خواب
ما پنج نفر بودیم
درون ا ضطراب سیا ه سراسیمه گی ریختیم
سرویس از تونل دیر رد شد
دل سرما بشدت می تپید
خانم زمستان با چادر سفید از خیابان رد شد
ترافیک قله ی مکا فات بود
زندگی حرکت مورچه وار در ترافیک است
آفتاب در دایره ی قشنگ نارنجی در سرما می درخشید
ما در حوالی کج و معوج سرد دیر رسیدیم
مستخدم در ترانه زندگی عادی می رقصید
راستی زندگی از کجا شروع شد؟
از هنگامیکه از خواب بیدار شدیم؟
یااز هنگامیکه آفتاب طلوع کرد؟
یقین می گوید: خواب مرگ است
درون ا ضطراب سیا ه سراسیمه گی ریختیم
سرویس از تونل دیر رد شد
دل سرما بشدت می تپید
خانم زمستان با چادر سفید از خیابان رد شد
ترافیک قله ی مکا فات بود
زندگی حرکت مورچه وار در ترافیک است
آفتاب در دایره ی قشنگ نارنجی در سرما می درخشید
ما در حوالی کج و معوج سرد دیر رسیدیم
مستخدم در ترانه زندگی عادی می رقصید
راستی زندگی از کجا شروع شد؟
از هنگامیکه از خواب بیدار شدیم؟
یااز هنگامیکه آفتاب طلوع کرد؟
یقین می گوید: خواب مرگ است