- عضویت
- 2015/04/15
- ارسالی ها
- 86,552
- امتیاز واکنش
- 46,640
- امتیاز
- 1,242
قدم می نهی ...
در غروبی به وسعت هستی
برای التیام دردهایم
قلب من می شکند
به تعداد زخمهایم
و می دانم ...
که قلب تو غمگین است
درگیر می شوم با دلی
که باید رفتنت را فراموش کند
فقط کنارت دراز می کشم
و طپشهای قلبت را می شنوم
خود خواهی در تاریکیست
و غمخواری و مراقبت
در اسم تو می درخشد
هر گز فراموش نمی کنم
صمیمیّتی را ...
که با هم قسمت کرده ایم
و حالا برای تو ...
وقت رفتن رسیده است
چهره ات را در تابش ملایم
شمعها می بوسم
و چون در گوش من نجوا می کنی :
" دوستت دارم ... خدا نگهدار "
تاب نمی آورم ...
در خود فرو می ریزم
و می گریم
در که بسته می شود
چهره ات را به یاد می آورم
و می دانم که اهمیّتی ندارد
کجا باشیم
قلب ما ... برای همیشه
در یک جا خواهد بود !
در غروبی به وسعت هستی
برای التیام دردهایم
قلب من می شکند
به تعداد زخمهایم
و می دانم ...
که قلب تو غمگین است
درگیر می شوم با دلی
که باید رفتنت را فراموش کند
فقط کنارت دراز می کشم
و طپشهای قلبت را می شنوم
خود خواهی در تاریکیست
و غمخواری و مراقبت
در اسم تو می درخشد
هر گز فراموش نمی کنم
صمیمیّتی را ...
که با هم قسمت کرده ایم
و حالا برای تو ...
وقت رفتن رسیده است
چهره ات را در تابش ملایم
شمعها می بوسم
و چون در گوش من نجوا می کنی :
" دوستت دارم ... خدا نگهدار "
تاب نمی آورم ...
در خود فرو می ریزم
و می گریم
در که بسته می شود
چهره ات را به یاد می آورم
و می دانم که اهمیّتی ندارد
کجا باشیم
قلب ما ... برای همیشه
در یک جا خواهد بود !
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------