باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد*
ماه روی تو در این آینه ها پیدا شد*
نامه ی مهرتو دردیده چراغی افروخت*
که به یک لحظه جهان در نظرم زیبا شد*
نامه ات پیرهن یوسف من بود و از آن*
چشم یعقوب دل غمزده ام بینا شد*
گفتم آخر چه توان کرد ز اندوه فراق*
طاقتم نیست که این غصه توانفرسا شد*
ناگهان ید تو بر جان و دلم شعله فکند*
دل تنها شده ام برق جهان پیما شد*
آمدم از پی دیدار تو با چشم خیال*
در همان حالت سوازدگی در وا شد*
باورت نیست بگویم که در آن غربت تلخ*
قامت سبز تو در خلوت من پیدا شد*
آمدی نغمه زنان خنده کنان سرخوش و مـسـ*ـت*
لب خاموش تو پیش نگهم گویا شد*
بـ..وسـ..ـه دادی و سخن گفتی و رفتی چو شهاب*
ای عجب بار دگر دور جدایی ها شد*
ای پرستو ی مهاجر چو پریدی زین بام*
بار دیگر دل غربت زده ام تنها شد*
باز من ماندم و تنهایی و خونگرمی اشک
باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد
ماه روی تو در این آینه ها پیدا شد*
نامه ی مهرتو دردیده چراغی افروخت*
که به یک لحظه جهان در نظرم زیبا شد*
نامه ات پیرهن یوسف من بود و از آن*
چشم یعقوب دل غمزده ام بینا شد*
گفتم آخر چه توان کرد ز اندوه فراق*
طاقتم نیست که این غصه توانفرسا شد*
ناگهان ید تو بر جان و دلم شعله فکند*
دل تنها شده ام برق جهان پیما شد*
آمدم از پی دیدار تو با چشم خیال*
در همان حالت سوازدگی در وا شد*
باورت نیست بگویم که در آن غربت تلخ*
قامت سبز تو در خلوت من پیدا شد*
آمدی نغمه زنان خنده کنان سرخوش و مـسـ*ـت*
لب خاموش تو پیش نگهم گویا شد*
بـ..وسـ..ـه دادی و سخن گفتی و رفتی چو شهاب*
ای عجب بار دگر دور جدایی ها شد*
ای پرستو ی مهاجر چو پریدی زین بام*
بار دیگر دل غربت زده ام تنها شد*
باز من ماندم و تنهایی و خونگرمی اشک
باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد