شعر اشعار احمد پروین

  • شروع کننده موضوع PARISA_R
  • بازدیدها 1,211
  • پاسخ ها 60
  • تاریخ شروع

PARISA_R

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/08/02
ارسالی ها
4,752
امتیاز واکنش
10,626
امتیاز
746
محل سکونت
اصفهان
تنهاترین


آفرین ای عشق ای رویای من
راز دار خلوت شبهای من
سـ*ـینه ام آبشخور زخم تو بود
زخم تو نجواگر غوغای من
سالها من می دویدم در پی ات
تاول این ماجرا در پای من
آخ ای دل ای صحرای خون
آخ ای تنها ترین تنهای من
دردم از دیوانگی های تو نیست
بی تو من می مانم و هیهای من​
 
  • پیشنهادات
  • PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    تب هاشور


    آخر چقدر از دل من دور می شوی
    بیچاره می شود و تو مسرور می شوی
    اینگونه نیست ای بت من رسم سوختن
    دل دود می شود و تو چون نور می شوی
    من می روم ز خاطر حتی خودم شبی
    اما تو مثل شایعه ، مشهور می شوی
    یک صفحه ام تمام پر از متن بی غلط
    بر جان واژه ها تب هاشور می شوی
    چشم انتظار دیدن تو در پل صراط
    محشر شود شبی که تو محشور می شوی
    ای دل به چوب تاک تو را چوب می زنم
    آنشب که نشئۀ می انگور می شود​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    بال رویا


    آنچه با من بود هر شب آه بود
    زندگی بی روی او جان کاه بود
    بال رویا قحطی پرواز داشت
    ارتفاع آسمان کوتاه بود
    طعنه بر خورشید می زد آسمان
    کهکشان غمگین ، فلک بی ماه بود
    بیستون از جای می کند آن نگار
    پیش شیرین کوه غم چون کاه بود
    غافل از خود زیستم با یاد او
    دلخوشم از اینکه او آگاه بود
    جاده تاریک و تنهایی و من
    آنچه با من بود خاک راه بود
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    ابهام


    آینده یا تردید، آینده یا ابهام
    دیروز بی پایان ، آغاز بی انجام
    من فتح فردا را بیهوده مشتاقم
    فردای پر آتش من خام و سودا خام
    می دانم از فردا سودی نخواهم برد
    من در زیانستم والعصر والایام
    اندوه فردا را میخانه می خواهد
    پیمان خود بستیم من، باده ، ساقی ، جام​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    رخسار مسیحا


    آیینه نمی گوید شرح گل زیبایت
    من دیدم و می دانم رخسار مسیحایت
    می گریم و می سوزم شاید که از این آتش
    لبخند شعف بینم بر غنچۀ لبهایت
    رخسار نمی پوشی از غیر عجب دارم
    در پرده نهان داری از من گل پیدایت
    بر بام سرم بنشین تکبیر اذان برکش
    تا بـ..وسـ..ـه زنم دستت تا سجده کنم پایت
    خاموش نخواهد شد خاکستر من هرگز
    امروز نمی میرم در وعدۀ فردایت​

    [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۵/۲۷ ] [ 15:30 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    مرگ یار


    از انجماد مطلق احساس خسته ام
    از مرگ ناگهانی یک یاس خسته ام
    تاکی به قیمت دل من می توان کشید
    بر گردن هـ*ـوس گل الماس خسته ام
    در انزوای ظلمت بسیار نیمه شب
    من از هجوم وحشت وسواس خسته ام
    باید پناه برد به پروردگار عشق
    از لحظه های بی ملک الناس خسته ام​

    [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۵/۲۷ ] [ 15:30 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    دیوار حاشا


    از بهشت دلت اخراج شدم اینجایم
    بی گناهم به خدا بیش نکن رسوایم
    سیب باغ تو فریبندۀ صد حوا بود
    من بیچاره که فرزند همان حوایم
    توبه هرگز نکنم باز اگر بر گردم
    بکند باز هلوی لب تو اغوایم
    باغی از میوه خدا داده چرا من نخورم
    کفش حوا همه جا تا به ابد بر پایم
    این همه آیه نخوان هیچ من آدم نشوم
    دزد بی رحم لب ناز تو بی تقوایم
    خانه ام فرش هـ*ـوس ، سقف دروغین دارد
    چار دیوار ترک خورده ای از حاشایم​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    گذار عشق


    از من گذشت عشق و در من اثر گذاشت
    بر دیده خون دل و لهیب جگر گذاشت
    او پیش من نشست و گفتم به التماس
    باشد که بندگی کنمت من مگر گذاشت
    بر دست من نوشت که نه لایق منی
    آنقدر مطمئن که دو تا ضربدر گذاشت
    خرسند از این شدم که دلم را ربوده است
    یک نیمه شب به طعنه دلم پشت در گذاشت
    در زلف اوست رقـ*ـص طربناک حلقه ها
    هر حلقه را برای سر یک نفر گذاشت
    گفتم که میدهم صنما سر به کوی تو
    با خنده در مقابلم هفتاد سر گذاشت
    بگذشت عمر من و من افسوس می خورم
    از بس فلک مرا ز خود بی خبر گذاشت​

    [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۵/۲۷ ] [ 15:29 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    جادۀ خیال


    امشب از سوز آه بیدارم
    به خدا تا پگاه بیدارم
    سر نهادم به جاده های خیال
    چشم در چشم راه بیدارم
    روی یک برکه اشک های سپید
    پیش تصویر ماه بیدارم
    می کنم با سیاهکاری خود
    ورقی را سیاه بیدارم
    فارغ از خود به سجده های دراز
    عذرخواه از گـ ـناه بیدارم​

    [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۵/۲۷ ] [ 15:29 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    بیستون


    از من نخواه کز دل آزاد بگذرم
    از بیستون و تیشۀ فرهاد گذرم
    دشت سکوت اگرچه که جولانگه من است
    شاید سوار مرکب فریاد بگذرم
    هرگز نمی شود که سر چار راه فقر
    شاد از کنار کودک نا شاد بگذرم
    بگذشته ام ز دین خرافات خیز جهل
    اما نه از صحیفۀ سجاد بگذرم
    مانند گرد باد سرم گیج می رود
    از شوره زار عقل چنان باد بگذرم
    گنجینۀ عتیقه ترین عشق عالمم
    ویرانه ام خوش است از آباد بگذرم
    می میرم آفتاب مرا خاک می کند
    مثل غبار از گذر یاد بگذرم
    بالم شکست باز هـ*ـوس ، من کبوترم
    هرگز نخواه از سر صیاد بگذرم​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا