شعر اشعار پرویز صادقی

[Diba]

برای موسیقی چشمانت
می توان تا ابد ترانه سرود
و در سمفونی گلبرگ و باد
بر آرشۀ عطرها آویخت
نگاهم کن !





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

[Diba]

سنگ سارم مکنید با لبخند
دل من غمگین است !

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

​

 

[Diba]

زیر پوست شب
شمعی که می سوزد
و دلش را ...
در آخرین قطرۀ روشن
به خاک می سپارد
بی حضور هیچ سایه
که آیۀ بی پروانگیش را
بر سنگ گور او
حک کند !
فردا که می شود
تمام پروانه ها به جرم حادثه
تا ابد در عطرها
سرگردانند !

 

[Diba]

نگاهم شکسته در
دانه های اشک
و حباب دلم
که پر از ...
بغض ناگزیر تنهائیست
و دستهایم ...
صحیفۀ آیه های باران است
که انتظار مرا
در سورۀ بلند ناودان ها
تفسیر می کنند
و دنیا ...
که بی کنار او خالیست
دلم برای کسی تنگ است !

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

​

 

[Diba]

بر فراز کن
بادبان قلبم را
مرا، ناخدای دلم ...
از این ساحل بی ترنّم
به ژرفای دریا ببر
سر نگون کن مرا
در افقهای روشن
نجاتم بده !
که بی هوای تو
در پس آب ساحلها
در اسارت صدفهای خالی
خواهم مرد
نجاتم بده !





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

[Diba]

در دلم آتشی پنهان است
که با تلنگر انگشتانت
عشق را در شعله های مهیب
به خاکستر می نشاند
و در خاک حاصلخیز آن
تو در جوانه های مکرّر
تمام دلم را ...
به سبزخوشبختی خواهی برد !
که عشق می پژمرد
و امّا تو
طلوع و غروب زیبای هر روز من
خواهی ماند !

 

[Diba]

با طلوع چشمانت
در آسمان قلب من
از کنار تو بیدار می شوم
با یک بغـ*ـل گلهای سرخ آرزو
که از خواب تو چیده ام
و یک سبد لبخند
که نسیم لبهایت ...
در کوچه های خاطره می پاشد
پر می شوم از عطر سیب دستانت
و در هوای چشم تو
عشقت را نفس نفس
مسموم می شود دلم
و در تو می افتم !





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

[Diba]

تمام شب هر شب
پرسه می زند دلم
در سرزمین چشم تو
در درّه های عمیق
که عطرهای وحشی
درآن می رویند
و دامنه های پر پشت رؤیاها
که به رودهای آبی عشق می ریزند
می رود دلم تنها ...
در نجوای بـ..وسـ..ـه های شبنم و گل
و می چیند از فراز و نشیب
یک سبد شکوفه و باران
و می کارد بهار چشم تو را
در خزان خواب م

 

[Diba]

کوله بار روحم را
از تمام رؤیاها خالی می کنم ...
طپشهای قلب تو را در آن می ریزم
و گم می شوم در دور دست عشق تو
مثل نور شمعی ...
که در دل آفتاب ناپدید می شود
مثل علفهای دریائی
که غرقه در امواج ...
زندگی را سبز می رویند
و من در اعماق عشق ...
نفس می کشم تو را

 

[Diba]

تمام سهم من از تو
همین لبخند پنهانیست
همین آفتاب و مهتابیست
که با قلبم تو می بازی
همین شبهای مینائی
همین رؤیای بیداریست





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------