم نشستم و منتظر شدم تا پدرم روزنامه شو تموم کنه بعد از چند دقیقه که برای من قرنی تموم شد پدرم روزنامه شو کنار گذاشت و گفت:
-ام...خب به نفعته که هرچه زودتر با ستاره ازدواج کنی
نمی تونم بگم چقدر از اینکه فهمیدم پدرم از ستاره خوش آمده خوشحال شدم ولی بروز ندادم به شوخی گفتم:
-چی؟...اما من نمی خوام با ستاره ازدواج کنم فقط می خوام باهاش دوست باشم
-که اینطور پس من می تونم وقتی دیباک از سفر برگشت قرار ازدواج تو آنجلا رو بذارم
-چی؟دارید شوخی میکنید مگه نه بابا؟
-نه کاملا جدیم یا با ستاره ازدواج می کنی و خودتو از شر ازدواج با آنجلا راحت می کنمی یا اینکه باید تمام عمرتو با آنجلا زندگی می کنی
پدرم ازجاش بلند شد و رفت دهنم از زور تعجب باز موند باورم نمی شد که پدرم نفهمیدکه من دارم باهاش شوخی می کنم حتی...حتی می خواستم بهش بگم که می خوام درست روز تولدم از ستاره خواستگاری کنم و همه چیزو راجب خودم بهش بگم ...با قرار گرفتن دستی روی شونه ام از توی بهت درآمدم به هوای اینکه اریکاست که امده سراغم گفتم:
-اریکا من فقط شوخی کردم حتی فکرشو نمی کردم که پدرم حرفمو باورکنه
-تو واقعا فکر می کنی بعد از این همه سال نمی دونم که پسرم کی شوخی می کنه و کی جدیه؟
با بهت از جام بلند شدم و با پته پته گفتم:
-ب..بابا..من...من
پدرم خندید و گفت:
-می دونم فکر کردی که من اریکام....یه چشمک زد و ادامه داد:حالا بگو ببینم چطوری می خواهی روز تولدت از ستاره خواستگاری کنی؟
 
  • پیشنهادات
  • ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0
    بادیدن چشمک پدرم خندید و گفتم:
    -بهتره اول بشنید تا براتون بگم......بعد از تموم شدن حرفام پدرم خندیدوگفت:
    از نقشه ات خیلی خوشم می یاد دوست دارم چهره ستاره رو توی روز تولدت وقتی که واقعیتو می فهمه ببینم چون اون روز واقعا قرار تبدیل بشه به یه سیندرلای واقعی....ببینم نقشه کشیده ای چطوری ستاره رو بیار به جشن تولدت؟
    -نه
    -نه....باورم نمی شه تو هنوز نقشه نکشدی که چطوری ستاره رو بیار جشن تولدت اون وقت می خواهی توی همون روز هم ازش خواستگاری کنی؟...حلقه چطور؟اونو که خریدی؟
    -نه
    -بازم نه... داری شوخی می کنی آرن؟... ببینم اون وقت بدون حلقه چطوری می خواهی از ستاره خواستگاری کنی؟
    دیگه نمی تونستم خندمو کنترل کنم با صدای بلند شروع کردم به خندیدن واقعا هم خنده دار بود به جای اینکه من هول باشم این بابام که هوله پدرم همراه با اخم و داد گفت:
    -بسته دیگه...پسره ی پرو به جای اینکه نگران باشه که برای دختر مورد علاقه اش حلقه بخره نشسته اینجا و داره می خنده ...بلند شو ببینم...به جای اینکه به من بخندی برو یه حلقه نامزدی قشنگ و گرون برای ستاره بخر
    از جام بلند شدم که برم پدرم گفت:
    -کجا؟
    با خنده گفتم:
    -دارم می رم برای دختر مورد علاقم یه حلقه خوشگل بخرم
    -آرن قسنگ ترین حلقه رو بخر
    -حتما
    کلید ماشینمو برداشتم و با لبخند از خانه زدم بیرون ...راستش از اینکه پدرم ستاره رو به عنوان عروسش قبول کرده و انقدرز دوستش داره خیلی خوشحالم ماشسنو جلوی پاساژ(....) نگه داشتم و از ماشینم پیاده شدم و رفتم داخل پاساژ همین که پام گذاشتم داخل مردم با دیدن ریختن سرم تا ازم امضاء و عکس بگیرن منم چون خیلی خوشحال بودم شروع کردم به امضاء دادن و عکس گرفتن
    بعد از این که عکس گرفتن و امضاء دادنم تموم شد سوار آسانسور شدم تا برم طبقه سوم پاساژ کلا سه طبقه بیشتر نبود طبقه ای اول مخصوص لباس بود لباس عروس,لباس شب,لباس نامزدی,لباس خواب.....طبقه دوم مخصوص انواع کیف,کفش,کت و شلوار,ساعت های مارکدار....طبقه سوم مخصوص طلاء,نقره,انواع ست حلقه و غیره بود با باز شدن در از آسانسور پیاده شدم و شروع کردم به گشتن همینطوری که داشتم مغازه ها رو نگاه می کردم چشم حلقه ی طلاء که دوتا قلب روش داشت گرفت رفتم داخل مغازه و روبه فروشنده که یه پسره 26-27 ساله بود گفتم:
    -بخشید می تونم اون حلقه ی توی ویترین رو از نزدیک ببینم؟
    فروشنده سرشو بلند کرد تا ازم بپرسه که کدوم حلقه رو می خوام که با دیدن من گفت:
    /شما آرن ملهوترا معروف ترین راننده خودرهای راللی هستید؟
    -بله
    /چه سعادتی...میشه به من یه امضاء بدید؟
    -البته .....بفرماید....حالا می تونم اون حلقه داخل ویترینو از نزدیک ببینم؟
    /البته کدوم؟
    -اونی که دوتا قلب روش داره
    /بفرماید
    -خیلی ممنون
    حلقه رو از جاش درآوردم و از نزدیک دیدمش یکی از قلب های روی حلقه که بزرگ بود رنگش زد بود و دوم قلب که کوچکتر از اولی بود به رنگ سفید قلب بزرگ پربود از الماس های قرمز و قلب کوچیک پر بود از الماس های آبی...روبه فروشنده گفتم:
    -همینو می خوام
    /انتخاب خیلی خوبیه
    -ممنون چقدر میشه؟
    -قیمتش 1.....هستش
    بفرماید
    بعد از این که حلقه رو خریدم از پاساژ آمدم بیرون و رفتم خانه
    یک ماه بعد


     

    ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0
    باورم نمی شه که الان یک ماه که من و آرجن باهم دوستیم توی این یک ماه بهترین اوقاتمو با آرجن گذروندم اما چه فایده از امروز دیگه نمی تونم ببینمش چون آنجلا همراه خانوادش داره از مسافرت برمی گرده....وای وقتی فکر شو می کنم باید دوبار این قمرالمولک پیرو دوباره باید ببینم مو به تنم سیخ میشه ولی کاریش نمی تونم بکنم نفسمو پرصدا دادم بیرون تا از فکر کردن به آرجن و آنجلا دست بردارم...لباسمو پوشیدم و رفتم پایین تا برگشت آنجلا و خانوادشو به خانه خوش آمد بگم کنار بقیه ایستادم و منتظر ایستادم تا آنجلا همراه خانوادش بیاد داخل اول از همه مادر آنجلا بهدش پدرش و آخر سر خود آنجلا وارد خونه شد بعد از اینکه تشریفات تموم شد هرکدوم راهی اتاق خودشون شدن و مستخدم ها هم پخش شدن منم از پله رفت بالا به محض اینکه رسدم بالا آنجلا صدام زد:
    *ستاره؟(ای کوفت ستاره...ای درد ستاره....بذار برسی بعد با این صدای نکرت منو صدا کن)
    رفتم سمت اتاقش در زدم و رفتم داخل روی پام خم شدم و گفت:
    -بله خانوم با من کاری داشتی؟
    *خوبی عزیزم....(یا خدا بازم شروع شد....دوباره چه نقشه ای برای من بیچاره کشیدی؟)
    -بله خانوم خوبم
    *خانوم ستاره...من و تو خیلی وقته که همه دیگه رو می شناسیم راحت باش و بهم بگو آنجلا....(جانم...دوباره بگو...جان من دوبار بگو چی گفتی؟....راستش بگو احتملا چیزی نخورده توی سرت ...مرگ من راستشو بگو )
    -چشم خانوم آنجلا
    *نشد دیگه عزیزم فقط آنجلا(هق...حال بهم خورد )
    -چشم آنجلا
    *حالا شد...بیا داخل بشین چرا جلوی در ایستادی....ستاره تو می دونی امشب چه شبی؟(به احتمال بالا شب مرگ تو)
    -نه
    *امشب شب تولد آرن ورما بزرگ ترین و معروف ترین راننده رالی...(خب به من چه)...امشب می خوام خوشگل ترین باشم و توهم باید کمکم کنی(آهان پس بگو چرا یه دفعه با من مهربون شدی چون می خوی مثل خر ازم کار بکشی)
    -چشم
    *پس حمومو آماده کن
    -چشم
    خدایایش من موندم که این آنجلا این همه رو از کجا آورده که اینطوری رفتار می کنه دختره لوس,ننر,احمق و خودخواه شیطونه می گـه یه کاری کنه که نتونه بره جشن تولد تا یاد بگیره که اینطوری رفتار نکنه ولی شیطونه غلط می کنه چون با این کارم حتا اخراج می شم حمومو آماده کردم و گفتم:
    -حموم آماده ست
    *تا من دوش می گیرم لباس های توی ساکمو جابه جا کن و قشنگ ترین لباسمو همراه با کیف,کفش,جواهراتم و لوازم آرایشمو بذار بیرون
    -چشم
    بعد از اینکه آنجلا رفت داخل حموم توی دلم گفتم:
    -ای که توی همون حموم خفه بشی من از دست راحت بشم دختر پرور از راه نرسیده فقط بلده که دستور بده تا توقع داره که مثل یه دوست باهاش رفتا کنم همین طورس داشتم توی دلم غرغر می کردم که صدای گوشیم بلند شد یه نگاه به در حموم کرد و گوشیمو از توی جیبم درآوردم آرجن بود که برام اس ام اس داده بود بازش کردم و شروع کردم به خوندنش:
    -ستاره امشب وقت داری بیای باهم بریم بیرون؟
    ای بابا این پسره چه دل خوشی داره البته بیچاره تقصیر کار نیست چون نمی دونه که آنجلا برگشته این جت نوشتم:
    -نه نمی تونم چون آنجلا برگشته
    بلافاصله جواب داد:
    -اگه من کاری کردم که تو بتونی بیای چی؟
    توی دلم به حرفش خندیدم اون هنوز نمی دونه که با کی طرفه ...خیلی سریع براش نوشتم:
    اون وقت هرکاری که تو بگی می کنم
    -قول؟
    -قول
     

    ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0
    با لبخند شروع کردم به انجام دادن بقیه کارام وقتی کارم که تموم شد آنجلا از حموم امد بیرون حوله حموم تنش بود تا خواست حرفی بزنه صدای در بلند شد بعد از اون آقای مهوترا آمد داخل و روبه من گفت:
    *ستاره برو حاضر شو تا چند لحظه دیگه راننده آقای ورما میاد دنبالت تا تو رو با خودش ببره
    چشام از حرف های آقای ملهوترا حسابی گرد شد باورم نمی شد که آرجن قرار دنبال بیاد و منم به همین راحتی می تونم باهاش برم وقتی آقای ملهوترا دید که من از جام تکون نمی خورم با اخم و صدای بلند گفت:
    *پس منتظر چی هستی عجله کن هر لحظه ممکن که راننده آقای ورما برسه
    *ولی پدر من به ستاره نیاز دارم(لطفا تو یکی خفه)
    *به جای ستاره یکی دیگه از خدمتکارا کمکت می کنه
    *اما بابا...
    *اما نداریم همین گفتم
    ای دلم خنک شد که حد نداشت ای قربونت برم آرجن باعث شدی اینطوری روحم شاد بشه...وقتی اوضاعو خطرنکاک دیدم دست از قربون و صدقه رفتن آرجن توی دلم دست برداشتم و به سرعت رفتم سمت اتاقم انقدر خوشحال بودم که حد نداشت حتی نفهمیدم که چطوری آماده شدم فقط خودمو به سرعت رسوندم پایین به محض اینکه رسیدم پایین صدای زنگ خانه بلند شد و رز به سمت در رفت بعد از چند لحظه رز برگشت و روبه آقای ملهوترا گفت:
    -قربان راننده آقای ورما رسیدن
    *خیلی خب می تونی بری
    آقای مالهوترا روبه من کرد وگفت:
    *بهتره مراقب رفتار باشی هرچی هم که آقای ورما گفت گوش می کنی فهمیدی؟
    -بله
    *حالا می تونی بری
    -چشم
    به سرعت رفتم سمت در و رفتم بیرون آرجن جلوی در ایستاده بود با دیدن من لبخند زد و باهم از پله ها رفتیم پایین و سوار ماشین شدم به محض اینکه سوار شدیم پردیدم بغلش و گفت:
    -عاشقتم آرجن
    دست های آرجن دورکمرم حلقه شد و گفت:
    -منم همینطور
    بعد از هم جدا شدیدم با خوشحالی گفتم:
    -باورم نمی شه که نجاتم دادی حالا راستشو بگو چطوری تونستی کاری کنی که آقای ملهوترا بذار من همرات بیام
    ماشینو روشن کرد و با شیطنت گفت:
    -بعدا بهت می گم فعلا مهم اینه که من شرط رو بردم
    -چه شرطی
    -این که اگه من کاری کنم که تو با من بیای بیرون اون وقت تو حاضری هرکاری که من بگم انجام بدی ...یادت هست که؟!
    -اهوم
    -پس بزن بریم
    -کجا؟
    -خرید
    -خرید برای چی؟
    -چون امروز روز تولد منه
    -چی؟شوخی می کنی؟
    -نه شوخی نمی کنم امروز روز تولدمه
    -پس....پس چرا زودتر بهم نگفتی تا برات کادو بخرم؟
    -چون خودم نخواستم بدونی اینطوری مزه اش بیشتر....به جز این می تونی امشب جبران کنی
    -چطوری؟
    -خودت می فهمی
    بدجوری رفتم توی فکر ینی منظورش چی بود که می تونم براش جبران کنم ؟حرف آرجن ذهنمو بدجوری به خودش مشغول کرد بدجوری مشکوک می زد با این که اصلا دلم نمی خواد به شک کنم ولی بازم نمی تونم تمامش هم تقصیر خودش آخه بعضی وقت ها عجیب رفتار می کنه آدم نخواسته بهش شک می کنه مثل امشب.....توی افکارم غرق بودم که با قرار گرفتن دستی روی شونه ام به خودم امدم آرجن با نگرانی گفت:
    -ستاره حالت خوبه؟
    -هوم...آره...آره خوبم
    -مطمئنی؟
    -آره
    -خب پس پیاده شو بریم
    -باشه
     

    ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0
    -باشه
    باهم از ماشین پیاده شدیم با دیدن پاساژ Nikeچشام گرد شد باورم نمی شد که آرجن برای خرید منو بلند کرده آورده پاساژNike اونم گرون ترین پاساژ توی آمریکا با بهت سرمو برگردونم سمت آرجن و گفتم:
    -توی دیونه شدی؟
    -نه
    -تو...تو می دونی اینجا اصلا کجاست؟
    -اوهم اینجا پاساژNike معروف ترین پاساژ در آمریکاست.....بعدشم با خنده دست منو گرفت و همراه خودش کشید و گفت:
    -بیا باهم بریم داخلشو نگاه کنیم
    -اما آرجن...
    -بیا بریم دیگه
    -باشه
    باهم رفتیم داخل پاساژ....داخل پاساژ پر بود از انواع لباس های گرون قیمت عروسی,نامزدی,لباس شب,لباس های مجلسی,لباس خواب وغیره ....باچشم های گرد شدم زل زدم به ویترین های داخل پاساژ که محکم خوردم به آرجن به خاطر برخود محک با آرجن دماغم درد گرفت بود با دستم شروع کردم به مالودن دماغ و گفتم:
    -برای چی ایستادی؟
    -به نظرت این لباس داخل ویترین قشنگ نیست؟
    -سرمو برگردونم تا ببینم لباسی که آرجن می گـه روببینم که خشک زدم دهنم عین غاز باز شد لباس داخل ویترین یه لباس دکلته خوشکل صورتی بود که جنسش از ابریشم خالص بود روی قفسه سـ*ـینه اش پر بود از یاقوت های نقره ای که جلوه ای خاصی به لباس داده بود دامن لباس شکل یه گل دوخته شده بود و لایه,لایه پارچه صورتی به رنگ های مختلفی از صورتی خیلی خیلی کمرنگ تا صورتی خیلی خیلی پر رنگ دوخته بودند روی لبهای یاقوتهای ظریف نقره های کار شده بود و داخل گل لباس پر بود از نگین های صورتی خیلی خوش رنگ ...همینطوری که محو لباس بودم گفتم:
    -خیلی قشنگه
    با کشیده شدن دست توسط آرجن به خودم امدم متوجه شدم که داریم می ریم داخل مغازه قبل از اینکه بتونم مخالفتی کنم وارد مغازه شدیم و آرجن روبه فروشنده که یه دختر29-30 ساله گفت:
    -بخشید خانوم؟
    *بله
    دستشو به سمت لباس داخل ویترین بلند کرد و گفت:
    -می شه اون لباس داخل ویترین رو برای دوست دخترم بیارید؟
    فروشنده یه نگاه به سرتا پایین آرجن انداخت و گفت:
    -فکر نکنم بتونید بخرید
    آرجن هم متقابلا به فروشنده پوزخند زد و با غرور خاصی گفت:
    -تا جای که من می دونم شما یه فروشنده هستید و وظیفه یه فروشنده این که کار مشتریو راه بندازه نه این که توی کارش دخالت کنه پس بهتره به جای اینکه نگرانی این باشی که من می تونم چنین لباسی رو بخرم یا نه کاری رو که گفتم انجام بدی
    فروشنده از عصبانیت دندوناشو روی هم فشار داد و با عصبانیت به سمت لباس رفت بعد از این که فروشنده دور شد دست آرجن روکشیدم و گفتم:
    -آرجن دیونه شدی تو اصلا می دونی قیمت اون لباس چه قدره؟
    -مگه قرار نشد که هر کاری که من می گم بکنی؟
    -چرا ولی...
    -خب پس به جای اینکه نگران قیمت لباس باشی به این فکر کن که از لباس خوشت می یاد یانه؟
    قبل از اینکه بتونم چیز دیگه ای بگم فروشنده همراه لباس برگشت و روبه من گفت:
    -همراه من تشریف بفرماید
    با تردید دست آرجن رو ول کردم و همراه فروشنده رفتم ...جلوی رخکن ایستاد و لباس رو به طرفم گرفت گفت:
    -بفرماید داخل و بپوشید
    آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
    -می شه توی پوشیدنش کمکم کنید؟
    یه پوزخند زد و با طعنه گفت:
    -البته خانوم
     

    ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0
    با کمک فروشنده لباسو تنم کردم کاملا اندازه ام بود پازچه لباس از اون چیزی که فکرشو می کردم نرم تر بود وهمین طور خیلی زیبا ولی حیف....حیف که نمی تونم چنین لباسی رو دیگه تنم کنم...
    -بیشتر از اون چیزی که فکرشو می کردم بهت میاد
    حسابی به خاطر تعریفی که آرجن ازم کزد سرخ شدم و با صدای خفته ای گفتم:
    -ممنون
    آرجن روشو به سمت فروشنده کرد وگفت:
    -ما همین لباسو می خواهیم
    با چشم های گرد شدم زل زدم به آرجن باورم نمی شه....دیونه شده....اصلا می دونه که قیمت این لباس چقدره؟....باناباوری به آرجن زل زدم تا ببینم که شوخی می کنه یانه جالبی موضوع اینجا بود که فروشنده هم مثل من کپ کرده بود و به آرجن زل زده بود وقتی آرجن دید که فروشنده از جاش تکون نمی خوره با صدای بلندی گفت:
    -خانوم شنیدید چی گفتم؟!
    فروشنده که به خودش امد و با تردید گفت:
    -ب...بله آقا
    بعد روشو به سمت من کرد و گفت:
    -تا تو لباستو در بیاری منم می رم که پول لباسو حساب می کنم
    تا خواستم مخالفت کنم گذاشت و رفت ...دوباره با کمک فروشنده لباسو از تنم در آوردم و لباس های خودمو پوشیدم و از اتاق پرو آمدم بیرون و رفتم پیش آرجن وقتی رسیدم پیشش آرجن پول لباسو حساب کرده بود و فروشنده لباسو رو گذاشت داخل ساک و دادش دست آرجن ,آرجن لباسو گرفت و برگشت با دیدن من لبخند زد و گفت:
    -بریم
    بدون حرف راه افتادم و با آرجن از مغازه آمدم بیرون با اینکه صاحب لباس به این قشنگی شده بودم ولی اصلا خوشحال نبودم چون حتی نمی دونستم که آرجن این همه پول رو از کجا آورده تا جای که من می دونم آرجن مدت زیادی نیست که داره کار می کنه پس...پس از کجا این همه پول رو آورده....نکنه...نکنه که این پول رو از آقای ورما دزدیده....نه...نه امکان نداره اون این کار رو نکرده من مطمئنم که اون این کار رو نکرده....همینطوری که داشتم با افکارم دست و پنجه نرم می کردم که دوباره محکم خوردم به آرجن و خیلی نخواسته گفتم:
    -آخ
    -خوبی ستاره؟
    همینطور که دماغمو می مالوندم گفتم:
    آره خوبم....فقط دفعه بعد که خواستی وایسی به من بگو تا اینطوری محکم بهت نخورم
    -باشه...بریم داخل
    -داخل؟!....برای چی ؟
    -معلوم دیگه برای خریدن کفش
    با بهت گفتم:
    -چی؟
    -می خوام برات کفش بخرم همین
    اخم کردم و با عصبانیت گفتم:
    دیونه شدی آرجن؟.... تو همین الان یه لباس گرون قیمت خریدی اونوقت می خواهی کفش هم بخری؟....اصلا ببینم تو این همه پول برای خریدن لباسو از کجا آوردی؟
    آرجن سرشو آورد نزدیک من و با شیطنت گفت:
    -می دونی وقتی عصبانی می شی خیلی بامزه می شی
    با این که توی دلم به خاطر حرفش کیلو ,کیلو قند آب کردم ولی حالتمو از دست ندادم و گفتم:
    -جوابمو ندادی؟ این همه پول رو از کجا آوردی؟
    دماغمو کشید و گفت:
    -خب این تقصیر من نیست که آقای ورما دستور داده منم دارم اجراش می کنم
    -منظورت چیه؟
    لبشو جمع کرد و گفت:
    -آقای ورما بهم دستور داده که برای تو بهترین لباس,بهترین کفش,بهترین جواهرات زو برای تو بخرم
    با گنگی گفتم:
    -چرا؟
    شونه اش انداخت بالا و گفت:
    -من چه می دونم...اصلا چرا همین امشب توی جشن ازش نمی پرسی؟
    -جشن؟
    -اهوم
    -چه جشنی؟
    آرجن با تعجب گفت:
    ینی می خواهی بگی که آنجلا بهت نگفته که امشب جشن تولد آرن پسر آقای ورماست؟
    چشامو محکم روی هم فشار دادم به کل فراموش کرده بودم که آرن ورما همون پسر آقای ورماست کسی که آرجن براش کار می کنه حتی زمانی که آنجلا داشت راجب بهش حرف می زد من یادم نبود لبمو گزیدم و چشامو باز کردم و با لحن مظلومی گفتم:
    -بخشید به کل فراموش کرده بودم
    آرجن با دیدن من زد زیر خنده و شروع کرد به خندیدن منم بهاش شروع کردم به خندیدن
    بعد از اینکه خندیدمون تموم شد آرجن گفت:
    -خیلی خب بهتره بریم داخل چون خیلی کار مونده که بدیم
    باهم رفتیم داخل مغازه ویه کفش پاشینه بلند ده سانتی صورتی خوشکل چشامو گرفت روی کفش یه بند نقره ای که وسطش یه مکب پر از نگین های صورتی بود یه بند نقره ای هم روی کفش به صورت بالا داشت که روش دوتا پروانه بود که نمی از پروانه ها به رنگ نقره ای نمی دیگه به رنگ صورتی بود که پرشده بود ازنگین های ریز به همون رنگ بین دوتا پروانه یه قاب نقره ای قرار گرفته بود که داخل پر بود از نگین های صورتی....آرجن رو صدا کردم و کفش رو بهش نشون دادم اونم خوشش امد و کفش رو خرید بعد از اینکه خریثدن کفش تمو شد رفتیم طبقه بالا تا نگاهی به سویس ها بندازیم داشتم به مغازه ها نگاه می کردم که چشم به یه سرویس قشنگ خورد رفت نزدیک که قشنگ تر ببینمش یه گردبند طلایی ظریف به رنگ سفید که یه پروانه بهش وصل بود توی یکی از بال های پروانه یاقوت های قرمز سرخ و بال دیگه یاقوت هایصورتی کم رنگ کار شده بود یه پروانه کوچیک هم به پروانه بزرگ وصل بود که پر بود از یاقون های صورتی یه دسبند چیفتی به رنگ سفید که یه پروانه بزرگ بهش وصل بود که پر بود از یاقوت های صورتی و گوشوارهای چفتی پر از نگین های ریز که نصفی صورتی کم رنگ و نصف قرمز سرخ.....
    -سرویس قشنگیه
    یه هینی گفتم و دستمو گذاشتم روی قلب و برگشتم ارجن وقتی دید من ترسیدم هول کرد و گفت:
    -ام.... بخشید....می خواهی بریم داخل
    یه لبخند زدم و سرمو به عنوان موافقت تکون دادم ورفتیم ....بعد از خرید سر ویس آرجن گفت:
    -ستاره تو گشنه ات نیست؟
    -چرا خیلی زیاد
    -پس بریم نهار بخوریم
    باهم رفتیم فست غود و غذا خوردیم البته من بیشتر به جای خوردن خندیدم چون همش آرجن شوخی می کرد با تموم شدن غذامون سوار ماشین شدیم و راه افتادیم همنطور که به بیرون نگاه می کردم که متوجه شدم به خانه آقای ورما نمی رم سرمو برگردونم و گفتم:
    -مگه نمی ریم خونه ای آقای ورما؟
    -نه
    -چرا؟
    -چون باید ببرمت آرایشگاه
    -آرایشگاه برای چی؟
    برای اینکه برای جشن آمادت کنن
    -آهان
    تا موقع ریسدن هیچ کدمون حرفی نزدیم آرجن ماشینو جلوی آرایشگاه نگه داشت با دیدن آرایشگاه مخم سوت کشید باورم نمی شد که اصلا یه روز پاشم بیام آرایشگاه اونم نه هر آرایشگاهی بلکه آرایشگاه ژوزفین بهترین آرایشگاه در آمریکا که برای یه درست کردن ساده مو یه عالمه پول می گیرن وای به اینکه بخوان درست کنن.....
    -نمی خواهی پیاده شی؟
    با صدای آرجن به خودم آمدم و گفتم:
    -چرا؟...چرا؟
    از ماشین پیاده شدم و همراه آرجن رفتم داخل آرایشگاه یه سالن خیلی بزرگ برزگ پر از آینه و صندلی های مخصوص آرایش و میزه های که پر بودند از مواد آرایشی و غیره همینطوری که داشتم اطرافمو دید می زدم که با صدای ناز ولطیفی به خودم امدم:
    -چه کمکی می تونم بهتون بکنم؟
    آرجن:من راننده آقای ورما هستم این خانومی که می بینید کنار من ایستادن یکی از نزدیکان آقای ورما هستند ایشون از من خواستند که این خانمو رو به اینجا بیارم تا شما ایشون برای جشن تولد پسرشون آماده کنید
    مسول آرایشگاه یه نگاه به من انداخت و دوباره رشو به سمت آرجن برگردون وگفت:
    -جش چه ساعتی برگزار می شه؟
    -ساعت هشت
    -شما می تونید ساعت هفت بیاد دنبال خانوم
    آرجن وسایل رو به مسول آرایشگاه داد و منو تنها گذاشت و رفتبعد از رفتن آرجن مسول آرایشگاه رو به من کرد و گفت:
    -همراه من تشریف بیارید
    پشت سرش راه افتادم یکم که رفتیم ایستاد و رفت کنار یه مرد کچل ایستاد و گفت:
    -ایشون جک هستند بهترین آرایشگر ما....و ایشون هم...بکل فراموش کردم اسمتون چیه؟
    -ستاره
    -ستاره یکی از نزدیکان آقای ورما هستند می خوام که بهترین کارتو انجام بدی
    جک:مطمئن باشید
    -اینم از وسایل تنهاتون می ذارم
    جک یه لبخند به سمت من زد و گفت:
    -از آشنای باهاتون خوشبختم....اگه مشکلی ندارید کارمو شروع کنم
    -نه
    -پس بشنید تا من کارمو شروع کنم
     

    ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0
    بعد از اینکه از آرایشگاه آمدم بیرون نفسمو پرصدا دادم بیرون حسابی از اینکه باید یکی دیگه باشم و جدی رفتار کنم و کم تر شوخی کنم خسته شدم ...خیلی سخته طوری رفتار کنی که نیستی....کلا من توی زندگیم آدم شوخیم اینو همه می دونن ولی توی این مدت مجبور بودم که یه آدم جدی و کمی شوخ باشم تا بتونم دل ستاره رو به دست بیارم...در ماشینو باز کردم و سوار شدم گیشیم از توی جیبم در آوردم و شماره خانه رو گرفتم بعد از سه تا بوق گوشی خانه برداشته شد:
    -الو بفرماید؟
    -الو اریکا منم زنگ زدم بگم که تا موقی که من برسم خانه حموم رو آماده کن هم همین طور یه زنگ هم بزن به جان و بگو لموزینو برای ساعت شیش آماده کنه
    -چشم
    -همه چیز برای امشب آماده است؟
    -بله همه چیز آماده است
    -خوبه یه زنگ هم به آرایشگر مخصوص هم بزن و بگو بیاد و یه دست لباس هم برای جشن برام بذار بیرون
    -چشم
    -فعلا اریکا
    تلفنو قط کردم و ماشینمو روشن کردم و به سمت خانه راه افتاد ظبط ماشینمو روشن کردم تا یکم آهنگ گوش کنم و آهنگ شروع شد به پخش شدن:
    Twisted, you’ve shaken my existence
    پیچیده … تو تمام وجود منو میلرزونی
    When I’m with you, baby,
    وقتی که با تو هستم عزیزم
    Bliss is all I’ve come to know (come to me)
    همه خوشی ها میاد سمت من
    Running, I didn’t see it coming
    و من فرار کردم و ندیدم که داره میاد سمت من
    Blinded, it’s so stunning
    کور شدم ، خیلی خوره کنندس
    I don’t want to let you go
    نمیخوام که بذارم بری
    A thousand church bells ringing
    هزار زنگ کلیسا زده میشه
    I can hear the angels singing when you call my name
    من صدای فرشته هارو میشنوم که میخونند وقتی تو منو صدا میزنی
    Your love is off the chain
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Off the chain, chain, off the chain)
    خارج از محدوده هاست
    The chemistry is crazy
    درس شیمی دیوونه کنندس
    And you make me feel amazing
    تو بهم یه حس واقعا زیبا میدی
    And I can’t explain
    و نمیتونم این حس رو توصیف کنم
    Your love is off the chain
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Off the chain, chain, off the chain)
    خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain), your love, your love
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Is off the chain, chain, off the chain)
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain),
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain), your love
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Is off the chain, chain, off the chain)
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    Coming, just keep the magic coming
    داره میاد ، فقط بذار جادو کار خودشو بکنه
    You got me, baby, crushing
    تو منو به دست اوردی ، عزیزم ، شکستیم
    But it feels like so much more
    اما این حس خیلی بیشتر بهم میده
    Just when, when I least expect it
    فقط وقتی ، وقتی که انتظارش رو ندارم
    You make it feel so epic
    تو بهم حس خیلی حماسی میدی
    Like nothing I felt before
    مث چیزی که پشت سرم جا نذاشتم
    A thousand church bells ringing
    هزار زنگ کلیسا زده میشه
    I can hear the angels singing when you call my name
    من صدای فرشته هارو میشنوم که میخونند وقتی تو منو صدا میزنی
    Your love is off the chain
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Off the chain, chain, off the chain)
    خارج از محدوده هاست
    The chemistry is crazy
    درس شیمی دیوونه کنندس
    And you make me feel amazing
    تو بهم یه حس واقعا زیبا میدی
    And I can’t explain
    و نمیتونم این حس رو توصیف کنم
    Your love is off the chain
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Off the chain, chain, off the chain)
    خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain), your love, your love
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Is off the chain, chain, off the chain)
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain),
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain), your love
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Is off the chain, chain, off the chain)
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    I’m not the type who gets crazy for someone
    من از نوع ادم هایی نیستم که واسه کسی دیوونه بشم
    Odds of me tripping are
    از شانس من این اتفاق برام افتاد
    Like next to nothing
    مث قدم بعدی که جایی نیست
    Guarding my heart like a diamond ring
    از قلبم مث یه حلقه ی الماس مواظبت میکردم
    But love, your love, changes everything
    اما عشق ، عشق تو ، همه چیز رو عشوق میکرد
    Everything is changed,
    همه چیز عوض شد
    Your love is off the chain
    عشق تو خارج از محدوده هسات
    Oh, everything is changed,
    همه چیز عوض شد
    Everything is changed
    همه چیز عوض شد
    Now everything is changed
    حالا دیگه همه چیز عوض شده
    Your love…
    عشق تو…
    A thousand church bells ringing
    هزار زنگ کلیسا زده میشه
    I can hear the angels singing when you call my name
    من صدای فرشته هارو میشنوم که میخونند وقتی تو منو صدا میزنی
    Your love is off the chain
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Off the chain, chain, off the chain)
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    The chemistry is crazy
    درس شیمی دیوونه کنندس
    And you make me feel amazing
    تو بهم یه حس واقعا زیبا میدی
    And I can’t explain
    و نمیتونم این حس رو توصیف کنم
    Your love is off the chain
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Off the chain, chain, off the chain)
    خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain), your love, your love
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Is off the chain, chain, off the chain)
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain),
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    Your love (is off the chain), your love
    عشق تو خارج از محدوده هاست
    (Is off the chain, chain, off the chain)
    عشق تو خارج از محدوده هاست
     

    ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0

    ماشینو جلوی خانه پارک کردم و پیاده شدم کلید ماشین رو به یکی از خدمتکارا دادم تا ماشینو رو ببره داخل پارکینگ بعدش هم رفتم توی اتاقم تمام چیزهای که از اریکا خواسته بودم آماده شده گذاشته بود روی تختم لباسمو در آوردم و رفتم حموم بعد از این که حموم کردنم تموم شد از حموم امدم بیرون و خودمو خشک کردم و یه لباس دکمه دار همراه با یه شلوار گرمکن پوشدیم به سمت تلفن روی میزم رفتم و شماره مخصوص به اریکا رو گرفتم بعد از چند تا بوق گوشی برداشته شد:

    -اریکا آرایشگری که خواسته بودم آمد؟

    -بله...بفرسمش بالا

    -آره بفرسش

    تلفنو قطع کردم بعد از چند دقیقه در اتاق زده شد و جیمز آمد داخل ...جمیز یه پسر قد بلند,لاغر ,موهای مشکی, صورتی گرد,ابروهای مرتب ,چشم های آبی,دماغ عملی بود ..جمیز با دیدن من لبخند زد و گفت:

    -آماده ای که شروع کنیم؟

    -البته

    -پس بشین تا من کارمو شروع کنم

    روی صندلی نشستم و جمیز هم شروع کرد به آماده کردن من...

    -خب تموم شد

    یه نگاه به خودم توی آینه انداخت کارش مثل همیشه حرف نداشته با یه لبخند رضایتمو اعلام کردم جمیز هم که دید از کارش راضیم شروع کرد به جمع کردن وسایلش ورفت بعد از رفتن جمیز از جام بلند شدم و شروع کردم به پوشیدن لباسم بعد از این که پوشیدن لباسم تموم شد به سمت کشوم رفتم تا نقابم به همراه حلقه ای که برای ستاره خریده بودم برداشتم نقابمو به صورتم زدم و حلقه رو گذاشتم توی جیبم و از اتاق آمدم بیرون و رفتم پایین با دیدن یکی از خدمتکارا پرسیدم:

    -جان آمده؟

    -بله قربان

    از خونه رفتم بیرون جان با دیدن من در ماشینو باز کرد بعد از اینکه نشستم توی ماشین درو بست و خودش هم سوار شد و ماشینو روشن کرد پرسید:

    -کجا می رید قربان؟

    -برو آرایشگاه ژوزفین

    -چشم

    بازم برای چندمین بار توی آینه نگاه کردم حسابی عوض شده بودم موهای صافم فر ریز شده بود و آزادانه اطرافم ریخته شده بود قسمتی از موهام به سمت بالا داده شده بود یه نیم تاج نقره ایم هم به موهام زده شده بود قسمت جلوی موهام خرد کوتاه شده بود و کج ریخته شده بود روی پیشونی ایم روی صورتم هم یه آرایش نقره ای قشنگ دخترونه کار شده بود رنگ روژلب هم صورتی کار شده بود نقاب صورتی ایم که وسطش رنگ زرد کار شده بود به صورتم زده بودم با لباس و جواهرات و آرایش که روی صورتم انجام داده شده بود شبیه یه پرنسس شده بودم...

    -خیلی زیبا شدی

    سرمو برگردونم با دیدن آرجن خشکم زد آرجن موهاشو کج ریخته بود روی پیشونی ایش و صورتش اصلاح شده بود یه نقاب مشکی هم روی صورت اش زده بود که باعث شده بود که چهره اش جذاب تر به نظر برسه کت و شلوار هم که تنش کرده بود به رنگ بادمجونی بود کرواتشو به صورت شل بشته بود و یه کفش سیاه نوک تیز پاش کرده بود حسابی خوشتیپ شده بود آرجن هم مثل من خشکش زده بود و منو نگاه می کرد جفتمون محو هم دیگه بودیم که آرجن زودتر به خودش آمد و با یه لبخند زیبا به سمتم آمد دستشو حلقه کرد و گفت:

    -بریم

    با لبخند دستمو توی دستش گذاشتم و با هم از آرایشگاه آمدیم بیرون به جای ماشین یه لموزین جلوی آرایشگاه پارک شده بود و راننده که با لباس سفید کنار ماشین ایستاده بود با دیدن ما به سمت در رفت و در رو باز کرد همراه آرجن سوار شدم به محض اینکه نهشستیم راننده در رو بست و به سمت دیگه ماشین رفت و ماشینو روشن کرد و راه افتاد تا موقع رسیدن حرفی بین من و آرجن زده نشد با ایستادن ماشین متوجه شدم که رسیدم در دوباره توسط راننده باز شد و ما هم پیاده شدیم جلوی در چراغونی شده بود یه فرش قرمز هم روی پله ها پهن شده بود و دوتا خدمتکار جلوی در قرار داشتن که مهمونها رو راهنمایی می کردند جلوی خانه انواع ماشین های گرون قیمت پارک شده بود با کشیده شدن دستم توسط آرجن به خودم آمدم و با هم ر فتیم داخل خانه وقتی دقت کردم متوجه شدم که دار یم به سمت سالن اصلی می ریم با دیدن سالن پر از جمعیت ناخواسته خودمو بیشتر به آرجن چسبوندم با ورد ما بیشتر مهمونها به سمتمون برگشتن حسابی ترسیده بودم این برای بار اولی بود که مردم اینطوی خیره بهم نگاه می کردن به خاطر همین هم بدجوری ترسیده بودم پاهام اصلا تحمل وزنمو نداشتند تصمیم گرفتم برای اینکه ترسم از بین بره اطرمو نگاه کنم تمام سقف توسط کاغذ رنگی های زیبا همراه با بادکنک تزیین شده بود یه لوستر سفید کر یستال بزرگ همخ به سقف آویزون بود گروه موسیقی زنده ,میز شیرنی جات,انواع نوشیدنی و خدمتکارهای دستشون سینی های نوشیدنی برای پذایرای از مردم....

    -میای بریم برقصیم؟

    -البته

    باهم رفتم داخل پیس و شروع کردیم به رقصیدن بعد از تموم شدن آهنگ گروه موزیک شروع کرد به زدن آهنگ تانگو با شروع آهنگ تانگو آرن دسشو انداخت دوکمرم و منو محکم چسبوند به خودش و شروع کردیم به رقصیدن دستمو گرفت بالا یه دور چرخیدم و دوباره منو به خودش چسبوند توی چشام هم دیگه خیره شده بودیم باعث شده بود حسابی سرخ بشم و سرمو بندازم پاین آرن با دستش سرمو آورد بالا و دوباره شروع کردیم به ادامه رقـ*ـص بعد از تموم شدن آهنگ صدای چنگال روی لیوان باعث شد که توجه همه به صدا جلب بشه آقای ورما یه سر فه کرد و شر وع کرد به صحبت کردن:

    -از این که به تولد پسرم آمدید خیلی ممنونم ....امشب به جز اینکه تولد پسرم هست یه شب خاص هه هست ....چون پسرم تصمیم گرفته که بلاخره ازدواج کنه....حالا از پسرم می خوام تا به اینجا بیا و نامزدشو به شما معرفی کنه

    صدای تشویق مردم بلند به سن چشم دوختم تا ببینم که پسر آقای ورما و نامزدش چه شکلیه؟ که دستم توسط آرجن کشیده شد قبل از اینکه بتونم مخالفتی کنم همراش شدم وقتی دقت کردم متوجه شدم که داریم به سمت سن می ریم همینطوری که داشتیم به سمت سن می رفتیم پرسیدم:

    -آرجن برای چی داریم می ریم سمت سن؟

    -خودت می فهمی

    وقتی رفتیم بالا آرجن دستشو به عنوان سکوت بالا آورد و گفت:

    -ممنون برای اینکه به جشن تولد من آمدید....

    سرمو با بهت به سمت آرجن برگردونم و به آرجن نگاه کردم متوجه نمی شدم برای چی؟ آرجن گفت تولد من دوباره به حرف های آرجن گوش دادم:

    -همنطور که پدرم گفت.....

    چی؟....اون الان چی گفت؟....گفت پدرم؟....ینی....ینی آرجن پسر آقای ورماست؟....

    نه...نه...این امکان نداره....اینا همش دورغه....باورم نمی شه...باورم نمی شه... با صدای دست و جیغ ,هورا بلند شدم انقدر شوکه بودم که حد نداشت اصلا نمی فهمیدم که چه اتفاقی افتاده و برای چی مزردم دار ن دست می زنن ...تنها چیزی که می دونستم این بود که می خواستم هرچه زودتر از اون جا برم بدون توجه به افراد توی سالن از توی سن آمدم پاین و به سختی ازشون عبور کردم با گیجی اطرافمو نگاه می کردم اصلا نمی دونستم که باید برم کدوم طرف تنها چیزی که می خواستم این بود که از اینجا دو بشم همین با دیدن پله ها به سرعت شروع کردم به بالا ر فتن با دیدن راهرو بیشتر گیج شدم و به سمت چپ رفتم با دیدن اولین در.. در رو باز کردم که....

    -ستاره نه...

    -تق...
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0
    با ترکیده شدن بادکنک یه چیزی شروع کرد به ریختن روی سرم برای اینکه چیزیم نشه دستمو حال سرم کردم وقتی مطمئن شدم که چیزیم نمی شه دست برداشتم که دیدم جلوی پای یه سری ماشین پنبه ایه خواستم برم داخل که با دیدن صحنه روبروم دو دستی چسبیدم به آهن در تا نی افتم جلوی پام یه دره بزرگ پر از آب بود که یه ابشار بلند در حال ریختن توی دره بود وقتی بهش دقیق نگاه کردم متوجه شدم که نقاشی اما انقدر طبیعی کشیده شده بود که فکر کردم همین الان پرت می شه توی دره روی دیوار هم صحنه ای از غروب خورشید کشیده شده بود که پرتو غروب روی تمام وسایل اتاق افتاده بود تنها چیزی که رنگ با وسایل اتاق فرق داشت تخت خواب بود چند جای دیو.ار پر بود از عکس های آرجن در حالت های مختلف توی یکی از عکس ها آرجن با لباسه مسابقه اش به ماشین مسابقه اش تکیه داده و یه جایگاه که مخصوص جوایز بود انواع کاپ ها و مدال ها و تقدریرنامه که به صورت کج نسب شده بود سرمو بردم بالا که بادیدن سقف محو زیبای اش شدم روی سقف نمای زیبای از شب , ماه و ستاره هاش کشیده شده بود شروع کردم یه عقب رفتن انقدر عقب رفتم که پام گیر کرد و افتادم روی یه چیز نرم باصدای به خودم آمدم:
    -خوشت می یاد؟
    -خیلی محشره
    -خوشحالم که دوستش داری
    تازه یادم افتاد که چه اتفاقی افتاده و من برای چی آمدم توی اتاق آب دهنمو قورت دادم و با تردید گفتم:
    -تو...تو پسر آقای ورمای؟!
    -اهوم
    -ینی...ینی می خواهی بگی...بگی که راننده نیستی؟ !
    خندید و با شیطنت گفت:
    -چرا اتفاقا هستم اونم بهترین راننده توی دنیا...
    -نه..نه...منظورم اینکه تو راننده شخصی آقای ورما نیستی؟
    -ام...نه من پسرشم
    -این...این ینی....ینی اینکه....تو...تو...
    -بهت دورغ گفتم...اسم واقعیم آرن ورماست... تنها پسر جیسون ورما....معروف ترین راننده رالی توی دنیا....
    -من...من باید برم
    -متاسفم ولی نمی شه
    -چرا؟
    با خنده گفت:
    -چون تو دیگه نامزد منی و الانم یه ملت پایین وایستادن تا بدون که تو چه شکلی هستی؟
    -ولی من یه خدمتکارم
    -ام...تا جای که من می دونم تو قبلا یه خدمتکار بودی ولی حالا نامزد منی
    -اما؟....
    آرن با لباش روی لبم مهر سکوت زد بعدش لباشو از روی لبم برداشتم و گفت:
    -بریم
    -من...من نمی فهم چرا؟
    -بعد از اینکه جشن تموم شد همه چیزو برات تعریف می کنم
    قبل از اینکه بتونم باهاش مخالفت کنم آرن دستمو کشید و منو همراه خودش برد بیرون با دیدن اون همه خبرنگار که پایین پله ها ایستاده بودن جسابی ترسیدم و رفتم پشت آرن اونم خیلی آروم منو از پشتش کشید بیرون و گفت:
    -نمی خواد از چیزی بترسی ...بیا بریم
    باهم از پله ها رفتم پایین و خبرنگار ها ازمون عکس می گرفتم به محض اینکه رسیدم پاین خبرنگارا هم زمان شروع کرد به پرسیدن سوال:
    -آقای ورما شما باهم چطونری آشنا شدید؟
    -خانوم ستاره شما الان چه احساسی دارید؟
    -شما نمی خواید نقابتون رو بردارید؟
    آرن با صدای بلندی روبه خبرنگارا گفت:
    -ای بابا شما که ما رو کچل کردید دونه به دونه الان نامزدم به خاطر شما می ذاره می ره اون وقت من باید برم منت کشی
    همه به خاطر حرف آرن زدن زیر خنده بعد از اینکه خندیدنشون تموم شد دوباره سوال پرسیدنشون شروع شد:
    -آقای ورما شما کجا باهم آشنا شدید؟
    -توی خیابون
    -می شه بیشتر توضیح بدید؟
    -نه
    -خانوم ستاره شما نمی خواهید راجب این موضوع صحبتی کنید؟
    آرن به جای من گفت:
    -خانوم ها و آقایون خبرنگار تا یه بستی توی صورت همتون نزدم بهتره برید و تمام این سوالات رو بذارید بعد از جنش چون من و نامزدم می خوایم از بقیه جشن لـ*ـذت ببریم
    بعدش هم بدون توجه به خبر نگارا دستمو کشید و باخودش برد و آهسته گفت:
    -امان از دست این خبرنگارا آدم دو دقیقه نمی تونه از دستشون در امان باشه موافق نیستی؟
    از لحنش حسابی خندام گرفت و با خنده گفتم:
    -چرا
    دوباره به سالن برگشیم این بار تمام مهمون های توی سالن به سمتمون برگشتن از ترس دست آرن رو فشار دادم اونم خیلی آروم گفت:
    -نمی خواد نگران باشی
    بعدش دست منو کشید و همراه خودش برد داخل سالن و مهمانهای سالن به سمتمون آمد و به نحوه ای خودشون بهمون تبریک گفتن آخر سر از همه آقای ملهوترا همراه با خانوادش برای تبریک آمدن جلو با دیدن آقای ملهوترا و آنجلا حسابی از ترس خشکم زد آقای ملهوترا روبه آرن گفت:
    -تبریک می گم
    -ممنون
    آنجلا هم با لحنی خشک که عصبانیت توش موج می زد گفت:
    -تبریک می گم آرن
    آرن با لحنی که توش خوشحالی موج می زد گفت:
    -خیلی ممنونم آنجلا
    بعد از اینکه رفتن آرجن با خوشحالی وشیطنت گفت:
    -خیلی دلم می خواست چهره ی آنجلا رو ازپشت نقابش ببینم فکر می کنم آلان از عصبانیت زیاد چهره اش حسابی سرخ شده
    با تصور چهره سرخ شده آنجلا خندم گرفت با خنده گفتم:
    -موافقم الان حتما مثل لبو سرخ شده
    -با یه دست دیگه رقـ*ـص موافقی؟
    -اهوم
     

    ارتیمیس

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/19
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    134
    امتیاز
    0
    باهم به سمت پیست رقـ*ـص رفتم با وارد شدن ما تمام مهونها از داخل پیست رفتن بیرون و نور سالن کم شد و خواننده هم شروع کرد به خوندن یه آهنگ عاشقانه و ما هم شروع کردیم به رقصیدن با آهنگ:
    It's been said and done
    قبل از ما بار ها گفته شده و به پایان رسیده
    Every beautiful thought's been already sung
    قبلا در مورد تمام افکار و احساسات زیبا خوانده شده
    And I guess right now here's another one
    و گمون کنم الآن یکی دیگه از اون ها رو داریم
    So your melody will play on and on, with best of 'em
    پس تو یه ملودی هستی که حالا حالا ها با بهترینشون نواخته میشی
    You are beautiful, like a dream come alive, incredible
    تو زیبا هستی ، مانند یک رویا که به حقیقت تبدیل میشه ، خارق العاده ای
    A center full of miracle, lyrical
    با یک قلب مملو از معجزه و ترانه
    You've saved my life again
    تو زندگی منو دوباره نجات دادی
    And I want you to know baby
    و عزیزم میخوام بدونی که
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
    و من این قسمت رو تکرار میکنم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
    و من این قسمت رو تکرار میکنم
    Constantly, boy you played through my mind like a symphony
    پسر تو بطور مداوم مثل یه سمفونی با ذهن من بازی کردی
    There's no way to describe what you do to me
    هیچ راهی برای توصیف اونچه که تو با من کردی وجود نداره
    You just do to me, what you do
    تو هر کاری خواستی با من کردی
    And it feels like I've been rescued
    و مثل این میمونه که من نجات پیدا کردم
    I've been set free
    راحت شدم
    I am hypnotized by your destiny
    من با آینده ای که تو برایم تصویر کرده بودی هیپنوتیزم شدم
    You are magical, lyrical, beautiful
    تو جادویی هستی ، مثل یه ترانه ای ، زیبایی
    And I want you to know baby
    و عزیزم میخوام بدونی که
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
    و من این قسمت رو تکرار میکنم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
    و من این قسمت رو تکرار میکنم
    No one compares
    هیچ کس این موضوع رو رد نیمکنه که
    You stand alone, to every record I own
    تو تنها کسی هستی که در اهنگ های من وجود داره
    Music to my hear that's what you are
    موسیقی ای در قلب من ، این چیزیه که تو هستی
    A song that goes on and on
    آهنگی که تا ابد نواخته خواهد شد
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
    و من این قسمت رو تکرار میکنم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I, I love you like a love song, baby
    عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
    I love you...like a love song
    عاشقتم مثل یه آهنگ عاشقونه
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا