شعر اشعار مهدی سهیلی

ســ . پــــروانـہ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/15
ارسالی ها
1,860
امتیاز واکنش
26,748
امتیاز
806
سن
24
شکوه کعبه

مردمان بسیار اما مردمی کم دیده ام
ای بسا نا اهل را در اهل عالم دیده ام
تا به شادی مینشینی غم رسد از گرد راه
بر لب خندان هر گل اشک
شبنم دیده ام
کلبه ی درویش و خواب امن او حاوید باد
کاندر ان اسباب دولت را فراهم دیده ام
حق نمایانست در آینه ی اشک یتیم
من صفای کعبه را در آب زمزم دیده ام
گر چه طرحی در دل از آدم کشیدم تا مسیح
صورت دلخواه را در نقش خاتم دیده ام
 
  • پیشنهادات
  • ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    باشم یا نباشم

    دوست می دارم که با خویشان خود بیگانه باشم
    همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
    دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیمم
    تا نتوانم شمع
    مجلس شد چرا پروانه باشم
    آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی
    آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم
    مرغ خوشخوانم و گر در حلقه ی زاغان نشینم
    کی توانم لحظه یی در نغمه ی مسـ*ـتانه باشم
    مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
    با چنین نامردان بیگانه باشم یا نباشم
     

    ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    0.773578001313581802_parsnaz_ir.jpg



    لای لای گریه


    آمدی با تاب گیسو ...
    تا که بی تابم کنی
    زلف بر یک سو زدی ...
    تا غرق مهتابم کنی
    آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
    خواستی تا در میان شعله ها ...
    آبم کنی
    رفتی از پیشم که دور از چشم خود تا نیمه شب
    با نوای لای لای گریه ها ...
    خوابم کنی
     

    ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    %D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%81%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-4.jpg


    گفتم به دام اسیرم گفتا که دانه با من

    گفتم که آشیان کو گفت آشیانه با من

    گفتم که بی بهارم شوق ترانه ام نیست

    گفتا بیا به گلشن شور ترانه با من

    گفتم بهانه ای نیست تا پر زنم به سویت

    گفتا تو بال بگشا راه بهانه با من

    گفتم به فصل پیری در من گلی نروید

    گفتا که من جوانم فکر جوانه با من

    گفتم که خان و مانم در کار عاشقی رفت

    گفتا به کار خود باش تدبیر خانه با من

    گفتم به جرم شادی جور زمان مرا کشت

    گفتا تو شادمان باش جور زمانه با من

    گفتم ز عشـ*ـق بـازی در کس نشان ندیدم

    زد بـ..وسـ..ـه بر لبانم گفتا نشانه با من

    گفتم دلم چو مرغی ست کز آشیانه دور است

    دستی به زلف خود زد گفت آشیانه با من

    گفتم ز مهربانان روزی گریزم آخر

    گفتا که مهربان باش اشک شبانه با من...


     

    ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    بودی یا نبودی


    با دلی شاد به امید وصالی که ندیدم

    آمدم تا به سرای تو و در خانه نبودی

    حلقه بر در زدم و از تو جوابی نشنیدم

    بلکه بودی و در خانه به رویم نگشودی...


    ***


    اشک زد حلقه به چشم من و آهم به لب آمد

    ناگهان غیبت تو بست به دل راه امیدم

    ناامیدانه زدم تکیه به دیوار ز حسرت

    رنج حرمان نکشیدی که بدانی چه کشیدم


    ***


    با دلی تنگ به جبران گناهی که نکردم

    گریه ها کردم و بر آتش دل اشک فشاندم

    یادگار تو همان حلقه ی زیبای طلا را

    نگهی کردم و ز آن پس

    روی آن چند نگین از گهر اشک نشاندم


    ***

    من به تو زنده ام و بی تو دلم خانه ی مرگ است

    تو مرا گرمی عشقی تو مرا نور امیدی

    زندگی بی تو مرا نیست به جز شام سیاهی

    تو مرا پرتو مهری تو مرا بخت سپیدی


    ***

    با دلی شاد به امید وصالی که ندیدم

    آمدم تا به سرای تو و در خانه نبودی

    حلقه بر در زدم و از تو جوابی نشنیدم

    بلکه بودی و در خانه به رویم نگشودی...!
     

    ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    دسته گل تو...........



    گلنداما!بسویم دسته ای گل ـ

    فرستادی مرا پروانه کردی

    مرا کاشانه چون غمخانه ای بود

    تو این "غمخانه"را "گلخانه"کردی

    ز دست قاصدک گل را گرفتم

    بهر گلبرگ آن صد بـ..وسـ..ـه دادم

    پس از آن با دلی آکنده از شوق ـ

    به آرامی بگلدانی نهادم

    *

    شبانگه گرد گل پروانه گشتم

    بیاد تو به گل بس راز گفتم

    حکایت ها که با تو گفته بودم ـ

    بجای تو به گل ها باز گفتم

    *

    میان دسته گل "زنبفت"را

    ز اشک چشم گریان آب دادم

    "بنفشه" را بیاد گیسوانت

    بانگشتم گرفتم تاب دادم

    *

    "گل" ناز تو را بوسیدم از شوق

    ولی آن گل کجا ناز تو را داشت

    نشانی داشت از بوی تو اما ـ

    کجا چشم فسون ساز تو را داشت

    *

    بروی برگ زیبای"گل سرخ"

    نهادم با دلی غمگین لبم را

    به امیدی که با یاد لب تو ـ

    بصبح آرم بشادی یک شبم را

    *

    ولی هر چند بوسیدم گلت را

    دل تنگم چو غنچه هیچ نشکفت

    در آن حالت که گرم بـ..وسـ..ـه بودم ـ

    گل سرخ تو در گوشم چنین گفت:

    *

    گل سرخم مخوان ای عاشق مـسـ*ـت

    که من پیش لب یار تو خارم

    به سرخی گر چه دارم رنگ آن لب

    ولی شیرینی و گرمی ندارم!
     

    ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    به چه مانند کنم تورا ......؟


    به چه مانند کنم موی پریشان تو را؟

    به دل تیره شب؟

    به یکی هاله دود؟

    یا به یک ابر سیاه_

    که پریشان شده و ریخته بر چهره ماه؟

    به نوازشگر جان؟ـ

    یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم؟ـ

    یا بدان شعله شمعی که بلرزد ز نسیم؟

    *

    به چه مانند کنم حالت چشمان تو را؟

    به یکی نغمه جادویی از پنجه گرم؟ـ

    به یکی اختر رخشنده به دامان سپهر؟

    یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام نوشید*نی؟

    به غزل های نوازشگر حافظ در شب؟ـ

    یا به سرمستی طغیانگر دوران شباب؟

    *

    به چه مانند کنم سرخی لب های تو را؟

    به یکی لاله شاداب که بنشسته به کوه؟ـ

    به شرابی که نمایان بود از جام بلور؟

    به صفای گل سرخی که بخندد در باغ؟ـ

    به شقایق که بود جلوه گر بزم چمن؟ـ

    یا به یاقوت درخشانی در نور چراغ؟

    *

    مر مر صاف تنت را به چه مانند کنم؟

    به بلوری رخشان؟ـ

    یا به پاکی و دل انگیزی برف؟

    به یکی ابر سفید؟ـ

    یا به یک مخمل خوشرنگ نوازشگر گرم؟

    به یکی چشمه نور؟ـ

    یا به سیمای گل انداخته از دولت شرم؟

    به پرندی که کند جلوه گری در مهتاب؟ـ

    به گل یاس که پاشیده بر آن پرتو ماه؟ـ

    یا به قویی که رود نرم و سبک در دل آب؟

    *

    به چه مانند کنم ؟

    من ندانم

    به نگاهی تو بگوـ

    به چه مانند کنم...؟!

     

    ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    زندگی زیباست....................


    « زندگي » زيباست، كو چشمي كه « زيبائي » به بيند ؟

    كو « دل آگاهي » كه در « هستي » دلارائي به بيند ؟



    صبحا « تاج طلا » را بر ستيغ كوه، يابد

    شب « گل الماس » را بر سقف مينائي به بيند



    ريخت ساقي باه هاي گونه گون در جام هستي

    غافل آنكو « سكر » را در باده پيمائي به بيند



    شكوه ها از بخت دارد « بي خدا » در « بيكسي ها »

    شادمان آنكو « خدا » را وقت « تنهائي » به بيند



    « زشت بينان » را بگو در « ديده » خود عيب جويند

    « زندگي » زيباست كو چشمي كه « زيبائي » به بيند ؟

     

    ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    دریاست اسمان


    ديرينه سالهاست كه در ديدگاه من -

    شبهاي ماهتاب چو درياست آسمان

    وين تك ستاره هاي درخشان بيشمار -

    سيمين حبابهاست كه بر سطح آبهاست

    *****

    در ديدگاه من -

    اين ماه پرفروغ كه بيتاب مي رود

    سيمينه زورقيست كه بر آب مي رود

    رخشان شهابها كه پراكنده مي خزند -

    هستند ماهيان سبكخيز گرمپوي -

    كاندر پي شكار، شتابنده مي خزند.

    *****

    در ديدگاه من -

    درياست آسمان و ندارد كرانه اي

    جز بي نشانگي -

    از ساحلش نبوده خرد را نشانه اي

    گفتم شبي به خويش:

    اين آسمان پير -

    بحريست بيكرانه ولي چشم من مدام -

    دنبال ناخداست

    پس ناخدا كجاست؟

    در گوش من چكيد صدايي كه نرم گفت:

    درياست آسمان و در آن ناخدا "خداست"

     

    ســ . پــــروانـہ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    1,860
    امتیاز واکنش
    26,748
    امتیاز
    806
    سن
    24
    روانش شاد


    روان مادرم شادان كه عمري

    مرا در راه ايزد رهبري كرد

    بگوشم نغمه ي توحيد سرداد

    بجاي مادري،پيغمبري كرد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا