انگار صورتک خیال من
امشب می خندد
شاید می گرید
تا به حال دیده ای کسی را
که نمی دانی
می خندد یا می گرید
صورتک خیال من امشب
مانند دلقکی خندان
جوان است
تو می فهمی؟
تو
می دانی ؟
ای کبوتر چاهی
به کدامین راهی
راه ، مسدود است و تو در اشتباهی
آب در چاه حیات خشکیده است
صیاد تازه نفس
با قفس
از راه رسیده است
از نو
پرواز کن
آسمانی دیگر
و
اقیانوسی بجوی
سنگ عاشق
سنگ و صدف
کنار هم
مرجان ، خزه ها
تابش خورشید رو به سوی دریا
هاله می سازد نور بر صدف
جان می گیرد
گل مروارید
در باغ صدف
سنگ ، رنگ چهره می بازد
ذرات وجودش
از سوزش عشق ، به دور مروارید
پروانه وار می رقصد
شمع گونه می سوزد
آری ، زیباتر از مروارید چه می توان دید ؟
بزرگ و کوچک
.
ای عزیز من
بزرگ بزرگ ترین من بعد از خدا
می دانم زندگی زیباست
زندگی زیباست
زیباتر از تابش نور ماه و
ستاره هاست
زندگی همپایه ی لطف خورشید است
زندگی جوشش عشق است
حتی تا لحظات واپسین
گفتی فردا می روی ؟
شاید بروی ولی هرگز ، هرگز
از قلب من بیرون نمی روی
از من بزرگ کوچک بشنو
هر چند تازه از راه رسیده ای
اما برای من انگار بوده ای
انگار بوده ای
برای من همیشه عزیزی ، عزیزترین
می بینم که تکیده شده ای
و رخت سفر به تن داری
چگونه می شود تحمل کرد
یار سفر نا کرده رادر حال سفر ؟
می
دانم ، تو عزیزی و بزرگ
چون حضیض گل سرخ
که فرو افتاده به خاک
با دلی راحت و پاک
می نهی سر بر بستر خاک
و اکنون گل سجاده ات
از بهر عادت
چه زیبا می سازد
هر روز بر تو نماز
.
زنجیره های وفا
حلقه در حلقه
گرد هم
چون گردنبندی از صفا
می نشیند روی گردن دختر دریا
دختر دریا
می خندد
چون گل خندان
و در میان خنده ها
می ریزد
از برق نگاهش
رشته رشته مروارید
می سازد خانه ای
آن سوی دریا
بامش صدف های دریا
در و دیوار و پنجره اش ، دانه های مروارید
.
دورتر
دورتر از همیشه
با فاصله های نامنظم
مشبک ابر
همچون گربه های وحشی
در هجوم لحظه های
بارش
و بارانی
که می بارد از نگاهم
بر بستر شب
و سرد می گردد وجودم
از لحظه های گرم
.
وقتی که خوابم
گوشه ای از خوابم آبی
گوشه ای سبز
گوشه ای سرخابی
درخواب و بیداری
رنگ های شادی
می کاری
در لحظه های هوشیاری
از کردار نیک
پندار نیک
گفتار نیک
سرشاری