شعر اشعار احمد شاملو

  • شروع کننده موضوع Darya77
  • بازدیدها 5,780
  • پاسخ ها 229
  • تاریخ شروع

ღ motahareh ღ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/18
ارسالی ها
14,789
امتیاز واکنش
46,711
امتیاز
1,286
محل سکونت
تهــــران
ما در ظلمت‌ایم
بدان خاطر که کسی به عشق ما نسوخت
ما تنهاییم


چرا که هرگز کسی ما را به جانب خود نخواند
عشق‌های معصوم ، بی‌کار و بی انگیزه‌اند
و دوست داشتن


از سفرهای دراز تهی‌دست باز می‌گردد
دیگر
امید درودی نیست
امید نوازشی نیست
 
  • پیشنهادات
  • ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    دیریست عابری نگذشته ست ازین کنار

    کز شمع او بتابد نوری ز روزن ام .

    فکرم به جست و جوی سحر راه می کشد

    اما سحر کجا!

    در خلوتی که هست؛

    نه شاخه ای زجنبش مرغی خورد تکان

    نه باد روی بام و دری آه می کشد.

    حتی نمی کند سگی از دور شیونی

    حتی نمی کند خسی از باد جنبشی

    غول سکوت می گزدم با فغان خویش

    ومن درانتظار

    که خواند خروس صبح!

    کشتی به شن نشسته به دریای شب مرا

    وز بندر نجات

    چراغ امید صبح

    سوسو نمی زند.
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    زیباترین حرفت را بگو

    شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن

    و هراس مدار از آنکه بگویند

    ترانه یی بی هوده می خوانید . ــ

    چرا که ترانه ی ما

    ترانه ی بی هوده گی نیست

    چرا که عشق

    حرفی بیهوده نیست .



    حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید

    به خاطر ِ فردای ما اگر

    بر ماش منتی ست ؛

    چرا که عشق

    خود فرداست

    خود همیشه است
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    شما که زیبائید تا مردان

    زیبایی را بستایند

    و هر مردی که به راهی می شتابد

    جادویی لبخندی از شماست

    و هر مرد در آزادگی خویش

    به زنجیر زرین عشقی ست پای بست

    عشق تان را به ما دهید

    شما که عشق تان زندگی ست!

    و خشم تان را به دشمنان ما

    شما که خشم تان مرگ است.
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    چه بی تابانه می خواهم‌ات ای دروی‌ات آزمون تلخ زنده به گوری !



    چه بی تابانه تو را طلب می کنم!

    بر پشت سمندی

    گویی

    نو زین

    که قرارش نیست.

    و فاصله

    تجربه‌یی بی‌هوده است.



    بوی پیرهن‌ات

    این جا

    و اکنون. ــ



    کوه ها در فاصله

    سردند.



    دست در کوچه و بستر

    حضور مـأنوس دست تو را می جوید

    و به راه اندیشیدن

    یأس را

    رَج می زند.



    بی نجوای انگشتان ات

    فقط. ــ

    و جهان از هر سلامی خالی ست.
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    شگفتا
    که نبودیم
    عشقِ ما
    در ما
    حضورِمان داد.
    پیوندیم اکنون
    آشنا
    چون خنده با لب و اشک با چشم

    واقعه‌ی نخستین دمِ ماضی.



    غریویم و غوغا
    اکنون،
    نه کلامی به مثابهِ مصداقی
    که صوتی به نشانه‌ی رازی.



    هزار معبد به یکی شهر...

    بشنو:
    گو یکی باشد معبد به همه دهر
    تا من آنجا برم نماز
    که تو باشی.

    چندان دخیل مبند که بخشکانی‌ام از شرمِ ناتوانی‌ خویش:
    درختِ معجزه نیستم
    تنها یکی درختم
    نوجی در آبکندی،
    و جز اینم هنری نیست
    که آشیانِ تو باشم،
    تختت و
    تابوتت.



    یادگاریم و خاطره اکنون. ــ

    دو پرنده
    یادمانِ پروازی
    و گلویی خاموش
    یادمانِ آوازی.
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    بودن

    یا نبودن ...


    بحث در این نیست

    وسوسه این است .


    نوشید*نی ِ زهر آلوده به جام و

    شمشیر ِ به زهر آب دید

    در کف ِ دشمن . ــ

    همه چیزی

    از پیش

    روشن است و حساب شده

    و پرده

    در لحظه ی معلوم

    فرو خواهد افتاد ....
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    یکی بود یکی نبود

    زیر گنبد کبود

    عـریـ*ـان و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود.

    زار و زار گریه می کردن پریا

    مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.

    گیس شون قد کمون رنگ شبق

    از کمون بلن ترک

    از شبق مشکی ترک.

    روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر

    پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر.



    از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد

    از عقب از توی برج ناله ی شبگیر می اومد...



    " - پریا! گشنه تونه؟

    پریا! تشنه تونه؟

    پریا! خسته شدین؟

    مرغ پر بسته شدین؟

    چیه این های های تون

    گریه تون وای وای تون؟ "



    پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا

    مث ابرای باهار گریه می کردن پریا

    ***

    " - پریای نازنین

    چه تونه زار می زنین؟

    توی این صحرای دور

    توی این تنگ غروب

    نمی گین برف میاد؟

    نمی گین بارون میاد

    نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟

    نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کند تون؟

    نمی ترسین پریا؟

    نمیاین به شهر ما؟

    شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد-

    پریا!

    قد رشیدم ببینین

    اسب سفیدم ببینین:

    اسب سفید نقره نعل

    یال و دمش رنگ عسل،

    مرکب صرصر تک من!

    آهوی آهن رگ من
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    زیباترین حرفت را بگو

    شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن

    و هراس مدار از آنکه بگویند

    ترانه یی بی هوده می خوانید . ــ

    چرا که ترانه ی ما

    ترانه ی بی هوده گی نیست

    چرا که عشق

    حرفی بیهوده نیست .


    حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید

    به خاطر ِ فردای ما اگر

    بر ماش منتی ست ؛

    چرا که عشق

    خود فرداست

    خود همیشه است .
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    اگر که بیهده زیباست شب

    برای چه زیباست

    شب

    برای که زیباست ؟ ــ

    شب و

    رود ِ بی انحنای ستاره گان

    که سرد می گذرد .

    و سوگواران ِ دراز گیسو

    بر دو جانب ِ رود

    یاد آورد ِ کدام خاطره را

    با قصیده ی نفس گیر ِ غوکان

    تعزیتی می کنند

    به هنگامی که هر سپیده

    به صدای هم آواز ِ دوازده گلوله

    سوراخ

    می شود ؟

    اگر که بیهده زیباست شب

    برای که زیباست شب

    برای چه زیباست ؟
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا