دلنوشته بهترین اشعار برای تو که نیستی...!

  • شروع کننده موضوع *SAmirA
  • بازدیدها 1,773
  • پاسخ ها 34
  • تاریخ شروع

*SAmirA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/09
ارسالی ها
30,107
امتیاز واکنش
64,738
امتیاز
1,304
گمشده در مه



گاهی که صدایم را در باد می پیچیدم

و عقده هایم را در گلو می فشردم


تو را می دیدم


فرشته ای که با لباسی سپید


در ازدحام نور


گم می شد


پس در امتداد جاده می دویدم


و نام تو را


فریاد می کردم

و تو


آرام آرام


با تنی که مه می گرفت


گم می شدی


و من هم...


آه


چندیست باد نیامده


آخر قصه را فراموش کرده ام.
 
  • پیشنهادات
  • *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    من فقط در کوچه ای بن بست

    در روزی بارانی


    بدون چتر

    تو را

    ملاقات خواهم کرد

    بدون چتر در زير باران

    تا تو

    اشکهايم را نبينی

    در کوچه ای بن بست

    که گريزی

    از اين همه بيتابی عاشقانه مرا

    نداشته باشی ...
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    بی تو

    بی خودم


    بی حضورِ عشق


    سخت گریسته ام


    رغبت عجیبی دارم به دیوانه شدن


    رغبت عجیبی به بیراهه زدن


    دوست دارم


    دستهایم را روی قلبم


    روی امنترین جای بدنم بگذارم


    و برای همیشه بخوابم ...


    خواب


    خواب

    خوابی برایِ نبودن


    نبودن
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    عاشقم،

    اهل همین کوچه ی بن بست کناری


    که تو از پنجره اش


    پای به قلب منِ دیوانه نهادی


    تو کجا ؟


    کوچه کجا ؟


    پنجره ی باز کجا ؟


    من کجا ؟


    عشق کجا ؟


    طاقتِ آغاز کجا ؟


    تو به لبخند و نگاهی …


    منِ دلداده به آهی


    بنشستیم،


    تو در قـلب و


    منِ خسته به چاهی


    گُنه از کیـست؟


    از آن پنجره ی باز؟


    از آن لحظه ی آغاز؟


    از آن چشمِ گنه کار؟


    از آن لحظه ی دیدار؟


    کاش می شد


    گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،


    همه بر دوش بگیرم


    جای آن یک شب مهتاب،


    تو را


    تنگ در آغـ*ـوش بگیرم...
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

    مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

    عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو

    به تو اصرار نکرده است فرایندش را

    قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

    مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

    حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

    بفرستند رفیقان به تو این بندش را :

    منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

    لای موهای تو گم کرد خداوندش را
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    ای مهربان تر از برگ در بـ..وسـ..ـه های باران

    بیداری ستاره در چشم جویباران


    آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل


    لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران


    باز آ که در هوایت خاموشی جنونم

    فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران


    ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز


    کینگونه فرصت از کف دادند بیشماران


    گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم


    بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران


    بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز


    زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران


    پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند


    دیوار زندگی را زینگونه یادگاران


    این نغمه محبت، بعد از من و تو ماند


    تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

    شعر از استاد شفیعی کدکنی
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    شد ز غمت خانه سودا دلم

    در طلبت رفت به هر جا دلم

    در طلب زهره رخ ماه رو

    می نگرد جانب بالا دلم

    فرش غمش گشتم و آخر ز بخت

    رفت بر این سقف مصفا دلم

    آه که امروز دلم را چه شد

    دوش چه گفته است کسی با دلم

    از طلب گوهر گویای عشق

    موج زند موج چو دریا دلم

    روز شد و چادر شب می درد

    در پی آن خوشـی‌ و تماشا دلم

    از دل تو در دل من نکتههاست

    وه چه ره است از دل تو تا دلم

    گر نکنی بر دل من رحمتی

    وای دلم وای دلم وا دلم

    حضرت مولانا
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    مجویید در من ز شادی نشانه

    من و تا ابد این غم ِ جاودانه


    من آن قصه ی تلخ ِ درد آفرینم


    که دیگر نپرسند از من نشانه


    نجوید مرا چشم ِ افسانه جویی


    نگوید مرا ، قصّه گوی زمانه


    من آن مرغ ِ غمگین ِ تنها نشینم


    که دیگر ندارم هوای ترانه
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

    نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد


    به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت


    خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد


    نوشید*نی لعل تو می دیدم و دلم می خواست


    هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد


    زهی امید که کامی از آن دهان می جست


    زهی خیال که دستی در آن کمر می زد


    دریچه ای به تماشای باغ وا می شد


    دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد


    تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم


    که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد


    شعر از استاد هوشنگ ابتهاج
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    به سينه مي زندم سر، دلي كه كرده هوايت

    دلي كه كرده هواي كرشمههاي صدايت



    نه يوسفم، نه سياوش، به نفس كشتن و پرهيز


    كه آورد دلم اي دوست! تاب وسوسههايت


    ترا ز جرگهي انبوه خاطرات قديمي


    برون كشيدهام و دل نهادهام به صفايت


    تو سخت و دير به دست آمدي مرا و عجب نيست


    نميكنم اگر اي دوست، سهل و زود ، رهايت


    گره به كار من افتاده است از غم غربت


    كجاست چابكي دستهاي عقدهگشايت؟


    به كبر شعر مَبينم كه تكيه داده به افلاك


    به خاكساري دل بين كه سر نهاده به پايت


    "دلم گرفته برايت" زبان سادهي عشق است


    سليس و ساده بگويم: دلم گرفته برايت
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا