- عضویت
- 2019/08/20
- ارسالی ها
- 15
- امتیاز واکنش
- 125
- امتیاز
- 111
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً
همانا، آنان كه اموال يتيمان را به ستم مىخورند، در حقيقت، جهنمی را در شكم خود فرو مىبرند و بزودى در آتشى سوزان، وارد خواهند شد
نساء_۱۰
نام رمان:شاهی
نام نویسنده:خزان کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر:اجتماعی،عاشقانه
نام ناظر: آرمیـbzـتا
خلاصه:
گاهی اوقت آدم هایی سرِ راهت قرار می گیرن که ممکنه از خانواده ات هم بیشتر دوستت داشته باشن.آدم هایی که وقتی یک مشکلی برات به وجود میاد،همه چیز رو رها می کنن و فقط و فقط به خودِ "تو" توجه می کنن.آدم هایی که الویت شون تو شرایطِ سخت زندگیت برگردوندن آسایش و خوشحالیتِ.آدم هایی که تو این لحظه ها نه به فکرِ آبرو و اعتبارِ خانواده ان و نه به فکرِ حرف و حدیث های مردم.آدم هایی که گاهی حاظرن جونشون رو هم پات بدن.
تو این روزگار،خیلی سخت میشه از این آدم ها پیدا کرد اما اگر با یکی شون روبه رو شدی،تو خیلی خیلی خوش شانسی!درست مثل بیتا.
برای بیتا،تابان یکی از همون آدم هاست.بیتایی که با همسرش به مشکل برخورده و برای فرار از دست اون به خونه ایی پناه می بره که سال ها ازش دور بوده.خونه ایی که داستان های زیادی رو براش رقم می زنه و توی این راه تابان همواره کنارش باقی می مونه.اما این همراهی تا یک جایی می تونه ادامه پیدا کنه.تا اون جایی که حرف از نامردی و بی معرفتی در میون نباشه.
در این میون،تابان مشکلات ریز و درشت خودش رو داره.با اینکه زندگی اش بی دردسر و "شاهانه" به نظر می رسه،اما تو یک دو راهی سخت گیر افتاده و نمی دونه که بینِ خانواده ایی که دنیاشون خلاصه شده تو قاعده ها، چارچوب ها و خطِ قرمز هاست و اون زندگی ایی که خودش دوست داره،کدوم رو انتخاب کنه.
پی نوشت:
بالاخره بعد از کلی دست دست کردن ها و این پا و اون پا کردن ها،تصمیم به انتشار نوشته هام کردم.خیلی خیلی مردد بودم،اما وقتی تاپیک رو ایجاد کردم به خودم قول شرف دادم که تا آخرین پست،پاش بمونم و اگر لازم شد،جونم رو هم فداش کنم.(البته نه تا این حد!)با این حال دوست دارم،یا بهترِ بگم آرزو دارم که شما عزیزانِ جان،از نوشته هام استقبال کنین و همراهم باشین.می دونم که بدون شما قطعا پژمره و افسرده می شم و شاید خدایی نکرده به دیار عقبی بشتابم!پس اگر می خواهید که تو این سن و سال جوون مرگ نشم و داغ روی دل بعضی ها نگذارم و به زندگیِ به درد نخورم ادامه بدم،پا به پام بیاین و اطمینان داشته باشین که پشیمون نخواهید شد.البته این خیلی حرفِ!نمی دونم شاید "شاهی" به دیدِ بعضی ها خوش نیاد،شاید به دیدِ خیلی ها و یا شاید زبونم لال،به دید همه.پس نمی تونم زیاد بازار گرمی کنم و ...اصلا بیخیال!اگر پشیمون شدین و احساس کردین که وقتتون به فنا رفته،بگذارین به حسابم تا روز قیامت،سرِ پلِ صراط جلوم رو بگیرین و جای وقت هدر رفته تون تو دنیا کمی از نیکی هام برای خودتون بردارین.با این حساب،خوندن شاهی اجر اخروی داره.نگین که نگفتی!
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً
همانا، آنان كه اموال يتيمان را به ستم مىخورند، در حقيقت، جهنمی را در شكم خود فرو مىبرند و بزودى در آتشى سوزان، وارد خواهند شد
نساء_۱۰
نام رمان:شاهی
نام نویسنده:خزان کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر:اجتماعی،عاشقانه
نام ناظر: آرمیـbzـتا
خلاصه:
گاهی اوقت آدم هایی سرِ راهت قرار می گیرن که ممکنه از خانواده ات هم بیشتر دوستت داشته باشن.آدم هایی که وقتی یک مشکلی برات به وجود میاد،همه چیز رو رها می کنن و فقط و فقط به خودِ "تو" توجه می کنن.آدم هایی که الویت شون تو شرایطِ سخت زندگیت برگردوندن آسایش و خوشحالیتِ.آدم هایی که تو این لحظه ها نه به فکرِ آبرو و اعتبارِ خانواده ان و نه به فکرِ حرف و حدیث های مردم.آدم هایی که گاهی حاظرن جونشون رو هم پات بدن.
تو این روزگار،خیلی سخت میشه از این آدم ها پیدا کرد اما اگر با یکی شون روبه رو شدی،تو خیلی خیلی خوش شانسی!درست مثل بیتا.
برای بیتا،تابان یکی از همون آدم هاست.بیتایی که با همسرش به مشکل برخورده و برای فرار از دست اون به خونه ایی پناه می بره که سال ها ازش دور بوده.خونه ایی که داستان های زیادی رو براش رقم می زنه و توی این راه تابان همواره کنارش باقی می مونه.اما این همراهی تا یک جایی می تونه ادامه پیدا کنه.تا اون جایی که حرف از نامردی و بی معرفتی در میون نباشه.
در این میون،تابان مشکلات ریز و درشت خودش رو داره.با اینکه زندگی اش بی دردسر و "شاهانه" به نظر می رسه،اما تو یک دو راهی سخت گیر افتاده و نمی دونه که بینِ خانواده ایی که دنیاشون خلاصه شده تو قاعده ها، چارچوب ها و خطِ قرمز هاست و اون زندگی ایی که خودش دوست داره،کدوم رو انتخاب کنه.
پی نوشت:
بالاخره بعد از کلی دست دست کردن ها و این پا و اون پا کردن ها،تصمیم به انتشار نوشته هام کردم.خیلی خیلی مردد بودم،اما وقتی تاپیک رو ایجاد کردم به خودم قول شرف دادم که تا آخرین پست،پاش بمونم و اگر لازم شد،جونم رو هم فداش کنم.(البته نه تا این حد!)با این حال دوست دارم،یا بهترِ بگم آرزو دارم که شما عزیزانِ جان،از نوشته هام استقبال کنین و همراهم باشین.می دونم که بدون شما قطعا پژمره و افسرده می شم و شاید خدایی نکرده به دیار عقبی بشتابم!پس اگر می خواهید که تو این سن و سال جوون مرگ نشم و داغ روی دل بعضی ها نگذارم و به زندگیِ به درد نخورم ادامه بدم،پا به پام بیاین و اطمینان داشته باشین که پشیمون نخواهید شد.البته این خیلی حرفِ!نمی دونم شاید "شاهی" به دیدِ بعضی ها خوش نیاد،شاید به دیدِ خیلی ها و یا شاید زبونم لال،به دید همه.پس نمی تونم زیاد بازار گرمی کنم و ...اصلا بیخیال!اگر پشیمون شدین و احساس کردین که وقتتون به فنا رفته،بگذارین به حسابم تا روز قیامت،سرِ پلِ صراط جلوم رو بگیرین و جای وقت هدر رفته تون تو دنیا کمی از نیکی هام برای خودتون بردارین.با این حساب،خوندن شاهی اجر اخروی داره.نگین که نگفتی!
آخرین ویرایش توسط مدیر: