مادری دارم آرام
بیپروا از سکوت آبها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطیفتر از انوار بهار
کلامش آفتاب، صدایش باران
مادری دارم که خواندن نمیدانست
ولی درس زندگی آموخت
آموخت که چگونه گل را شاد کنم عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر کنم از گل شقایق
آموخت که چگونه دوست بدارم زندگی را
مادر بهتر آنکه بـ..وسـ..ـهات را
به سنگی بخشیده بودی تا به گونه من
آه مادر! اگر پرندهای به دنیا میآوردی
در گرمای آغوشت پناه میگرفت
اگر درختی به دنیا میآوردی
از آوای ترانهات به سبزی میگرایید برگهایش
ولی اکنون که انسان به دنیا آوردی
تنهای تنها ماندهای
ای نازنین آه!
چه تلخ است انسان زاده شدن
وقتی که انسان را برادری جز دشنه نیست
مادر ای سایه الطاف خدا
ای سراسر همه مهر
ای دل انگیزترین معنی عشق
ای که یادت همه آرامش من
ای وجودت همه خواهش من
تو نمایانگر الطاف خدایی مادر
مروه و حج و صفایی مادر
زیر پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام
هرچه کردم
چه زیبا و چه زشت
دست تو گرمترین گرمی مهر
مهر تو پاکترین معنی عشق
نفست رایحه ریحان است
دیدن روی نکویت مادر
همه درد مرا درمان است
ورد زیر لب تو ذکر دعاست
خانه با بودن تو
بهترین باغ دل انگیز خداست
پاکتر از همه پاکیهایی
خوبتر ازهمه خوبیهایی
با صفاتر ز همه دنیایی