شعر اشعار قاسم حسن نژاد

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 5,749
  • پاسخ ها 425
  • تاریخ شروع

*parisa*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/18
ارسالی ها
1,760
امتیاز واکنش
2,649
امتیاز
506
سن
25
محل سکونت
Khz_ahw
شعری رهایی بخش


در سایه سار صحبت آنروز
بر نیمکت استدلال
به انکار بازوی پرتوان رهایی
علف هرز پوزخندی روئید:
شعر را خریداری نیست
در این وانفسای داغ غم نان و ماوا
شاعررا پروانه ی تایید به درخشندگی حقیقت زندگی پرواز گشود
آنگاه در چمنزارهای ذهن خویش جستجو کرد:
محبت ؛ عشق؛ آبرو ؛ ایمان ؛ آزادی ؛ وجدان و زندگی
همه مترادف شعرند
شعری رهایی بخش
 
  • پیشنهادات
  • *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    شعله ی درد


    وقتی که ریشه می دواند در خاکت دردی
    گوئی زمان تحرک مورچه ای است درسنگ ذهن انسان
    چندان سخت و ملا ل انگیز
    که آهنگ اندوه پاییز در دل دارد
    یا کوله بار برودت زمستان بر پشت
    ؛؛؛؛؛؛
    مرا که چشمانم همواره در عادت تجربه ی آبدار شنا می کرد
    چنان ملالی در خود می فشرد
    که دیگرم توان تماشای پر اشتیاق نمانده
    ؛؛؛؛؛
    خدای من
    مرا برویان
    درقلبی که رخصت دیدار ترا بجوید
    در مغزی که اندیشه ی روحبخشش
    با زمانی سبز و آرامش بخش آفتابی گردد
    مرا که دردی در فراخنای جانم شعله بر می کشد
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    شمیم شجاعت


    بر قالی فکرم سرنوشت چشمان ترا می نویسم
    همان دیده های غمناک اشک ریز
    که در رود زمان رنجنامه ی مرا به خاک می سپارند
    هنوز در تنگنای زندان پاره پاره نام ترا جستجو می کنم
    و جهان را در جهت رهائی تو می بینم
    اندکی از صداقت ترا به دیوار کوچه ی ما بسپار
    تا همه ی رهگذران عطر اشکهای ترا بشنوند
    و مسیر رنج شب را بازگو کنند
    اندکی از شمیم شجاعت ترا…
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    شناسایی


    غبطه می خورم بر گل سرخی
    که چشم خورشید است
    و نگاهم را در ترنم آسمان می ریزم
    هنوز بی قرار همین کویم
    که مرا می شناسد و می گوید
    ترا کجا دیده ام؟
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    طغیان اندوه


    بدیدار دوستی رفته بودم
    گل و پرنیان
    و شاخه ی تشنه ی زیتون
    ورای اینهمه اندوه شادمانش یافتم
    با خود عهد کردم
    شادیها را آشکار
    و غمها را پنهان کنم
    مگر آنکه طغیان اندوه در میان باشد
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    عاطفه ی حیوانی


    شب ؛ هنگامیکه همه خوابیده اند
    آرام آرام به جستجوی تلخ در آبادی می نشیند
    خانه های بدون حصار؛گشایش اولین امید
    وارسی دقیق ـ
    سرانجام قاپیدن مرغی از لانه
    فردا صبح ؛ پرهای سفید ؛ واندوه زن
    اما در خانه ی روباه دیشب جشنی بر پا بود
    پدری مهربان و زحمتکش
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    غم انگیز

    مردی روی صندلی غمگین نشسته ؛ آرام و بی صدا
    بیرون سکوت زردی در رقـ*ـص سبز
    شاخه های درختان در حرکتی آرام
    او به چه می اندیشد؟
    شاید به روز هائی که اندوهگنانه پشت سر هم خواهند آمد
    روز هائی که ثمری در پیله ندارند
    بسیار غم انگیز
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    فریاد


    دوباره رودی برانگیخته شدم
    تا دلبر شعری در من طلوع کرد
    داستانی آبدار وجذاب است
    وقتی گوهر ناب کلمات در کنار هم می نشینند
    و ترا به سرزمین رویاها می برند
    داستان مقاومت صبور مظلومی که از شدت درد به خود می پیچد
    سر گذشت برگ زردی در پاییز عمر
    و آفتابی کهنه در فراسوی غروب
    اینها مضمون توانمند آبی هستند که در شعرم می نشینند
    و مرا زنده می کنند
    تا فریادی شفاف باشم در خشکستان بهار
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    قلب سبز


    خود را شکستن
    تا ریشه های باغ را کاویدن
    خود را جستجو کردن
    در فراخنای روشنائی
    و این چنین می آید نسیم کوی دوست
    با ریشه های عمیق
    در عمق قلب سبز می نشیند
    تا دمی ترا از اندوه برهاند
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    لبخند مرگ


    کوچه ی آسفالت تازه تابستان
    پیرمرد و پیر زن آرام آرام در شمیم راه
    هوا آفتابی ؛ صاف و گرم
    عصای پیر مرد به نشانه ی احوالپرسی موج هوا را می شکند
    پیر مرد جلوتر و پیر زن عقب تر در شربت قدم زدن می ریزند
    چند ماشین در دو طرف کوچه ترانه ی توقف می خوانند
    پیر مرد دوست عجله است
    صبح اما رام و آرام از کوچه ی لبخند مرگ عبور می کند
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا