امیرعلی بهسمت اتاق شماره سه حرکت میکنه و دستش رو روی دستگیره میذاره؛ سپس در رو باز میکنه و با قورتدادن آب دهنش وارد اتاق میشه. این اتاق بازسازیِ اتاق خوابه. اتاق خوابی که یه تختخواب و یه آکواریوم ماهی داره. فرش قرمز وسط اتاق پهن شده و دوتا کمد و یه آینه به چشم میخوره. همینطور که وارد شده و روبهروی آینه ایستاده، به تصویر خودش خیره میشه. بعد از چند دقیقه کارت طلاییرنگ رو از روی میز برمیداره و چند ثانیه بهش خیره میشه؛ سپس داخل جیب شلوارش میذاره.
***
چاقوی کوچیکی که دلقک بهسمت گلناز پرتاب کرد، مستقیم بهسمت بدنش رفت و داخل بدنش فرورفت؛ اما ضرب زیادی نداشت و خراش بزرگی روی بدن گلناز به وجود نیاورد. سیاوش که با چهرهی نگران بهسمت گلناز چرخیده بود و با چشمهایی درشتشده بهش خیره شده بود، خیلی ناگهانی ضربهی مشت دلقک رو روی صورتش حس میکنه. گلناز چاقوی کوچیک رو از بدنش بیرون میکشه. درحالیکه خون کمی از زخم بیرون میزنه، بهسمت دلقک حرکت میکنه. سیاوش که از درد مشتهای دلقک روی زمین افتاده و به خودش میپیچه، شاهد اینه که گلناز مدام چاقو رو بهسمت دلقک میبره و سعی میکنه بهش ضربه بزنه؛ ولی دلقک مدام خودش رو عقب میکشه و اجازه نمیده. به نوعی اون دلقک داره گلناز رو بازی میده. چشمهای سیاوش به چوبی میخوره که روی زمین افتاده. تموم نیروی خودش رو جمع میکنه و بهسمت اون چوب حرکت میکنه. چوب رو از روی زمین برمیداره و بهسمت دلقک حرکت میکنه؛ ولی قبل از اینکه بخواد بهش ضربه بزنه، دلقک متوجه میشه. در آخرین لحظه بهسمت سیاوش برمیگرده و جلوی ضربهای رو که سیاوش با چوب میخواست به سرش بزنه، میگیره. درحالیکه سیاوش و دلقک باهم درگیرن، گلناز از موقعیت استفاده میکنه و با چاقوی کوچیکی که توی دستشه، بهسمت دلقک حرکت میکنه و چندین بار محکم چاقو رو در بدن دلقک فرو میکنه و بیرون میکشه. به قدری این کار رو تکرار میکنه که چاقوی کوچیک توی خون غرق میشه. دستهای دلقک که سعی داشت چوب رو از سیاوش بگیره، کمکم شل میشه و با خونریزیای که داره، روی زمین میفته. سیاوش دندونهاش رو به هم میسابه. همزمان پای راستش رو بالا میبره و با کفشش، محکم ضربهی سنگینی به سر اون دلقک میزنه. سرش زیر پای سیاوش له میشه و خون غلیظی بیرون میزنه.
***
امیرعلی هنوز داره داخل اتاق میچرخه و خوب به همهی وسایل نگاه میکنه. بهسمت تختخواب حرکت میکنه و همینطور که خم میشه، زیر تختخواب رو میبینه. بهغیر از گردوخاک، سوسک و خونهای ماسیده، چیز دیگهای پیدا نمیکنه. وقتی چیزی پیدا نکرد، بهسمت آکواریوم ماهی حرکت میکنه و به ماهیها نگاه میکنه. دوتا ماهی سفیدرنگ و سهتا ماهی مشکی و یه ماهی آبیرنگ داخل آکواریوم درحال شنا کردنن. امیرعلی فقط به ماهیها نگاه میکنه. غافل از اینکه همین ماهیها در مراحل بعدی میتونن رمزی باشن.
***
چاقوی کوچیکی که دلقک بهسمت گلناز پرتاب کرد، مستقیم بهسمت بدنش رفت و داخل بدنش فرورفت؛ اما ضرب زیادی نداشت و خراش بزرگی روی بدن گلناز به وجود نیاورد. سیاوش که با چهرهی نگران بهسمت گلناز چرخیده بود و با چشمهایی درشتشده بهش خیره شده بود، خیلی ناگهانی ضربهی مشت دلقک رو روی صورتش حس میکنه. گلناز چاقوی کوچیک رو از بدنش بیرون میکشه. درحالیکه خون کمی از زخم بیرون میزنه، بهسمت دلقک حرکت میکنه. سیاوش که از درد مشتهای دلقک روی زمین افتاده و به خودش میپیچه، شاهد اینه که گلناز مدام چاقو رو بهسمت دلقک میبره و سعی میکنه بهش ضربه بزنه؛ ولی دلقک مدام خودش رو عقب میکشه و اجازه نمیده. به نوعی اون دلقک داره گلناز رو بازی میده. چشمهای سیاوش به چوبی میخوره که روی زمین افتاده. تموم نیروی خودش رو جمع میکنه و بهسمت اون چوب حرکت میکنه. چوب رو از روی زمین برمیداره و بهسمت دلقک حرکت میکنه؛ ولی قبل از اینکه بخواد بهش ضربه بزنه، دلقک متوجه میشه. در آخرین لحظه بهسمت سیاوش برمیگرده و جلوی ضربهای رو که سیاوش با چوب میخواست به سرش بزنه، میگیره. درحالیکه سیاوش و دلقک باهم درگیرن، گلناز از موقعیت استفاده میکنه و با چاقوی کوچیکی که توی دستشه، بهسمت دلقک حرکت میکنه و چندین بار محکم چاقو رو در بدن دلقک فرو میکنه و بیرون میکشه. به قدری این کار رو تکرار میکنه که چاقوی کوچیک توی خون غرق میشه. دستهای دلقک که سعی داشت چوب رو از سیاوش بگیره، کمکم شل میشه و با خونریزیای که داره، روی زمین میفته. سیاوش دندونهاش رو به هم میسابه. همزمان پای راستش رو بالا میبره و با کفشش، محکم ضربهی سنگینی به سر اون دلقک میزنه. سرش زیر پای سیاوش له میشه و خون غلیظی بیرون میزنه.
***
امیرعلی هنوز داره داخل اتاق میچرخه و خوب به همهی وسایل نگاه میکنه. بهسمت تختخواب حرکت میکنه و همینطور که خم میشه، زیر تختخواب رو میبینه. بهغیر از گردوخاک، سوسک و خونهای ماسیده، چیز دیگهای پیدا نمیکنه. وقتی چیزی پیدا نکرد، بهسمت آکواریوم ماهی حرکت میکنه و به ماهیها نگاه میکنه. دوتا ماهی سفیدرنگ و سهتا ماهی مشکی و یه ماهی آبیرنگ داخل آکواریوم درحال شنا کردنن. امیرعلی فقط به ماهیها نگاه میکنه. غافل از اینکه همین ماهیها در مراحل بعدی میتونن رمزی باشن.
آخرین ویرایش توسط مدیر: