شعر اشعار زیبای فریبا شش بلوکی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,795
  • پاسخ ها 73
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
گریز
...

من از برق نگاهت می گریزم
من از موی سیاهت می گریزم

برای آنکه اشکت را نبینم
همین حالا ز آهت می گریزم

برای آنکه نفرینم نگویی
ز بغض و ناله هایت می گریزم

برای آن که خورشیدم بمانی
من از شکل چو ماهت می گریزم

برایم نامه دادی من چه گویم؟
که از آن نامه هایت می گریزم

نوشتی عشق بازاری ندارد
من از طرز نگاهت می گریزم

نوشتی خسته ای از عشق و مـسـ*ـتی
من از آن شکو ه هایت می گریزم

نوشتی می گریزی از من و دل
من اما پا به پایت می گریزم


---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    علت گریه
    .....

    دویده ام به سوی تو
    رسیده ام به کوی تو
    تمام هستی ام کنون
    بسته به تار موی تو
    ***
    مرا نماز کی بود؟
    بدون رنگ و بوی تو
    بهشت من تو بوده ای
    چو بنگرم به روی تو
    ***
    من که همیشه بوده ام
    فقط به آرزوی تو
    چگونه بگذرم کنون؟
    به راحتی ز کوی تو
    ***
    خون درون هر رگم
    چو باده در سبوی تو
    در شب وصل وای من
    تنم گرفته بوی تو
    ***
    مپرس ز گریه های من
    ترسم از آبروی تو

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    زنده به گور
    ........

    خلوتی می خواهم
    قلمی از گل یاس
    دفتری جنس بلور
    بنویسم از عشق
    بسرایم از نور

    روی خط های نسیم
    دو قدم راه روم
    بکشم شکل تورا
    و به دستت انگور

    یادم افتاد شبی
    رفته بودیم ته باغ
    تو به من می گفتی
    بنویس
    چشم شیطان شده کور

    من نوشتم برکاج
    که پرم از تو و عشق
    دوستت خواهم داشت
    تا سراشیبی گور

    تو به من خندیدی
    و به اینده در راه نه چندان هم دور

    عشق رادار زدند
    سر هر کوچه صبح
    باز هم جار زدند
    دلتان زنده به گور
    دلتان زنده به گور

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    کوچه یاس

    .....
    آه من ایستاده ام
    روی تقویم دلم
    و پرم از انتظار
    باز بیچاره دلم
    ***
    شنبه ها یکشنبه ها
    سوختند در انزوا
    نیز روز های دگر
    رفته اند تا نا کجا
    ***
    می دوم تا دم گل
    میزنم من فریاد
    فصل پرپر شدن است
    کوچه یاس کجاست؟
    به چه کس باید گفت
    گل ترازوی خداست
    ***
    به چه کس باید گفت
    یک نفر هم شاید
    گاهی آواز خوشی می خواند
    از سر دلتنگی
    یا دم حادثه ها
    یک نفر هم شاید
    شعر من را می خواند
    بر لب پنجره ها
    روستایی شهری
    ***
    عکس من رادیدی؟
    گریه ام پیدا بود
    اشک من را دیدی؟
    ***
    من پرم از هیجان
    نبض من دلتنگیست
    نفسم خاطره است
    خاطراتم ابریست
    ***
    از شما می پرسم
    هیچ کس اینجا نیست؟
    چشم هایم گفتند
    امشب هم بارانیست
    کوچه یاس کجاست؟



    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    زنجیر
    ......

    روز ها می گذرند
    مثل زنجیر صدا
    یا صدای زنجیر
    و شب آواز زند
    در دل این همه خواب
    مثل یک عاشق پیر

    من به تو می گویم
    نگرانم به خدا
    صبح فردا شده دیر
    تو به من می گویی
    که نباشم دلگیر

    آه اما ای مرگ
    کی می ایی به برم؟
    خواهم از این همه بد
    یک نفس در گذرم

    لحظه هایم خرد شد
    چهره ام تغییر کرد
    سال و ماهم لا نه ای
    در دل زنجیر کرد

    روز هایم رنگ باخت
    رنگ تقویمم پرید
    باز زنجیر سکوت
    روی شب هایم خزید

    شب چو پیچک می شوم با بوی تو
    باز می پیچم ز پا تا موی تو
    باز تبریکات نور
    زیر آوار بلور
    من مگر چند ساله ام؟
    باز زنجیر سکوت

    اینه ای اینه
    تو مرا نشناختی
    عشق های کاغذی
    در دلم انداختی
    من مگر دیوانه ام؟
    باز زنجیر سکوت

    باز گفتم زیر لب
    ناله هایم شعر شد
    شعر هایم ناله شد
    دشت های آرزوم
    پر ز بوی لاله شد

    باز پرسیدم ز خود
    پس نگاهم بیخودی
    دور تو پروانه شد؟
    یا که چشمت بی دلیل
    با دلم همخانه شد؟
    شعر های دفترم بی سبب
    مسـ*ـتانه شد؟

    دانه می روید ز خاک
    دانه هم تحقیر شد
    ریشه اش در زیر خاک
    دانه ی زنجیر شد

    آذر خشی عاقبت
    برق زد باران گرفت
    با طلوع روشنی
    مـسـ*ـتی ام پایان گرفت

    باز تکرار سحر
    باز یک روز دگر
    روز آغاز کلام
    روز شعری نا تمام...

    باز تصویر دلم
    می تپد در اینه
    باز اشکم بی صدا
    می چکد بر اینه

    باز می سوزد دلم
    ناله ام شبگیر شد
    روزهایم می روند
    عشق هم زنجیر شد
    عشق هم زنجیر شد

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دیوانگی
    ....

    چند روزی است که من
    باز دیوانه شدم
    از غم دوری تو
    شمع و پروانه شدم

    باز سجاده ی من
    رنگ چشمان تو شد
    مهر و تسبیح دلم
    مثل دستان تو شد

    باز هم شب های من
    بوی باران می دهد
    بوی نمناک زمین
    در بهاران می دهد

    باز از این پنجره
    شعر هایم می روند
    گریه هایم می رسند
    خنده هایم می روند

    باز از روی درخت
    مرغ عشقم می پرد
    آتش عشقت مرا
    تا کجاها می برد

    باز قلبم می تپد
    خسته حال و بی نفس
    می زند فریاد که
    خسته ام از این قفس

    باز شمعی می شوم
    تا بسوزم جان و تن
    اشک هایم می چکد
    بر دل و دامان من

    من که رسوایت شدم
    می نویسم بر درخت
    می نویسم در هوا
    یا به روی سنگ سخت

    می نویسم از غمت
    شمع و پروانه شدم
    چند روزی می شود
    باز دیوانه شدم


    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دل من
    ./....

    دل من تنها بود
    دل من هـ*ـر*زه نبود
    دل من عادت داشت
    که بماند یک جا
    به کجا؟
    معلوم است
    به در خانه ی تو
    دل من عادت داشت
    که بماند آن جا
    پشت یک پرده تور
    که تو هرروز آن را
    به کناری بزنی
    دل من ساکن دیوارو دری
    که تو هرروز از آن می گذری
    دل من ساکن دستان تو بود
    دل من گوشه یک باغچه بود
    که تو هرروز به آن می نگری
    دل من رادیدی؟
    ساکن کفش تو بود
    یادت هست؟

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دروغ
    ...

    باز هم چشمان من
    رنگ بی خوابی شده
    باز قلبم شعله ی
    عشق و بی تابی شده
    باز بر بام شبم
    ماه مهتابی شده

    باز می خوانم که من
    خسته ام از این همه دلبستگی
    خسته ام از زندگی
    خسته ام از این سکوت و بندگی
    خسته ام از جملگی

    باز بیزارم من از تکرار شب
    می پرم آهسته از دیوار شب
    می زنم فریاد و دستم در هوا
    مانده قلبم زنده در آوار شب

    شب شروع بی امان گریه هاست
    روز آغاز دروغ خنده هاست
    روز و شب اما چه فرقی می کند؟
    آخر هر خنده وقتی
    اشک گرمی پا به پاست

    باز نفرین بر دروغ
    خنده های بی فروغ
    خنده های پر فریب و پر دروغ
    خنده هایی از سر دیوانگی
    یا دروغین مـسـ*ـتی و دلدادگی

    خنده هایی یخ زده
    قلب هایی غم زده
    ای خدا نفرین به قلبی کز دروغ
    عشق را بر هم زده

    باز بارانی دروغ
    می چکد از آسمان
    نغمه می خواند به من
    ماه و خورشیدی دروغ
    باز می تابد به من
    باز می پرسم ز خود
    رنگ بی خوابی چه شد؟
    عشق و بی تابی کجاست؟
    ماه مهتابی چه شد؟


    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    زنی را
    ....

    زنی را می شناسم من
    که شوق بال و پر دارد
    ولی از بس که پر شور است
    دو صد بیم از سفر دارد

    زنی را می شناسم من
    که در یک گوشه ی خانه
    میان شستن و پختن
    درون آشپزخانه

    سرود عشق می خواند
    نگاهش ساده و تنهاست
    صدایش خسته و محزون
    امیدش در ته فرداست

    زنی را می شناسم من
    که می گوید پشیمان است
    چرا دل را به او بسته
    کجا او لایق آنست

    زنی هم زیر لب گوید
    گریزانم از این خانه
    ولی از خود چنین پرسد
    چه کس موهای طفلم را
    پس از من می زند شانه؟

    زنی آبستن درد است
    زنی نوزاد غم دارد
    زنی می گرید و گوید
    به سـ*ـینه شیر کم دارد

    زنی را با تار تنهایی
    لباس تور می بافد
    زنی در کنج تاریکی
    نماز نور می خواند

    زنی خو کرده با زنجیر
    زنی مانوس با زندان
    تمام سهم او اینست
    نگاه سرد زندانبان

    زنی را می شناسم من
    که می میرد ز یک تحقیر
    ولی آواز می خواند
    که این است بازی تقدیر

    زنی با فقر می سازد
    زنی با اشک می خوابد
    زنی با حسرت و حیرت
    گناهش را نمی داند


    زنی واریس پایش را
    زنی درد نهانش را
    ز مردم می کند مخفی
    که یک باره نگویندش
    چه بد بختی چه بد بختی

    زنی را می شناسم من
    که شعرش بوی غم دارد
    ولی می خندد و گوید
    که دنیا پیچ و خم دارد

    زنی را می شناسم من
    که هر شب کودکانش را
    به شعر و قصه می خواند
    اگر چه درد جانکاهی
    درون سـ*ـینه اش دارد

    زنی می ترسد از رفتن
    که او شمعی ست در خانه
    اگر بیرون رود از در
    چه تاریک است این خانه

    زنی شرمنده از کودک
    کنار سفره ی خالی
    که ای طفلم بخواب امشب
    بخواب آری
    و من تکرار خواهم کرد
    سرود لایی لالایی

    زنی را می شناسم من
    که رنگ دامنش زرد است
    شب و روزش شده گریه
    که او نازای پردرد است

    زنی را می شناسم من
    که نای رفتنش رفته
    قدم هایش همه خسته
    دلش در زیر پاهایش
    زند فریاد که بسه

    زنی را می شناسم من
    که با شیطان نفس خود
    هزاران بار جنگیده
    و چون فاتح شده آخر
    به بدنامی بد کاران
    تمسخر وار خندیده

    زنی آواز می خواند
    زنی خاموش می ماند
    زنی حتی شبانگاهان
    میان کوچه می ماند

    زنی در کار چون مرد است
    به دستش تاول درد است
    ز بس که رنج و غم دارد
    فراموشش شده دیگر
    جنینی در شکم دارد

    زنی در بستر مرگ است
    زنی نزدیکی مرگ است

    سراغش را که می گیرد
    نمی دانم؟
    شبی در بستری کوچک
    زنی آهسته می میرد

    زنی هم انتقامش را
    ز مردی هـ*ـر*زه می گیرد
    ...
    زنی را می شناسم من



    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تردید
    ....

    گلی از ساقه جدا شد آنشب
    دختری مـسـ*ـت غرور
    در لباسی از تور
    بله گفت
    همه گفتند مبارک باشد
    شادی و شورو شعف
    خنده و نقل و نبات
    دختر اما پرسید
    راز خوشبختی چیست؟
    پاسخش را دادند
    سر تسلیم نهادن به قضا
    که نگویی که چرا
    که نپرسی که چه وقت
    که ندانی به کجا
    که نخواهی تو بدانی تقصیر
    بی تامل تردید
    هر چه اید به سرت
    همه را جمع زنی
    بگذاری تو به پای تقدیر
    دختر اما ترسید
    باز تردید
    تردید
    و دلش هم لرزید
    و بر آن تور سفید اشک هایی که چکید
    هیچ کس هم که ندید
    هیچ کس هم که ندید



    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا