شعر اشعار احمد شاملو

  • شروع کننده موضوع Darya77
  • بازدیدها 5,780
  • پاسخ ها 229
  • تاریخ شروع

Ellery

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/18
ارسالی ها
10,683
امتیاز واکنش
46,118
امتیاز
1,274
سن
20
محل سکونت
~•° jonub ~•°
به انتظار تصویر تو

این دفتر خالی

تا چند

تا چند

ورق خواهد خورد؟
 
  • پیشنهادات
  • Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    اکنون رَخت به سراچه ی آسمانی دیگر خواهم کشید .

    آسمان ِ آخرین

    که ستاره ی تنهای آن تویی .


    آسمان ِ روشن

    سرپوش بلورین ِ باغی

    که تو تنها گل آن، تنها زنبور آنی .

    باغی که تو

    تنها درخت آنی

    و بر آن درخت

    گلی ست یگانه

    که تویی .


    ای آسمان و درخت و باغ ِ من

    گل و زنبور و کندوی من !

    با زمزمه ی تو

    اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید

    که تنها رؤیای آن تویی
     

    Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    به پرواز
    شک کرده بودم
    به هنگامی که شانه هایم
    از توان سنگین بال
    خمیده بود،
    و در پکبازی معصومانه گرگ و میش
    شب‌کور گرسنه چشم حریص
    بال می زد.
    به پرواز شک کرده بودم من.
    ***
    سحرگاهان
    سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ
    در تجلی بود.

    با مریمی که می شکفت گفتم:

    «شوق دیدار خدایت هست؟»
    بی که به پاسخ آوائی بر آورد
    خسته گی باز زادن را
    به خوابی سنگین فروشد
    همچنان
    که تجلی ساحرانه نام بزرگ؛
    و شک
    بر شانه های خمیده ام
    جای نشین ِ سنگینی ِ توانمند
    بالی شد
    که دیگر بارش
    به پرواز
    احساس نیازی نبود.
     

    Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    و من

    همه جهان را

    در پیراهن گرم تو

    خلاصه می کنم
     

    Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    کیستی که من

    این گونه به جد
    در دیار رویاهای خویش
    با تو درنگ می کنم
     

    Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    مجال
    بی رحمانه اندک بود و
    واقعه سخت نامنتظر.
    از بهار
    حظ ّ تماشائی نچشیدم،
    که قفس
    باغ را پژمرده می کند.
    ***
    از آفتاب و نفس
    چنان بریده خواهم شد
    که لب از بـ..وسـ..ـه نا سیراب.
    برهنه
    بگو برهنه به خاکم کنند
    سرا پا برهنه
    بدان گونه که عشق را نماز می بریم،-
    که بی شایبه حجابی
    با خاک
    عاشقانه
    در آمیختن می خواهم.
     

    Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    برای زیستن دو قلب لازم است
    قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند
    قلبی که هدیه کند
    قلبی که بپذیرد
    قلبی که بگوید
    قلبی که جواب بگوید
    قلبی برای من، قلبی برای انسانی که من می‌ خواهم
    تا انسان را در کنار خود حس کنم


    دریاهای چشم تو خشکیدنی است
    من چشمه یی زاینده می خواهم
    پستان هایت ستاره های کوچک است
    آن سوی ستاره من انسانی می خواهم
    انسانی که مرا برگزیند
    انسانی که من او را برگزینم
    انسانی که به دست های من نگاه کند
    انسانی که به دست هایش نگاه کنم
    انسانی در کنار من
    تا به دست های انسان نگاه کنیم
    انسانی در کنارم، آینه یی در کنارم
    تا در او بخندم، تا در او بگریم.

    ...
     

    Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    پرپرواز ندارم

    اما

    دلی دارم و حسرت درناها

    و به هنگامی که مرغان مهاجر

    در دریاچه ی ماهتاب

    پارو می کشند

    خوشا رها کردن و رفتن

    خوابی دیگر

    به مردابی دیگر

    خوشا ماندابی دیگر

    به ساحلی دیگر

    به دریایی دیگر

    خوشا پر کشیدن

    خوشا رهایی

    خوشا اگر نه رها زیستن

    مردن به رهایی!

    آه!

    این پرنده

    در این قفس تنگ

    نمی خواند.
     

    Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    ‌مرا

    تو

    بی سببی

    نیستی.

    به راستی

    صلتِ کدام قصیده ای

    ای غزل؟

    ستاره باران ِ‌کدام سلامی

    به آفتاب

    از دریچه ی تاریک؟

    کلام از نگاه تو شکل می بندد

    خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!

    پس ِ پشت ِ‌مردمکان ات

    فریاد کدام زندانی ست

    که آزادی را

    به لبان برآماسیده

    گل سرخی پرتاب می کند؟

    ورنه

    این ستاره بازی

    حاشا

    چیزی بدهکار آفتاب نیست.

    نگاه از صدای تو ایمن می شود

    چه مومنانه نام مرا آواز می‌کنی!

    و دل ات

    کبوتر ِ آشتی ست،

    در خون تپیده

    به بام ِ ‌تلخ.

    با این همه

    چه بالا

    چه بلند

    پرواز می‌کنی!
     

    Ellery

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/18
    ارسالی ها
    10,683
    امتیاز واکنش
    46,118
    امتیاز
    1,274
    سن
    20
    محل سکونت
    ~•° jonub ~•°
    آن‌که می‌گوید دوستت می دارم
    خُنیاگر غمگینی‌ست
    که آوازش را از دست داده است
    ای کاش عشق را
    زبان ِ سخن بود
    هزار کاکلی شاد
    در چشمان توست
    هزار قناری خاموش
    در گلوی من
    عشق را
    ای کاش زبان ِ سخن بود
    آن‌که می‌گوید دوستت می دارم
    دل اندُهگین شبی ست
    که مهتابش را می جوید
    ای کاش عشق را
    زبان ِ سخن بود
    هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
    هزار ستاره‌ی گریان
    در تمنای من
    عشق را
    ای کاش زبان ِ سخن بود.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا