شعر اشعار فاضل نظری

سعیده جمشیدی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/16
ارسالی ها
102
امتیاز واکنش
147
امتیاز
156
محل سکونت
تهران
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سـ*ـینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
 
  • پیشنهادات
  • سعیده جمشیدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/16
    ارسالی ها
    102
    امتیاز واکنش
    147
    امتیاز
    156
    محل سکونت
    تهران
    بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
    آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
    بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
    بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
    مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
    باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
    وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
     

    saghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/19
    ارسالی ها
    2,978
    امتیاز واکنش
    240
    امتیاز
    0
    آهو
    پیشانی ام را بـ..وسـ..ـه زد در خواب هندویی
    شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

    شاید از آن پس بود که احساس کردم
    در سـ*ـینه ام پر میزند شب ها پرستویی

    شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
    هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی

    از کودکی دیوانه بودم، مادرم میگفت:
    از شانه ام هر روز می چیده است شب بویی

    نام تو را میکند روی میزها هروقت
    در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی

    بیچاره آهویی که صید پنجه شیری ست
    بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی

    اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشم
    اکنون ز من با بی وفایی دست میشویی
    آیینه خیلی هم نباید راست گو باشد
    من مایه رنج تو هستم راست میگویی

     

    saghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/19
    ارسالی ها
    2,978
    امتیاز واکنش
    240
    امتیاز
    0
    به سوی ساحلی دیگر
    به دریا میزنم! شاید به سوی ساحلی دیگر
    مگر آسان نمیاد مشکلم را مشکلی دیگر

    من از روزی که دل بستم به چشمان تو میدیدم
    که چشم تو می افتند به دنبال دلی دیگر

    به هرکس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
    به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر

    من از آغاز در خاکم نَمی از عشقم میبینم
    مرا می ساختند ای کاش از آب و گلی دیگر

    طولفم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد
    من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر

    به دنبال کسی جامانده از پرواز میگردم
    مگر بیدار سازد غافلی را، غافلی دیگر

     

    saghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/19
    ارسالی ها
    2,978
    امتیاز واکنش
    240
    امتیاز
    0
    میپندارم ماه!
    به نسیمی همه را ره هم میریزد
    کی دل سنگ تو را آه به هم میزیرد؟

    سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
    با همین سنگ زدن آب به هم میریزد

    عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
    گاه میماند و ناگاه به هم میریزد

    آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
    دل به یک لحظه کوتاه به هم میریزد

    آه! یک روز همین آه تو را میگیرد
    گاه یک کوه به یک کاه به هم میریزد

     

    saghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/19
    ارسالی ها
    2,978
    امتیاز واکنش
    240
    امتیاز
    0
    در برزخ بهشت
    در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام
    چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام

    بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند
    بارم که روی شانه عالم زیادی ام

    با شور و شوق میرسم و طرد میشوم
    موجم به هر طرف که بیایم زیادی ام
    همچون نفس غریبترین امدن مراست
    تا میرسم به سـ*ـینه همان دم زیادی ام

    جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ
    در برزخ و بهشت جهنم زیادی ام

    قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟!
    بین برادران خودم هم زیادی ام

     

    saghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/19
    ارسالی ها
    2,978
    امتیاز واکنش
    240
    امتیاز
    0
    خط ها
    خطی کشید روی تمام سوال ها
    تعریف ها معادله ها احتمالها

    خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
    خطی دگر به قاعده ها و مثال ها

    خطی دگر کشید به قانون خویشتن
    قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها

    از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
    خطی به روی دفتر خط ها و خال ها

    خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
    با عشق ممکن است تمام محالها

     

    saghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/19
    ارسالی ها
    2,978
    امتیاز واکنش
    240
    امتیاز
    0
    بوته زار
    تا ذره ای ز درد خودم را نشان دهم
    بگذار در جدا شدن از یار جان دهم

    همچون نسیم میگذرد تا به رفتنش
    چون بوته زار دست برایش تکان دهم

    دل بـرده از من آنکه زمن دل بریده است
    دیگر دی این قمار نباید زیان دهم

    یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود
    چون نیستم صبور چرا امتحان دهم

    یوسف فروختن به زر ناب هم خطا است
    نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

     

    saghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/19
    ارسالی ها
    2,978
    امتیاز واکنش
    240
    امتیاز
    0
    از حافظه آب
    دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
    آه از آیینه که تصویر تو را قالب گرفت

    خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
    کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت

    در قنوتم ز خدا « عقل » طلب میکردم
    « عشق » اما خبر از گوشه محراب گرفت

    نتوانست فراموش کند مـسـ*ـتی را
    هر که از دست تو یک قطره می ِ ناب گرفت

    کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
    ماه را میشود از حافظه آب گرفت؟!

     

    saghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/19
    ارسالی ها
    2,978
    امتیاز واکنش
    240
    امتیاز
    0
    انار
    تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
    خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

    شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
    نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

    مزن تیر خطا! آرام بنشین و مگیر از خود
    تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت

    همیشه رود با خود میوه غلطان نخواهد داشت
    به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت

    به مرگی آسمانی فکر کن! محکم قدم بردار
    به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت

     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا