شعر اشعار فریـــــدون مشیری

  • شروع کننده موضوع ♥MASTANE♥
  • بازدیدها 1,430
  • پاسخ ها 52
  • تاریخ شروع

♥MASTANE♥

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
4,316
امتیاز واکنش
3,789
امتیاز
546
محل سکونت
شیراز


en5610.jpg

چرا از مرگ می ترسید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغـ*ـوش گرم مرگ را افسانه می دانید

مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است

مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
بهشت جاودان آن جاست
جهان آنجا و جان آنجاست...


نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام

زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید

در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو ،زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید

که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغـ*ـوش گرم مرگ را افسانه می دانید

چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ می ترسید!

منبع:temenna.blogfa.com
 
  • پیشنهادات
  • « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    گفت دانایى: که گرگى خیره سر،
    هست پنهان در نهاد هر بشر!

    هر که گرگش را دراندازد به خاک،

    رفته رفته مى‌شود انسان پاک!

    هرکه با گرگش مدارا مى‌کند،

    خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند...

    اینکه مردم یکدگر را مى‌درند،

    گرگهاشان رهنما و رهبرند!

    اینکه انسان هست این سان دردمند،

    گرگها فرمان روایى مى‌کنند!

    این ستمکاران که با هم همرهند،

    گرگهاشان آشنایان همند!

    گرگها همراه و انسانها غریب،

    با که باید گفت این حال عجیب!



    "فریدون مشیری"
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    • زندگی نامه فریدون مشیری
      **

    • فریدون مشیری

      Please, ورود or عضویت to view URLs content!






      فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود، و پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در همدان متولد شد، و در روزهای جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنونگذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت. به گفتهٔ خودش: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگی‌هایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی... از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی... در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»

      تحصیل
      مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل گردید. روزها به کار می‌پرداخت و شبها به تحصیل ادامه می‌داد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامه‌ها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامهٔ تحصیلش مشکلاتی ایجاد می‌کرد. سرانجام تحصیل را رها کرد اما کار در مطبوعات را ادامه داد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات به تمام زمینه‌های ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر می‌پرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه را برعهده داشت. در همان سال‌ها با مجلهٔ سخن به سردبیری دکتر پرویز ناتل خانلری همکاری داشت. وی در سال ۱۳۵۰ به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال ۱۳۵۷ از خدمت دولتی بازنشسته شد.
      *

      .

      فریدون مشیری در سال ۱۳۷۷ به آلمان و آمریکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، لیمبورگ و فرانکفورت و همچنین در ۲۴ ایالت آمریکا از جمله در دانشگاه‌های برکلی و نیوجرسی به طور بی‌سابقه‌ای مورد توجه دوستداران ادبیات ایران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعر خوانی در چندین شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتبرگ شرکت کرد.

      معروفترین اثر وی شعر «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانه‌ترین شعرهای نو زبان فارسی است.

      با توجه به علاقه‌ای که وی به عرفان و تصوف ایرانی داشت، مجموعه‌ای از ۱۰۰ ماجرا منسوب به شیخ ابو سعید ابوالخیر را باعنوان «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» و با مقدمه‌ای به قلم دکتر جواد نوربخش در اوایل دهه ۱۳۴۰ منتشر نمود.

      ازدواج
      او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوانازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نام‌های بابک و بهار از او به یادگار مانده‌است.


      مرگ



      فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود، و پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در همدان متولد شد، و در روزهای جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت. به گفتهٔ خودش: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگی‌هایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی... از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی... در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»
      مجموعه می‌گوید: «چهارپاره‌هایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا، آن زمان چندین نفر از جمله نادر
      Please, ورود or عضویت to view URLs content!
      نادرپور ، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی ، مهدی اخوان ثالث ومحمد زهری بودند که به همین سبک شعر می‌گفتند و همه شاعران نامدار شدند، زیرا به شعر گذشته بی‌اعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی و حافظ و فردوسی را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث می‌کردیم و بر آن تکیه می‌کردیم.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    ساز تو دهد روح مرا قدرت پرواز
    از حنجره ات پنجره ای سوی خدا باز

    احساس من و ساز تو

    جان های هم آهنگ

    جان من و آوای تو یاران هم آواز

    گلبانگ تو روشنگر جان است

    قول و غزلت پرچم شادی ست

    بر افراز



    "فریدون مشیری"



    28934_449.jpg
     

    Reyhan.R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    30
    امتیاز واکنش
    675
    امتیاز
    241
    محل سکونت
    تهران
    من دلم مي‌خواهد
    خانه‌اي داشته باشم پر دوست
    کنج هر ديوارش
    دوست هايم بنشينند آرام
    گل بگو گل بشنو
    هرکسي مي‌خواهد
    وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
    يک سبد بوي گل سرخ
    به من هديه کند
    شرط وارد گشتن
    شست و شوي دلهاست
    شرط آن داشتن
    يک دل بي‌رنگ و رياست
    بر درش برگ گلي مي‌کوبم
    روي آن با قلم سبز بهار
    مي‌نويسم اي يار
    خانه‌ي ما اينجاست
    تا که سهراب نپرسد دگر
    خانه دوست کجاست؟

    فریدون مشیری
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    راست می گفتند
    همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد
    من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
    زمانی که از دست می رفت
    و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
    چشم می گشودم همه رفته بودند
    مثل "بامدادی" که گذشت
    و دیر فهمیدم که دیگر شب است
    " بامداد" رفت
    رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
    شکیبایی درخت را
    و استواری کوه را
    من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
    به حس لهجه "بامداد "و شور شکفتن عشق
    در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت

    "من درد مشترکم "مرا فریاد کن.
     
    آخرین ویرایش:

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    تو نیستی که ببینی ،

    چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست

    چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست

    چگونه جای تو در زندگی سبز است

    هنوز پنجره باز است

    تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

    درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها

    به آن تبسم شیرین

    به آن تبسم مهر

    به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند

    تمام گنجشکان

    که در نبودن تو

    مرا به باد ملامت گرفته اند

    ترا به نام صدا می کنند

    هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج

    کنار باغچه

    زیر درخت ها

    لب حوض

    درون آینه پاک آب می نگرند

    تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است

    طنین شعر تو در ترانه من

    تو نیستی که ببینی چگونه میگردد

    نسیم روح تو در باغ بی جوانه من

    چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید

    به روی لوح سپهر

    ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام

    چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر

    هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر

    به چشم همزدنی

    میان آن همه صورت ترا شناخته ام

    به خواب می ماند

    تنها به خواب می ماند

    چراغ آینه دیوار بی تو غمگینند

    تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار

    به مهربانی یک دوست از تو می گویم

    تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار ...

    جواب می شنوم !

    تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

    به روی هرچه در این خانه است

    غبار سربی اندوه بال گسترده است

    تو نیستی که ببینی دل رمیده من

    بجز تو ، یاد همه چیز را رها کرده است

    غروب های غریب

    در این رواق نیاز

    پرنده ساکت و غمگین

    ستاره بیمارست

    دو چشم خسته من

    در این امید عبث

    دو شمع سوخته جان ، همیشه بیدارست ...

    تو نیستی که ... ببینی ...

    - فریدون مشیری -
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    ﻣﻦ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﺤﺮ
    ﺭﻗﺺ ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﯾﺦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ
    ﻧﻔﺲ ﭘﺎﮎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﮐﻮﻩ
    ﺻﺤﺒﺖ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺒﺢ
    ﺑﻐﺾ ﭘﺎﯾﻨﺪﻩ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ
    ﮔﺮﺩﺵ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻃﺮﺍﻭﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﻞ
    ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﻡ
    ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ
    ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻤﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ
    ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ
    ﺍﯼ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ
    ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ
    ﻫﻤﻪ ﻭﻗﺖ
    ﻫﻤﻪ ﺟﺎ
    ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺎﻧﺪﯾﺸﻢ
    " ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ "
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    ﺳﯿﻪ ﭼﺸﻤﯽ، ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺘﺎﺩ،
    ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺭﺱ ﻣﺤﺒﺖ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ !
    ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩ ﺁﺧﺮ، ﻭﻟﯽ ﻣﻦ
    ﺑﺠﺰ ﺍﻭ، ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ !
    " ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ "
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا