شعر اشعار حسین منزوی

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 1,480
  • پاسخ ها 59
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
art306.jpg


شعرهای زیبا و خواندنی حسین منزوی



حسین منزوی (۱ مهر ۱۳۲۵ - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳) شاعر ایرانی است. او که بیشتر به عنوان شاعری غزل‌سرا شناخته شده است، در سرودن شعر نیمایی و شعر سپید هم تبحر داشت. منزوی در سال ۱۳۸۳ بر اثر آمبولی ریوی در تهران درگذشت و در کنار آرامگاه پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.


الا که از همگانت عزیزتر دارم

شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم

اگر چه دشمن جان منی، نمی دانم

چرا ز دوست ترت نیز، دوست تر دارم

بورز عشق و تحاشی مکن که با خبری

تو نیز از دل من ، کز دلت خبر دارم

قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم

اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم

کدام دلبری؟ آخر به سـ*ـینه، غیر دلی

که بـرده ای تو؟ دل دیگری مگر دارم؟

برای آمدنم آن چه دیگران دانند

بهانه ای است که من مقصدی دگر دارم

دلم به سوی تو پر می زند که می آیم

به شوق توست که آهنگ این سفر دارم

اگر به عشق هواداری ام کنی وقت است

که صبر کرده ام و نوبت ظفر دارم
 
  • پیشنهادات
  • nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    ی بـ..وسـ..ـه ات نوشید*نی و ، از هر نوشید*نی خوش تر
    ساقی اگر تو باشی ، حالم خراب خوش تر

    بی تو چه زندگانی ؟ گر خود همه جوانی
    ای با تو پیر گشتن ، از هر شباب خوش تر

    جز طرح چشم مستت ، بر صفحه ی امیدم
    خطی اگر کشیدم ، نقش بر آب خوش تر

    خورشید گو نخندد ، صبحی تتق نبندد
    ای برق خنده هایت ، از آفتاب خوش تر

    هر فصل از آن جهانی است ، هر برگ داستانی
    ای دفتر تن تو ، از هر کتاب خوش تر

    چون پرسم از پناهی ، پشتی و تکیه گاهی
    آغـ*ـوش مهربانت ، از هر جواب خوش تر

    خامش نشسته شعرم ، در پیش دیدگانت
    ای شیوه ی نگاهت ، از شعر ناب خوش تر
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
    عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست

    شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
    ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست

    چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟
    لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست

    عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج
    علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست

    با غبار راه معشوق است راز آفتاب
    خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست

    جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس
    هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست

    خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد
    تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست

    عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن
    تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست

    عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ
    کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    نـــــوی اساطیر غـــــزل های من اینست

    صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست

    گفتم كــــه سرانجـــام بـــه دریـــا بزنم دل

    هشدار دل! این بار ، كه دریای من اینست

    من رود نیاسودنــم و بودن و تا وصــل

    آسودگی ام نیست كه معنای من اینست

    هر جا كه تویی مركز تصویر من آنجاست

    صاحب نظرم علـــم مرایـــای من اینست

    گیرم كه بهشتم به نمازی ندهد دست

    قد قامتـی افراز كـه طوبای من اینست

    همراه تـــو تــــا نـاب ترین آب رسیدن

    همواره عطشناكی رؤیای من اینست

    من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت

    نایـــاب ترین فصل تماشــای من اینست

    دیوانه بـــه سودای پـــری از تو كبوتر

    از قاف فرود آمده عنقای من اینست

    خــرداد تــــو و آذر من بگـــذر و بگـذار

    امروز بجوشند كه سودای من اینست

    دیــر است اگـــر نـــه ورق بعدی تقویم

    كولاكم و برفم همه فردای من اینست
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    بی‌تو به سامان نرسم ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو

    من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو
    هرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو

    من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
    تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو

    ای همه دستان ز تو و مـسـ*ـتی مستان ز تو هم
    رمز نیستان همه تو ، راز نیستان همه تو

    شور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی
    جاذبه‌ی شعر تو ، جوهر عرفان همه تو

    همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد
    ای همه خورشید تو و خاک و باران همه تو

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    چنان گرفتــــــــــــــــه ترا بازوان پیچکی ام

    که گویی از تو جدا نه که با تو من یکی ام

    نه آشنایی ام امـــــروزی است با تو همین

    کـــه می شناسمت از خوابهای کودکی ام

    عروسوار خیـــــــــــــــــال منی که آمده ای

    دوباره باز به مهمانی عروســـــــــــــکی ام

    همین نه بانوی شــــعر منی که مدحت تو

    به گوش می رسد از بانگ چنگ رودکی ام

    نسیم و نخ بده از خاک تا رهـــــــــــا بشود

    به یک اشــــــــــــــاره ی تو روح بادباکی ام

    چه برکـــه ای تو که تا آب، آبی است در آن

    شنـــــــاور است همه تار و پود جلبکی ام

    به خون خود شوم آبروی عشــــــــــق آری

    اگر مدد برســـــــــــــاند سرشت بابکی ام

    کنــــــــار تو نفسی با فراغ دل بکـــــــشم

    اگر امــــــــــان بدهد سرنوشت بختکی ام
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد

    عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد

    می شد بدانم كه اينكه خط سر نوشت من

    از دفتـــــر كــــدام شب بستــــه وام شد ؟

    اول دلــم فراق تو را سرسری گرفت

    و آن زخم كوچک دلم آخر جذام شد

    شعر من از قبيله خونست خون من ،

    فـــــواره از دلــــم زد و آمد كلام شد

    ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را

    شعر من و شكوه تو ، رمز الدوام شد

    بعد از تو باز عاشقـی و باز ... آه نه !

    اين داستان به نام تو اينجا تمام شد
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    همواره عشق بی خبر از راه مي رسد

    چونان مسافري که به ناگاه مي رسد



    وا مي نهم به اشک و به مژگان تدارکش

    چون وقت آب و جاروي اين راه می رسد



    اينت زهي شکوه که نزدت سلام من

    با موکب نسيم سحرگاه مي رسد



    با ديگران نمي نهدت دل به دامنت

    چونانکه دست خواهش کوتاه مي رسد



    ميلي کمين گرفته پلنگانه در دلم

    تا آهوي تو کي به کمينگاه مي رسد!



    هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شهر

    وقتي که سيب نقره اي ماه مي رسد



    شاعر! دلت به راه بياويز و از غزل

    طاقي بزن خجسته که دلخواه مي رسد
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    بــــه دل هـــــوای تـــو دارم و بر و دوشت

    که تا سپیده دمامشب کشم درآغوشت

    چنان نسیم که گلبرگ ها ز گل بکند

    برون کنم ز تنت برگ برگ تن پوشت

    گهی کشم به برت تنگ و دست در کمرت

    گهـــی نهم سر پــــر شور بـر سر دوشت

    چه گوشواره ای از بـ..وسـ..ـه های من خوش تر

    کـــه دانه دانه نشیند بــــه لالـــه ی گوشت

    گریز و گـم شدن ماهیان بـ..وسـ..ـه ی من

    خوش است در خزه مخمل بنا گوشت

    ترنمــــی است در آوازهــــای پایانــــی

    که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت

    چو میرسیم بــــه آن لحظه هــــای پایانی

    جهان و هر چه در آن می شود فراموشت

    چه آشناست در آن گفت وگوی راز و نیاز

    نگــــاه من با زبــان نـگاه خـــاموشت
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم

    نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

    آوار پریشانــی‌ست ، رو ســوی چـــه بگریزیم؟

    هنگامه ی حیرانی‌ ست، خود را به که بسپاریم؟

    تشویش هزار " آیا"، وسواس هزار "اما"

    کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم

    دوران شکوه بـــاغ از خاطرمان رفتــه‌ ست

    امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

    دردا کــه هدر دادیم آن ذات گرامی را

    تیغیم و نمی‌ بریم، ابریم و نمی‌ باریم

    ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب

    گفتند کــه بیدارید؟ گفتیم کـه بیداریم

    من راه تــو را بسته، تـــو راه مرا بسته

    امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا