شعر اشعار احمد پروین

  • شروع کننده موضوع PARISA_R
  • بازدیدها 1,215
  • پاسخ ها 60
  • تاریخ شروع

PARISA_R

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/08/02
ارسالی ها
4,752
امتیاز واکنش
10,626
امتیاز
746
محل سکونت
اصفهان
رقـ*ـص کهکشان


رقـ*ـص کهکشان دیدم در حوالی ماهت
سر به سجده آتش را در قیام درگاهت
بنده وار درگاهت عاشق خراباتی
تا بنوشد او ساغر از کرامت شاهت
طعنه می زند مریم بر صلیب لامذهب
چون مسیح ما دارد سجده بر سر راهت
جان به وعده می داری منتظر که برگردی
ناشکیب جان بودم انتظار جانکاهت
نیزۀ دعا دارم طعنه حسودان را
می پرم سپند آسا در هجوم بدخواهت​
 
  • پیشنهادات
  • PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    شرار نگاه


    من در خواب چشم تو تحقیق می کنم
    خود را به بـ..وسـ..ـه های تو تشویق می کنم
    مژگان خوب توست که در لحظۀ خمـار
    با آن به خویش شوق تو تزریق می کنم
    چون جمع می شود دل من با خیال تو
    از دل بلای هجر تو تفریق می کنم
    چشم زلال تو و شرار نگاه من
    آب است و آتش است که تلفیق می کنم
    شاید که هیچ ره نبرم در وصال تو
    دل را به وعده های تو تحمیق می کنم​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    حال دعا


    کاش گنجشک مرا می فهمید
    و دلم حال دعا می فهمید
    کاش احساس دو قسمت می شد
    و دل خون شده قیمت می شد
    کاش گنجشک زبان وا می کرد
    بلبلان را همه رسوا می کرد
    آن که هر دم ز گلی می خواند
    تباهـ*کاری دارد و خود می داند
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    بدون یار


    نفسم گرفته امشب ز مرور خاطراتم
    منم و نگاه حافظ ، من وشاخ بی نباتم
    قلمم نمی نویسد غزلی اگر بخواهم
    همه خون شد و سیاهی قلم من و دواتم
    عطش چشیده هستم چه بنوشم آخر امشب
    که اجل نشسته با من سر چشمۀ حیاتم
    من و یک جزیره خالی و سفینۀ خیالم
    که مگر مرا ببیند ؟ که مگر دهد نجاتم ؟
    به مزار خود نشستم ودو دیده شمع روشن
    مگر از خودم بگیرم به خدا شبی براتم
    هم آتشم و دودم ، همه شعرم و سرودم
    که مگر مرا ببینند و کنند التفاتم​

    [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۵/۲۷ ] [ 15:36 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    سفینه خیالی


    سکوت پنجره ها قهر پرده ها سخت است
    بدون یار نشستن در این سرا سخت است
    سلام اگرچه نکردی بپرس از دل من
    مگر دوباره بفهمی که حال ما سخت است
    شبیه عاشق دیوانه در بیابان ها
    به تیر طعنۀ معشوق ای خدا سخت است
    تمام هستی من ، تار و پود من او بود
    تمام پود من از تار من جدا سخت است
    اگرچه لاف صداقت به غربت آسان است
    چو می شناسمت ای دوست ادعا سخت است
    حراج هستی خود کرده ام در این بازار
    به روی دست خودم مانده ام چرا سخت است ؟​

    [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۵/۲۷ ] [ 15:35 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    نیزۀ فریاد


    ای خدا رونق عشق از دل ناشادم رفت
    من که تاوان دلم را به بتان دادم رفت
    بر لبم زمزمه ای مبهم اگر می بینی
    رد پای غزلی بود که از یادم رفت
    گرچه در خلوت دل ساکن اندیشه شدم
    تا فراسوی غزل نیزۀ فریادم رفت
    بیستون می شوم از خاطره شیرینت
    به تماشای اجل حضرت فرهادم رفت
    ابرو روی هم انباشته بودم همه عمر
    چونکه از چشم بت صومعه افتادم رفت
    قحطی واژه و کمبود غزل واویلا
    شور افیون دل از دفتر معتادم رفت​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    دین تازه


    ای سیب گونه هایت اغواگر خدایان
    ای لایق پرستش ای دلبر خدایان
    در مسجد نگاهت یک دین تازه داری
    بر بنده سجده واجب گردیده بر خدایان
    دست بریده دارم در شب نشین چشمت
    تنها نه من که خونین شد پیکر خدایان
    یک قطره از نگاهت غرقم کند به خواهش
    بگذشته آب مـسـ*ـتی هم از سر خدایان
    در منبر خدایان ابهام می سرایم
    او می برد قیامت در محشر خدایان​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    جان تفتیده


    در کوچۀ هیاهو گم شد دل اسیرم
    گستاخ کوچه ها را آیا شود بگیرم ؟
    دل می گریزد از من در روزگار پیری
    تنهاتر از همیشه بی ادعا بمیرم
    در کورۀ محبت تفتیده گشت جانم
    بازیچۀ دل خود ،طفل است و من خمیرم
    پندم نده برادر در کار عاشقانه
    آن بت اگر بیاید والله ناگزیرم
    باران اشک چشمم سیلاب آبرو شد
    طوفان غم بخیزد از دامن کویرم​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    میزبان خدا


    من گل زرد آفتابگردانم
    رو به خورشید توست چشمانم
    دستهایم قنوت می خواند
    بت پرستم ولی مسلمانم
    میزبان خدا شوم وقتی
    که به میقات دوست مهمانم
    می روی تا دوباره برگردی
    سر به تشویش در گریبانم
    پرتو مهر آفتاب حضور
    راز عمر منست می دانم
    پرتو عشق می زنی بر من
    مثل آیینه باز گردانم
    دوست دارم ترا که زیبایی
    دوست داری مرا که نادانم​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    اشک کوچه


    من گدا شدم شاید درب خانه بگشاید
    لحظه ای برون آید التفات فرماید
    من گدا شدم اما درب خانه می بندد
    دست من به درکوبش آنچنان که خون آید
    می زنم و می گریم ناله می شوم کم کم
    گوش لاله رویان را بیش ازین فغان باید
    قفل در به اشک آمد خون کوچه شد جاری
    آن صنم که لج بیند بر لجش بیفزاید
    با کلون در گفتم حسرت ترا دارم
    دست آن صنم هردم بر سرت خورد شاید
    چون سحر شود دیگر مرده ام ازین بازی
    صخره هم اگر باشد بیش ازین نمی پاید​

    [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۵/۲۷ ] [ 15:34 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا