شعر اشعار مهدی سهیلی

سعیده جمشیدی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/16
ارسالی ها
102
امتیاز واکنش
147
امتیاز
156
محل سکونت
تهران
باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد*
ماه روی تو در این آینه ها پیدا شد*
نامه ی مهرتو دردیده چراغی افروخت*
که به یک لحظه جهان در نظرم زیبا شد*
نامه ات پیرهن یوسف من بود و از آن*
چشم یعقوب دل غمزده ام بینا شد*
گفتم آخر چه توان کرد ز اندوه فراق*
طاقتم نیست که این غصه توانفرسا شد*
ناگهان ید تو بر جان و دلم شعله فکند*
دل تنها شده ام برق جهان پیما شد*
آمدم از پی دیدار تو با چشم خیال*
در همان حالت سوازدگی در وا شد*
باورت نیست بگویم که در آن غربت تلخ*
قامت سبز تو در خلوت من پیدا شد*
آمدی نغمه زنان خنده کنان سرخوش و مـسـ*ـت*
لب خاموش تو پیش نگهم گویا شد*
بـ..وسـ..ـه دادی و سخن گفتی و رفتی چو شهاب*
ای عجب بار دگر دور جدایی ها شد*
ای پرستو ی مهاجر چو پریدی زین بام*
بار دیگر دل غربت زده ام تنها شد*
باز من ماندم و تنهایی و خونگرمی اشک
باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد
 
  • پیشنهادات
  • سعیده جمشیدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    102
    امتیاز واکنش
    147
    امتیاز
    156
    محل سکونت
    تهران
    ديرينه سالهاست كه در ديدگاه من -
    شبهاي ماهتاب چو درياست آسمان
    وين تك ستاره هاي درخشان بيشمار -
    سيمين حبابهاست كه بر سطح آبهاست
    *****
    در ديدگاه من -
    اين ماه پرفروغ كه بيتاب مي رود
    سيمينه زورقيست كه بر آب مي رود
    رخشان شهابها كه پراكنده مي خزند -
    هستند ماهيان سبكخيز گرمپوي -
    كاندر پي شكار، شتابنده مي خزند.
    *****
    در ديدگاه من -
    درياست آسمان و ندارد كرانه اي
    جز بي نشانگي -
    از ساحلش نبوده خرد را نشانه اي
    گفتم شبي به خويش:
    اين آسمان پير -
    بحريست بيكرانه ولي چشم من مدام -
    دنبال ناخداست
    پس ناخدا كجاست؟
    در گوش من چكيد صدايي كه نرم گفت:
    درياست آسمان و در آن ناخدا "خداست"
     

    سعیده جمشیدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    102
    امتیاز واکنش
    147
    امتیاز
    156
    محل سکونت
    تهران
    به جز غم تو که با جان من همآغوشست
    مرا صدای تو هر صبح و شام در گوشست
    چراغ خانه ی چشم منی نمی دانی
    که بی تو چشم من و صحن خانه
    خاموشست
    قسم به زلف سیاهت چنان پریشانم
    که هر چه غیر تو از خاطرم فراموشست
    ز چشمم ای گل مهتاب خفته در پس ابر
    چو ماه رفتی و شبهای من سیه پوشست
    هزار شکر که گر غایبی ز دیده ی ما
    غم فراق تو با اشک من همآغوشست
    پرنده یی که غزلخوان باغ بود پرید
    کنون ز داغ عمش

    باغ سـ*ـینه گلجوشست
     

    ☂Baran

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    2,966
    امتیاز واکنش
    225
    امتیاز
    286
    معنای عشق

    ای معنی عشق

    ای یاد تو در خاطر من جاودانه

    ای بی تو چشمم چشمه اشک شبانه

    ای روشنایی ، ای چراغ زندگانی

    ای رفته در ابر سیاه بی نشانی

    وقتی تو رفتی ...

    از مشرق لب ها طلوع خنده ها رفت

    از دست من وز دست ما آینده ها رفت

    وقتی تو رفتی ...

    مهتاب بام آسمان کمرنگ تر شد

    وقتی تو رفتی ...

    دنیا به چشمم از قفس هم ... تنگ تر شد

    وقتی تو رفتی ...

    اندوه شوق زندگی را از دلم برد

    وقتی تو رفتی ...

    برگ درختان زرد شد ، خورشید افسرد

    وقتی تو رفتی ...

    مرگ خندید

    در جمع ما انگیزه های زیستن مرد

    از باد پرسیدم : کجا رفت ؟!

    گفتا که : من هم در پی آن رفته از دست

    سر تاسر دنیا خزیدم

    اندوه ، اندوه

    او را ندیدم !

    از شب سراغت را گرفتم

    شب گفت : افسوس

    او ماه من بود

    من هم به امید طلوعش ماه ها تاریک ماندم

    همراه مرغ حق به یادش نغمه خواندم

    خود را به دریا ها و صحرا ها کشاندم

    با یاد او در هر قدم اشکی فشاندم

    در دشت های دور و نا پیدا دویدم

    او را ندیدم !

    با ماه گفتم : ماه من کو ؟

    رنگش پرید و زیر لب گفت :

    بر بام و روزن های عالم سر کشیدم

    شب تا سحر سر تا سر دنیا دویدم

    در لا بلای برگ جنگل ها خزیدم

    با جست و جو ها خستگی ها شبروی ها

    او را ندیدم

    از رعد پرسیدم ز نامت

    فریاد او در گنبد افلاک پیچید

    چون مادران داغدیده ناله سر کرد

    با ابر گفتم قصه ات را

    روی زمین را در غمت از گریه تر کرد

    ای یاد تو در خاطر من جاودانه

    ای بی تو من همسایه اشک شبانه

    وقتی تو رفتی ...

    اندوه شوق زندگی را از دلم برد

    وقتی تو رفتی ...

    برگ درختان زرد شد خورشید افسرد

    وقتی تو رفتی ...

    مرگ ... خندید

    در جمع ما انگیزه های زیستن مرد ...
     

    ☂Baran

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    2,966
    امتیاز واکنش
    225
    امتیاز
    286
    عارف كسي بود كه به شب اي خدا كند
    با سوز سينه خسته دلان را دعا كند
    پيچد سر از عنايت سلطان به كبر و ناز
    در كوي فقر قامت خدمت دو تا كند
    بر پاي شاه اگر سر ذلت نهاده است
    با شرم توبه سجده ي حق را قضا كند
     

    ☂Baran

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    2,966
    امتیاز واکنش
    225
    امتیاز
    286
    گر با سحر خو کنی بانگ خدا را بشنوی
    دل را اگر گیسو کنی ، هرشب ندا را بشنوی
    در آن سکوت جانفزار از عرش می آید صدا
    گوش دگر باید ترا تا آن صدا را بشنوی
     

    ☂Baran

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    2,966
    امتیاز واکنش
    225
    امتیاز
    286
    اگر كه گل رود از باغ باغبانان چه كند ؟
    چو بي بهار شود با غم خزان چه كند ؟
    كسي كه مهر گل از دل نميتواند كند
    به باغ خشك در ايام مهرگان چه كند
    به گريه زنگ غم از دل بشوي و شادان باش
    دل گرفته غم خفته را نهان چه كند ؟
     

    ☂Baran

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    2,966
    امتیاز واکنش
    225
    امتیاز
    286
    نیمشب همدم من دیده گریان من است
    ناله مرغ شب از حال پریشان من است
    خنده ها برلب من بود و کس آگاه نشد
    زین همه درد خموشانه که بر جان منست
    قافل از حق شدم و قافله عمر گذشت
    ناله ام زمزمه روح پریشان منست
    در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل
    گفت خاموش که او طفل دبستان من است
     

    ☂Baran

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    2,966
    امتیاز واکنش
    225
    امتیاز
    286
    از زیبا ترین اشعار

    خداجو با خداگو فرق دارد
    حقیقت با هیاهو فرق دارد


    خداگو حاجی مردم فریب است
    خداجو مومن حسرت نصیب است


    خداجو را هوای سیم و زر نیست
    بجز فکر خدا،فکر دگر نیست
     

    ☂Baran

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    2,966
    امتیاز واکنش
    225
    امتیاز
    286
    مادر! مرا ببخش

    مادر! مرا ببخش .

    فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

    مادر! حلال كن كه سرا پا نامت است

    با چشم اشكبار، ز پيشم چو ميروي

    سر تا بپاي من

    غرق ملامت است.

    ***

    هر لحظه در برابر من اشك ريختي

    از چشم پر ملال تو خواندم شكايتي

    بيچاره من، كه به همه ي اشكهاي تو

    هرگز نداشت راه گناهم نهايتي

    ***

    تو گوهري كه در كف طفلي فتاده اي

    من، ساده لوح كودك گوهر نديده ام

    گاهي بسنگ جهل، گهر را شكسته ام

    گاهي بدست خشم بخاكش كشيده ام

    ***

    مادر! مرا ببخش.

    صد بار از خطاي پسر اشك ريختي

    اما لبت به شكوه ي من آشنا نبود

    بودم در اين هراس كه نفرين كني ولي ــ

    كار تو از براي پسر جز دعا نبود.

    ***

    بعد از خدا ، خداي دل و جان من توئي

    من،بنده اي كه بار گنه مي كشم به دوش

    تو، آن فرشته اي كه زمهرت سرشته اند

    چشم از گناهكاري فرزند خود بپوش.

    ***

    اي بس شبان تيره كه در انتظار من ـــ

    فانوس چشم خويش ــ به ره ، بر فروختي

    بس شامهاي تلخ كه من سوختم زه تب ـــ
    تو در كنار بستر من دست بر دعا ـــ

    بر ديدگان مات پسر ديده دوختي

    تا كاروان رنج مرا همرهي كني ـــ

    با چشم خواب سوز ـــ

    چون شمع دير پاي ـــ

    هر شب، گريستيئ ـــ

    تا صبح ، سو ختي.

    ***

    شبهاي بس دراز نخفتي كه با پسر ـــ

    خوابد به ناز بر اثر لاي لاي تو.

    رفتي به آستانه مرگ از براي من

    اي تن به مرگ داده، بميرم براي تو.

    ***

    اين قامت خميده ي در هم شكسته ات ـــ

    گوياي داستان ملال گذشته هاست

    رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات ـــ

    ويرانه اي ز كاخ جمال گذشته هاست.

    ***

    در چهره تو مهرو صفا موج مي زند

    اي شهره در وفا و صفا! مي پرستمت

    در هم شكسته چهره تو، معبد خداست

    اي بارگاه قدس خدا! مي پرستمت.

    ***

    مادر!من از كشاكش اين عمر رنج زاي ـــ

    بيمار خسته جان به پناه تو آمده ام

    دور از تو هر چه هست، سياهيست ، نور نيست

    من در پناه روي چو ماه تو آمده ام

    مادر ! مرا ببخش

    فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

    مادر ،حلال كن كه سرا پا ندامت است

    با چشم اشكبار ز پيشم چو مي روي ـــ

    سر تا به پاي من ـــ

    غرق ملامت است
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا