شعر اشعار شیون فومنی

  • شروع کننده موضوع *گیلار
  • بازدیدها 4,599
  • پاسخ ها 102
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
می رانمت چو مهتاب

زیبا ترین حضوری از عشق در من ای دوست
عشقی که آتشم زد در ماه بهمن ای دوست

راهم زدی و آهم در سـ*ـینه ی شب افروخت
گم شد ستاره من در روز روشن ای دوست

یکدم نمی توانم بی صحبت تو دم رد
افکندی ام چو قمری طوقی به گردن ای دوست

جادوی آفتابی همخون دختر تاک
پرکن پیاله ام را مردی بیفکن ای دوست

از چله ی کمان قد کمانی ما
تیری توان نشاندن بر چشم دشمن ای دوست

می رانمت چو مهتاب بر موج آب دیده
دارم در آرزویت دریا به دامن ای دوست

نی پایبند شهرم نی گوشه گیر صحرا
زین بیشتر چه خواهی از جان شیون ای دوست

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خطی سزاوار تاریخ

    خواهم شدن پاره خطّی تا امتدادم بماند
    خطّی که در بی نهایت خود را به خطّی رساند

    خطّی که آبش گواراست در جاده ی شوسه ی کار
    خطّی که سوز عطش را در کارگرها نشاند

    خطّی که دنباله دارست منظومه ای بی مدارست
    خطّی که از خود شما را بیرون تواند کشاند

    خطّی که چون شهد گلهاست شیرین تر از طعم خرماست
    خطّی که چون شعرِ کندو زنبورش از بر تواند

    خطّی که نقش آفرین است جغرافیای زمین است
    خطّی که همواره خود را از اهل دنیا بداند

    خطّی ستیزنده راهی پوینده از تازه خواهی
    خطّی که بی انتهاتر از باد صحرا براند

    خطّی به گویائی غم پنهان بچشمان خاموش
    خطّی به خوانائی خون خطی که خود را بخواند

    خطّی که جادوی خاک است سحرِ سحرگاه تاک است
    خطّی که از جوش غیرت خون در رگ مادواند

    خطّی که مردم شکار است برنامه ی روزگار است
    خطّی که ما را بخواند خطّی که من را براند

    خطّی زلال آسمان رنگ پیدا به شفّافی اش سنگ
    خطّی که خیل کبوتر در آبی اش پر تکاند

    خطّی هوا خورده از صبر آبشخور چشمه ی ابر
    خطّی که بذرِ شکر را در غوره زاران فشاند


    خطّی بغایت صمیمی چون عاشقان قدیمی
    خطّی سزاوار تاریخ چیزی که از من بماند

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    از دو شاخه انگشت

    زخم دو هزار سالگی بر پشتش
    بغض شب دیر ساله ای در مشتش

    اِستاده در استوای فریاد زمین
    خون می چکد از دو شاخه ی انگشتش

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    از قول غزل


    کهکشان سیرم و دارم سرِ پرواز دگر
    تا به خطی رسم از نقطه ی آغاز دگر

    کاهی از کوه نیاید که به جولانگهِ باد
    شده ام ریگ روان را علم افراز دگر

    شد گلو گیرِ قفس نغمه ام ای مرغ هوا
    به هوایی که شوم طعمه ی شهباز دگر

    به تماشای خود از آینه رو گردانم
    در نگر همّتم از چشم نظر باز دگر

    جز من ای عشق بلند آمده درگاه هنوز
    خاکبوس قدمت نیست سرانداز دگر

    خالی ام همچو نی از ناله دم گرم تو کو؟
    تا به لب آیدم از پرده ی دل راز دگر

    جز به جبران زمینگیری خود چرخ نگشت
    آسمان دگری خواهم و پرواز دگر

    گر موافق خورَدَم زخمه به ساز ملکوت
    هم به شور آورمت باز به شهناز دگر

    نتراشیده سرآنگونه قلندر شده ام
    که به گیلانکده ام خواجه ی شیراز دگر

    شیون این مایه که دم می زنی از قول غزل
    به ردیفت نرسد قافیه پرداز دگر ...

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بر قله عاشقی

    در شیشه ی شبنم آفتابت نکنند
    می تابی و آئینه حسابت نکنند

    تا سـ*ـینه برازنده ی زخمی نکنی
    بر قله ی عاشقی عقابت نکنند


    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    باغ گلدوزی

    پرنده در قفس تار و پود می خواند
    به شاخه ی نخی گل سرود می خواند

    سرود دست نجیبی که در مه تصویر
    دو بال خسته اش از هم گشود می خواند

    شکاف سـ*ـینه سپارد به بخیه ی سوزن
    بنفش و آبی و سرخ و کبود می خواند

    به درّه واره ی شب می زند پل آواز
    مرا به خلوت آنسوی رود می خواند

    کنون که در رگ من خون کوتوالی نیست
    مرا به شوق کدامین صعود می خواند؟

    خروس بی محلست این سپیده ی کاذب
    پرنده آه ... چرا دیر و زود می خواند

    نه بال پرزدنی نی هوای پروازی
    همین کنار من از این حدود می خواند

    پرنده خسته تر از من بباغ گلدوزی
    دریچه را به فراز و فرود می خواند

    شراع زمزمه اش تیره چون پر زاغ است
    میان آتش سیگار و دود می خواند

    بهار پرده نشین خانه زاد پائیز است
    پرنده در قفس تار و پود می خواند


    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    رودبار 69


    رود
    بی محتوای آبی عشق
    کوه
    بی خنده های کبک جنون

    دشتهای شکسته باد به دست
    بی علف
    درّه های آتشگون.

    بی که سنجد ترانه بار بلوغ
    بی که بیدی تجسّمِ مجنون

    اشک جوشیده از شکاف درون
    آه ...در بیشه
    سروِ ناموزون

    زیر آوار هول همسر من
    حامدم... آی... کاوه ام
    دامون
    خانه خواب غریبه در جنگل
    سقف
    تابوت کشتگان ستون
    آنکم
    دختر قصیده ی نذر

    تازه تر شعر ضجه را
    مضمون

    بی تکان طناب
    جامه ی صبر

    بغض در چشمها
    کفِ صابون

    دردها
    یکدهن کبودآواز
    زخمها
    کاسه گیر چشمه ی خون

    در دهان من
    آه...این اوقات
    تلخ چون خونِ نارس زیتون


    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آری


    با فرزند برومندم
    حامد


    برگِ یله
    بر شاخه واری که
    منم


    پُر باد مباش
    آنگونه که خیزران برگی
    درتاراب
    دشت از تو
    پایکوب نشاطی نیست
    برمی آیی
    چون سواری
    می نشینی
    چون غباری
    می گذری
    چون باد ...
    آری


    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    جرعه ای از تو

    برقی زد و تشنگی به باران پیوست
    عشق از همه سو به جویباران پیوست

    خورشید برآب جرعه ای از تو نوشت
    دریا به شمار بی قراران پیوست


    --------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سبکباری

    سبکباری تجرّد مشربم کرد
    وداع آرزو لامذهبم کرد

    صبور افتاده ی خاکم که خارا
    خموشی را گدائی از لبم کرد

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا