رمان طاعون زامبی | n.i.m.a کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Poker Mood

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/12/22
ارسالی ها
1,800
امتیاز واکنش
42,170
امتیاز
923
«به نام خدا»


vxe_طاعون-زامبی.jpg


نام رمان: طاعون زامبی
ژانر: فانتزی
نویسنده: n.i.m.a کاربر انجمن نگاه دانلود
سطح رمان: نیمه حرفه ای
ناظر:آرمیـbzـتا
خلاصه:خلاصه: وید دیویس دانشمند انسان‌شناس که علاقه‌ی بسیاری به کشف نیروهای نهفته‌ی انسان‌ها دارد، به موضوع وودوو (باور‌های بومی جادوـباورانه) و مردگان متحرک هائیتی علاقه‌مند می‌شود و به این منظور به پورتو پرنس پایتخت هائیتی می‌رود. او بعد تحقیق‌های زیاد در هائیتی، کتابی را پیدا می‌کند که حاوی اطلاعات بسیار ارزشمند در این باره است. سپس با خواندن آن، تصمیم به زنده کردن یک مرده می‌گیرد، اما در این میان اشتباهی بزرگ باعث می‌شود هزاران مرده با انگیزه‌ای تازه برای زندگی برخیزند...
صفحه نقد:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


سخنی با خوانندگان عزیز:
قبل از اینکه بریم سراغ پست اول چند نکته رو بگم:
1ـ این رمان قصد توهین به هیچ دین و مذهبی رو نداره و خیلی چیزاش «درمورد کشور هائیتی» از روی واقعیت نوشته شده، پس در این مورد نظری ندین.
۲ـ پست گذاری بستگی به نظرات و طرفدار‌های رمان داره، چون هرنویسنده‌ای نیاز به انگیزه برای نوشتن داره.
۳ـ لمس دکمه تشکر چیزی از تشکر‌های خودتون کم نمی‌کنه!
۴ـ دکمه پیگیری موضوع رو حتماً بزنید تا بفهمید کی پست گذاشتم.
۵ـ لطفاً طبق سلیقه نظر ندید، هر ژانری طرفدار خودش رو داره.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • *ArMita

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/12/30
    ارسالی ها
    717
    امتیاز واکنش
    17,139
    امتیاز
    717
    محل سکونت
    تهران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    نویسنده‌ی گرامی! ضمن خوشامدگویی به شما، سپاس از اعتماد و انتشار اثر خود در انجمن وزین نگاه دانلود.

    خواهشمند است قبل از آغاز به کار نگارش، قوانین زیر را بادقت مطالعه نمایید:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    دقت به این نکات و رعایت تمامی این موارد الزامی است؛ چراکه علاوه بر حفظ نظم و انسجام انجمن، تمامی ابهامات شما از قبیل:
    چگونگی داشتن جلد؛
    به نقد گذاشتن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛

    تگ گرفتن؛
    ویرایش؛
    پایان کار و سایر مسائل مربوط به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رفع خواهد شد. بااین‌حال می‌توانید پرسش‌ها، درخواست‌ها و مشکلات خود را در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عنوان نمایید.


    پیروز و برقرار باشید.
    «گروه کتاب نگاه دانلود»
     

    Poker Mood

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/22
    ارسالی ها
    1,800
    امتیاز واکنش
    42,170
    امتیاز
    923
    اینم مقدمه @_@


    مقدمه:

    ۱۲ فوریه ۱۹۸۱

    ژان نارسیس با چهره‌ای وحشت‌زده، به گردهمایی مردگان متحرک مقابل گوشت انسان، زل زده بود. چشم‌های قرمز، پوست بی‌رنگ، چهره‌ای متلاشی شده و دهـ*ان آب افتاده، همگی فیلمی فانتزی-تخیلی از مردگان متحرک را به ذهن متبادر می‌کرد. بوی تعفن درست هنگامی که از کارخانه بیرون آمد، او را عقب راند. تنها چیزی که می‌دید، مردگانی بودند که همان‌طور با پا‌های لنگ و انگیزه‌ای برای تکه‌تکه کردن انسان، تمام مکان‌های غیرقابل تصور برای مخفی شدن را می‌گشتند! ژان نگاهش به مو‌های غرق در خون زنی افتاد که با آب دهـ*انی سرازیر شده، به‌طرف لاشه‌ی افتاده در کناره‌ی خیابان حمله‌ور شد. آب‌دهـ*ان زن هرلحظه بیشتر کش می‌آمد و خون از صورتش سرازیر بود. نگاهش مات و مبهوت به‌سمت چهره‌های غرق در خون و اجزای بیرون آمده بدن‌ها کشیده شد. گویی چشمانش، چهره‌های غرق در خون و متلاشی شده را با نیشخندی تمسخر‌آمیز می‌دید! آن چهره‌های رنگ‌پریده لحظه‌ای رهایش نمی‌کردند. فریاد‌های مرگ در گوش‌هایش اکو می‌شد و او را هرلحظه وحشت‌زده‌تر از قبل می‌کرد. پا‌هایش اجازه حرکت را به او نمی‌دادند و فرمان دادن به پا‌هایش تنها حرکتی بی‌فایده بود. ژان ابتدا با دیدن آنها فکر کرد که با انسان‌خوار‌ها مواجه شده است و این فکر تا وقتی که صورت‌های متلاشی شده آنها را دید از ذهنش خارج نشد! وحشت در عمق وجودش کلمه‌ای را فریاد می‌زد: «فرار». ناگهان حس کرد این فریاد در واقعیت هم در گوش‌هایش می‌پیچند. بالاخره توانست به پا‌هایش فرمان حرکت بدهد، قدمی به عقب رفت و به‌دنبال صدا، دور‌تا‌دور خیابان را کاوید. با دیدن قیافه متلاشی شده کناره‌ی بتن خیابان، فریادی از سر وحشت زد و با برگشتی ناگهانی پا به فرار گذاشت. ناله‌های گرسنه‌ی مردگان پشت‌سرش هنوز شنیده می‌شد. ابتدا فکر کرد که آن موجودات رقت‌انگیز انسان دیگری را برای کشتن و تکه‌تکه کردن جنازه آن پیدا کرده‌اند، اما ناله‌ها هرلحظه نزدیک‌تر از قبل می‌شدند. با فریادی از جنس وحشت و ناله‌ی دیگر از سوی مردگان متحرک که هرلحظه نزدیک‌تر می‌شد، ژان فهمید که آنها متوجه او شدند و برای خوردن کمی از گوشت لذیذ و تازه‌، تمام راه را با پا‌هایی لنگ دنبالش می‌کنند. درهمان حال با بی‌قراری اطرافش را کاوید و به‌دنبال جایی برای پنهان شدن، به‌سمت کوچه‌ای پیچید. چشمانش هیچ چیز را جز راه مقابلش نمی‌دیدند و پا‌هایش حتّی لحظه‌ای نمی‌ایستادند تا کمی استراحت کنند. وزن زیادش باعث می‌شد نتواند سرعتش را ثابت نگه دارد و به‌زودی همین عامل باعث ایستادنش می‌شد. همه‌جا خون و جسد‌های بی‌جانی دیده می‌شد که تا دقیقه‌های دیگر آنها هم تبدیل به هیولا‌های نامیرا می‌شدند و با انگیزه‌ای تازه برای زندگی برمی‌خیزیدند. ژان که به نفس‌نفس افتاده بود نگاهی به صد‌ها نفر از مردگان انداخت که هیچ‌وقت از نفس نمی‌افتادند، درهمین لحظه با نگاهی عصبی به جلو، متوجه پایان کوچه و دیوار مقابلش شد! با خیره شدن به دیوار مقابلش، نفسش بند آمد و طوری که انگار مشتی به شکمش خورده باشد، قدمی به عقب برداشت. چطور متوجه بن بست نشده بود؟ خواست به عقب برگردد که ده جنازه خون‌آلود مقابل دیوار، با صورت‌های درهم رفته چشم گشودند و با قیافه‌ای گرسنه، از جا بلند شدند. چشمانشان تنها خیره به انسانی بود که مقابلشان با صورتی وحشت‌زده به آن‌ها نگاه می‌کرد. ژان به آن صورت‌های رنگ پریده و لبخند‌های ترسناک خیره شد، حتّی لحظه‌ای پا‌هایش تکان نمی‌خوردند. درهمین لحظه، وحشت در صورتشان تبدیل به انگیزه شد، انگیزه‌ای که باعث خوردن گوشت انسان می‌شد! دیگر وقتی برای فرار نبود! فقط سه قدم با جنازه‌ها فاصله داشت، سه قدم با چهره‌های متلاشی شده و مرگ حتمی فاصله بود! ژان پا‌های خشک شده‌اش را به‌زور تکان داد و قدمی به عقب برداشت، ناگهان پا‌هایش زیر خون لزج کوچه لیز خورد و با فریادی التماس‌آمیز نقش بر زمین شد:
    -‌ کمک! وید...وی...د!
    مقدار زیادی از وحشت چاشنی فریاد التماس‌آمیـ*ـزش شد و به دیواره‌های نقاشی شده با خون، برخورد کرد. فریادی دیگر زد، دلش می‌خواست از این خواب وحشتناک بیدار شود. آرزو می‌کرد لحظه‌ای از آن جنازه‌ها فاصله بگیرد و برای همیشه کار بدی نکند! این درس بزرگی برایش می‌شد، اما آن جنازه‌ها با چهره متلاشی شده، آب‌دهـ*ان سرازیر و صورت رنگ‌پریده‌شان خیلی واقعی به‌نظر می‌رسیدند. امیدوار بود صدایش را بشنوند و به کمکش بیایند، امّا این امید احمقانه‌ای بود. دهـ*ان خشک شده‌اش سعی در زدن فریادی دیگر کرد، هرچند به‌خوبی می‌دانست این‌کارش بی‌فایده است. احساس ناامیدی مانند پتک بر سرش کوبیده شد و انگیزه‌ی او را برای نجات یافتن عقب راند. ژان با نگاهی از جنس وحشت، به چهره غرق در خون زنی چشم دوخت که با دهانی باز و جهشی ناگهانی بر سرش افتاد و با لذّت تکه‌ای از گوشت صورتش را کند. عرق از سر‌وصورت او می‌بارید و بر روی پوست سیاه‌رنگش که با رنگ مو‌هایش همخوانی داشت، سر می‌خورد. ژان با دهانی باز، سعی در فریاد زدن کرد، امّا شش‌هایش خالی از هوا بودند و تنها صدایی گنگ و خفه از دهانش خارج می‌شد. درد وجودش را به آتش کشید، خون با فشار به صورتش برخورد کرد و مزه تلخ خود را بر زبانش نشاند. با دردی که به جانش افتاده بود تکانی به بدن بی‌جان خود داد و لحظه‌ای بعد در میان زمین مملوء از خون بی‌حرکت شد. آب دهـ*ان سرازیر جنازه‌های زنده، هرلحظه برای کندن یک تکه از آن گوشت تازه کش می‌آمد و بر زمین می‌ریخت. زامبی‌های دیگر با ناله‌های از سر لذّت به‌طرف او حمله بردند و با بی‌قراری سعی کردن مقداری از گوشت تازه را در میان تجمع زامبی‌های دیگر گیر بیاورند.
     
    آخرین ویرایش:

    Poker Mood

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/22
    ارسالی ها
    1,800
    امتیاز واکنش
    42,170
    امتیاز
    923
    هیجانم کم‌کم اضافه میشه، همون اول بیخیال رمان نشین. دکمه پیگیری موضوع هم یادتون نره...

     
    آخرین ویرایش:

    Poker Mood

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/22
    ارسالی ها
    1,800
    امتیاز واکنش
    42,170
    امتیاز
    923
    تشکرا کمه، البته هنوز زمان می‌خواد /:

     
    آخرین ویرایش:

    Poker Mood

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/22
    ارسالی ها
    1,800
    امتیاز واکنش
    42,170
    امتیاز
    923
    اینم بعدی @_@

    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
     
    آخرین ویرایش:

    Poker Mood

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/22
    ارسالی ها
    1,800
    امتیاز واکنش
    42,170
    امتیاز
    923
    از این به بعد اگه وقت کنم هرروز پست داریم و برنامه ریزی به هم نمی‌خوره. فقط لطفاً حتّی اگه خوب هم بود بیاین تو پروفم بگین، انرژی نیازهo_O این پستم قاطی کردم، سریع نوشتم دیگه اشتباه تایپی زیاد بود ببخشید :/

    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
     
    آخرین ویرایش:

    Poker Mood

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/22
    ارسالی ها
    1,800
    امتیاز واکنش
    42,170
    امتیاز
    923
    به‌سختی این پست رو آماده کردم، اگه مثل پست‌های قبل خوب نبود بیاین پروفم بگین. از حجم تشکرا هم به وجد اومدم :/
    یه سری به رمان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    @ن. مقصودی(ngn) بزنید واقعا قشنگه :)

    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
     
    آخرین ویرایش:

    Poker Mood

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/22
    ارسالی ها
    1,800
    امتیاز واکنش
    42,170
    امتیاز
    923
    خب دو روز گذشت، چون حوصله نداشتم گفتم ننویسم که پست بد و بی‌کیفیتی در نیاد. با اینکه تشکر‌ها کمه، امّا من واسه خودم و همون‌قدر خواننده‌ای که تا اینجا رمان رو ول نکردن و نخواهند کرد می‌نویسم. امیدوارم این روند رو ادامه بدم و خواننده‌ها رو راضی نگه دارم. نظری داشتیم پروفایلم بگین، حتّی اگه خوب بود :/ @(a◕ n.i.m.a ◕a)

    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا