شنیده ام ... آواز گلها را در گوش شکوفه ها و نغمۀ سحرآمیز قدیمی دریا را دیده ام دختر بهاری را با کوله باری از باران های گرم و ملایم و یک دامن قاصدک سبز را و عریانی مهتاب را در زلال آب شنیده ام ... آوای دلدادگان کولی را زیر طاق رنگین کمان در خلوت باران ها و شاپرکی که می نوشد شرم گلها را دیده ام ... رقـ*ـص نیلوفران آبی را در آغـ*ـوش برگهائی که تمام دنیا را از آن خود می دانند و ساحل را که مینوشد پیاپی دریا را و خواب را که خاک آن پر از مزرعۀ رؤیاهاست در احاطۀ گلهای آفتاب امّا ... امّا تو چیز دیگری !
تصنیف قلب من زمزمۀ مشعوفیست که نتهای روح تو را شیرین تر از شهد گل قطره قطره بر تار دلم می ریزد باز کن پنجره را در حجم آسمان بشنو ترانۀ قلبم را در نسیم بال پروانه ها که می گریزند از آرام مهتاب چشم تو تا ترنّم عطرها در ازدهام شبنم ها بیدار شو رؤیاگر زیبا بیدار شو در من بشنو ترانۀ قلبم را !
روزی اگر رؤیاهایم
به آخر رسیده باشند
و تو ... رفته باشی
چاره ای نیست
جز آنکه تا ابد
دلم برایت تنگ می شود
در قحطی مدام عشق !
و خشکسالی گلهای سرخ آرزو !