شعر اشعار قیصر امین پور

  • شروع کننده موضوع my dream
  • بازدیدها 5,390
  • پاسخ ها 284
  • تاریخ شروع

my dream

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/01/14
ارسالی ها
9
امتیاز واکنش
8
امتیاز
0
محل سکونت
تهران
من از عهد عالم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم تو را دوست دارم
نه خطی نه خالی نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما
تو را دوست دارم تو را دوست دارم

 
  • پیشنهادات
  • my dream

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/14
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    8
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    از غم خبری نبود اگرعشق نبود
    دل بود ولی چه سود اگرعشق نبود؟
    بی رنگ تر از نقطه موهومی بود
    این دایره کبود اگرعشق نبود
    از آینه ها غبار خاموشی را
    عکس چه کسی زدود اگرعشق نبود؟
    درسینه هر سنگدلی در تپش است
    از این همه دل چه سود اگرعشق نبود؟
    بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
    دل چشم نمی گشود اگرعشق نبود
    از دست تو در این همه سرگردانی
    تکلیف دلم چه بود اگرعشق نبود؟

     

    my dream

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/14
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    8
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    ما گنهکاریم آری، جرم ما هم عاشقی ست
    آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست؟

    زندگی بی عشق اگر باشد همان جان کندن است
    دم به دم جان کندن ای دل کار دشواری ست، نیست؟

    زندگی بی عشق اگر باشد، لبی بی خنده است
    بر لب بی خنده باید جای خندیدن گریست

    زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است
    آنکه عاشق نیست، هم اینجا و هم آنجا دوزخی ست

    عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
    می توان ای دوست بی آب و هوا یک عمر زیست؟

    تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
    بر در و دیوار می پیچد طنین چیست؟ چیست؟

     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    my dream

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/14
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    8
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    روز مبادا

    وقتي تو نيستي
    هست هاي ما
    چونانکه بايدند
    نه بايد ها ...
    مثل هميشه آخر حرفم
    و حرف آخرم را
    با بغض مي خورم
    عمري است
    لبخندهاي لاغر خود را
    در دل ذخيره مي کنم :
    باشد براي روز مبادا !
    اما
    در صفحه هاي تقويم
    روزي به نام روز مبادا نيست
    آن روز هر چه باشد
    روزي شبيه ديروز
    روزي شبيه فردا
    روزي درست مثل همين روزهاي ماست
    اما کسي چه مي داند ؟
    شايد
    امروز نيز روز مبادا باشد!
    وقتي تو نيستي
    نه هست هاي ما
    چونانکه بايدند
    نه بايد ها ...
    هر روز بي تو
    روز مباداست !



     

    my dream

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/14
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    8
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
    سالها، هجری و شمسی، همه بی‎خورشیدند
    از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
    چشم‎های نگران آینه‎ی تردیدند

    نشد از سایه‎ی خود هم بگریزند دمی
    هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

    چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
    همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند

    غرق دریای تو بودند ولی ماهی‎وار
    باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند

    در پی دوست همه جای جهان را گشتند
    کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند

    سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
    فصل‎ها را همه با فاصله‎ات سنجیدند

    تو بیایی همه‎ی ثانیه‎ها، ساعتها
    از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    شعري فوق العاده زيبا از قيصر امين پور

    پیش از اینها فکر میکردم خدا/خانه ای دارد کنار ابرها

    409.png



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    پیش از اینها فکر میکردم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خانه ای دارد کنار ابرها

    مثل قصر پادشاه قصه ها
    خشتی از الماس خشتی از طلا
    پایه های برجش از عاج و بلور
    بر سر تختی نشسته با غرور
    ماه برق کوچکی از تاج او
    هر ستاره، پولکی از تاج او
    اطلس پیراهن او، آسمان
    نقش روی دامن او، کهکشان
    رعد وبرق شب، طنین خنده اش
    سیل و طوفان، نعره توفنده اش
    دکمه ی پیراهن او، آفتاب
    برق تیغ خنجر او ماهتاب

    هیچ کس از جای او آگاه نیست
    هیچ کس را در حضورش راه نیست
    پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
    از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در ذهنم این تصویر بود

    آن خدا بی رحم بود و خشمگین
    خانه اش در آسمان، دور از زمین
    بود، اما در میان ما نبود
    مهربان و ساده و زیبا نبود

    در دل او دوستی جایی نداشت
    مهربانی هیچ معنایی نداشت

    هر چه میپرسیدم، از خود، از خدا
    از زمین، از آسمان، از ابرها

    زود میگفتند: این کار خداست
    پرس وجو از کار او کاری خطاست

    هرچه میپرسی، جوابش آتش است
    آب اگر خوردی، عذابش آتش است
    تا ببندی چشم، کورت میکند
    تا شدی نزدیک، دورت میکند

    کج گشودی دست، سنگت میکند
    کج نهادی پای، لنگت میکند

    با همین قصه، دلم مشغول بود
    خوابهایم، خواب دیو و غول بود
    خواب میدیدم که غرق آتشم
    در دهان اژدهای سرکشم
    در دهان اژدهای خشمگین
    بر سرم باران گرز آتشین

    محو میشد نعره هایم، بی صدا
    در طنین خنده ی خشم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ...
    نیت من، در نماز و در دعا
    ترس بود و وحشت از خشم خدا

    هر چه میکردم، همه از ترس بود
    مثل از بر کردن یک درس بود

    مثل تمرین حساب و هندسه
    مثل تنبیه مدیر مدرسه

    تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
    سخت، مثل حل صدها مسئله

    مثل تکلیف ریاضی سخت بود
    مثل صرف فعل ماضی سخت بود

    تا که یک شب دست در دست پدر
    راه افتادم به قصد یک سفر
    در میان راه، در یک روستا
    خانه ای دیدم، خوب و آشنا

    زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟
    گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!
    گفت: اینجا میشود یک لحظه ماند
    گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

    با وضویی، دست و رویی تازه کرد
    با دل خود، گفتگویی تازه کرد

    گفتمش، پس آن خدای خشمگین
    خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

    گفت : آری، خانه او بی ریاست
    فرشهایش از گلیم و بوریاست

    مهربان و ساده و بی کینه است
    مثل نوری در دل آیینه است

    عادت او نیست خشم و دشمنی
    نام او نور و نشانش روشنی

    خشم، نامی از نشانی های اوست
    حالتی از مهربانی های اوست

    قهر او از آشتی، شیرین تر است
    مثل قهر مهربان مادر است
    دوستی را دوست، معنی میدهد
    قهر هم با دوست معنی میدهد

    هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
    قهری او هم نشان دوستی است...

    تازه فهمیدم خدایم، این خداست
    این خدای مهربان و آشناست

    دوستی، از من به من نزدیک تر
    از رگ گردن به من نزدیک تر
    آن خدای پیش از این را باد برد
    نام او را هم دلم از یاد برد
    آن خدا مثل خیال و خواب بود
    چون حبابی، نقش روی آب بود
    میتوانم بعد از این، با این خدا
    دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا

    میتوان با این خدا پرواز کرد
    سفره ی دل را برایش باز کرد

    میتوان درباره ی گل حرف زد
    صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

    چکه چکه مثل باران راز گفت
    با دو قطره، صد هزاران راز گفت

    میتوان با او صمیمی حرف زد
    مثل یاران قدیمی حرف زد

    میتوان تصنیفی از پرواز خواند
    با الفبای سکوت آواز خواند
    میتوان مثل علفها حرف زد
    با زبانی بی الفبا حرف زد

    میتوان درباره ی هر چیز گفت
    میتوان شعری خیال انگیز گفت

    مثل این شعر روان و آشنا:
    پیش از اینها فکر میکردم خدا

     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    حدیثه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/26
    ارسالی ها
    679
    امتیاز واکنش
    180
    امتیاز
    0
    سفرایستگاه

    قطارمی رود
    تومی روی
    تمام ایستگاه می رود
    ومن چقدساده ام
    که سالهای سال
    درانتظارتو
    کناراین قطاررفته ایستاده ام
    وهمچنان
    به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام
    (قیصرامین پور)
     

    حدیثه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/26
    ارسالی ها
    679
    امتیاز واکنش
    180
    امتیاز
    0
    همه حرف دلم با تو همین است که دوست...
    چه کنم؟... حرف دلم را بزنم یا نزنم؟...گفته بودم که به دریا نزنم دل اماکــــو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟...
     

    Darya77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    654
    امتیاز واکنش
    302
    امتیاز
    261
    محل سکونت
    شمال
    چه اسفندها آه!



    چه اسفندها دود کردیم



    برای تو ای روز اردیبهشتی



    که گفتند این روزها



    می رسی از همین راه...





    ( قیصر امین پور)
     

    mahi 78

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    282
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    همه جا و هیچ جا
    تنها تو مى مانى

    دل داده ام بر باد، بر هرچه باداباد
    مجنون تر از لیلى، شیرین تر از فرهاد

    اى عشق از آتش اصل و نسب دارى
    از تیره دودى، از دودمان باد

    آب از تو طوفان شد، خاك از تو خاكستر
    از بوى تو آتش، در جان باد افتاد

    هر قصر بى شیرین، چون بیستون ویران
    هر كوه بى فرهاد، كاهى به دست باد

    هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
    ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد
    از خاك ما در باد، بوى تو مى آید
    تنها تو مى مانى، ما مى رویم از یاد

     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا