رمان مقتول نسخه‌ی آزمایشی | Hachiman کاربر انجمن نگاه‌دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Morteza Ali

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/05/18
ارسالی ها
506
امتیاز واکنش
8,650
امتیاز
622
سن
21
«به نام الله؛ بسم الله...»

نام رمان: مقتول نسخه‌ی آزمایشی
نام ناظر:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

ژانر رمان: فانتزی، جنایی-پلیسی
نام نویسنده: مرتضی‌علی پارس‌نژاد، کاربر انجمن نگاه‌دانلود
خلاصه‌ی رمان: اوایل آزارم می‌داد، تا سر حد مرگ من را می‌ترساند، صدای گریه‌ام را وقت و بی‌وقت بلند می‌کرد؛ با این حال، کم کم به آن عادت کردم. به چشم یک فرصت، آن را دیدم،‌ یک هیجان بی‌هزینه! تجربه‌ی نابی که تنها من می‌توانستم داشته باشم! تا زمانی که یک تماس، من را به من نبودنم آگاه کرد. با این حال، توجهی نکردم، به شوخی‌اش گرفتم اما بعد، با پرداخت هزینه‌ی سنگینی فهمیدم چرا بیست و چهار سال تمام، به جای بقیه خواب دیدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    275074_263419_231444_bcy_nax_danlud.jpg نویسنده‌ی گرامی! ضمن خوشامدگویی به شما، سپاس از اعتماد و انتشار اثر خود در انجمن وزین نگاه دانلود.

    خواهشمند است قبل از آغاز به کار نگارش، قوانین زیر را بادقت مطالعه نمایید:

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    دقت به این نکات و رعایت تمامی این موارد الزامی است؛ چراکه علاوه بر حفظ نظم و انسجام انجمن، تمامی ابهامات شما از قبیل:
    چگونگی داشتن جلد؛
    به نقد گذاشتن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛

    تگ گرفتن؛
    ویرایش؛
    پایان کار و سایر مسائل مربوط به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رفع خواهد شد. بااین‌حال می‌توانید پرسش‌ها، درخواست‌ها و مشکلات خود را در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عنوان نمایید.


    پیروز و برقرار باشید.

    «گروه کتاب نگاه دانلود»
     

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    21
    به پایین لباس ساده‌ی مشکی‌ام چنگ زده‌ام. هر چه فشارش می‌دهم، به قدری که حس می‌کنم ناخن‌هایم از روی لباس هم کف دستم را خط می‌اندازند، خالی نمی‌شوم؛ خالی شدن پیش‌کش، ذره‌ای راحت‌تر نمی‌شوم. هنوز همان است، همان حس سنگینی، وزنه‌ای با شاید بی‌نهایت وزنی که در ذهنم نمی‌گنجد اما روی قلبم افتاده، قلبی که له شده و به له شده‌اش هم رحم نمی‌شود.
    رحم چه؟ کشک چه؟ دوغ چه؟ آش چه؟ وقتی لیاقتی ندارم. چشم‌هایم می‌سوزند. می‌دانم مشکی‌هایم از پشت پرده‌ی اشک، شفاف دیده می‌شوند. پلک‌هایم را روی هم می‌گذارم. مژه‌های کوتاهم با تمام کوتاهیشان درهم گره می‌خورند و پلک‌هایم را محکم‌تر روی هم فشار می‌دهم. قطره‌های اشک، باز هم راه خودشان را به بیرون از چشم‌هایم پیدا می‌کنند و روی گونه‌های خشک شده‌ام، می‌سرند و پا جای پای قطره‌های قبلی می‌گذارند.
    نفسم در گلویم گیر می‌کند. پایین نمی‌رود، بالا نمی‌آید. تلاشی برای آزاد کردنش نمی‌کنم. نفس احمقی که حماقتش گلوی دیگری را بریده، نه، به دیگری ختم نمی‌شود، باید بگویم دیگران. چندتا دیگران، چندتا دیگران را به مردن دادم، وقتی می‌توانستم نجاتشان دهم؟ با بی‌خیالی‌ام، مرگ چندتا دیگران را تأیید کرده‌ام؟
    گلویم می‌سوزد. حس می‌کنم تمام آن چندتا دیگران، با ناخن‌هایشان دارند رویش خط می‌کشند. می‌خواهند من را بکشند؟ دلشان انتقام گرفتن می‌خواهد؟ خود من هم می‌خواهد از خودش انتقام بگیرد. از خود بی‌خیال خوش‌خیالش! از خود بی‌توجه بی‌فکرش! از خود...
    - نیک...
    صدایش را می‌شناسم. دستش را روی شانه‌ی راستم احساس می‌کنم. فشار ملایمی که به شانه‌ام وارد می‌کند، نفس گیر کرده‌ام را آزاد می‌کند. دل من می‌خواست آزاد نشود. می‌خواستم بروم پیش همان دیگران، شاید این‌گونه، دلم آرام می‌گرفت.
    چشم‌هایم را باز می‌کنم. لب‌های درشت کبودم روی هم می‌لغزند. چانه‌ام همراه لب‌هایم می‌لرزد. سرم را آهسته برمی‌گردانم. گونه‌های او هم سرخ است. شبیه من، اشک‌هایش را ریخته است. دلم می‌خواهد چیزی بگویم، چیزی که خالی‌ام کند، چیزی که وجود ندارد!
    - سرخ شده بودی!
    صدای آهسته‌اش، لحن سرشار از نگرانی‌اش، چشم‌های سبز تیره‌اش که غصه‌ی من را می‌خورند، همه دم از مهربانی‌اش می‌زنند. آدمی شبیه من که نگران شدن نمی‌خواهد، غصه خوردن نمی‌خواهد، زیر خاک، دفنش کردن می‌خواهد!
    سرش را جلوتر می‌آورد. فشار دست‌هایش بیشتر می‌شود. گر چه صدایش آرام‌تر از قبل بلند می‌شود، اما لحنش قاطع‌تر است.
    - تقصیر تو نیست، هیچی تقصیر تو نیست.
    نمی‌فهمد یا خودش را به نفهمی زده؟ امکان ندارد اگری که پایانش خوش بود، از ذهنش نگذشته باشد. اگری که اگر ماند، چون من، من بودم! چرا؟ چرا؟ چرا من؟ چرا این‌گونه؟ مگر دنیا قانون و قاعده ندارد؟ مگر هر اتفاقی حکمت ندارد؟ یکی پیدا بشود، به من بگوید چرا من، روی چه حسابی، به پشتوانه‌ی کدام حکمتی، یکی پیدا بشود.
    - ایمان هم نمی‌خواد تو این‌جوری خودت رو عذاب بدی! با این حالت، داری اون هم ناراحت می‌کنی.
    می‌خندم، به قدری بلند است که سر چند نفری به سمت ما برگردد. تلخ است، تلخی‌اش را آن‌ها هم احساس می‌کنند که گرد اندوه در چشم‌هایشان پاشیده می‌شود. چشم‌های سبز تیره‌ی حامی هم درشت می‌شوند. می‌ترسند، از دیوانه شدن من می‌ترسند. نترس، دیوانه نمی‌شوم!
    خنده‌ام که آرام می‌گیرد، بی‌تفاوت دست روی شانه‌اش را پس می‌زنم و تنها، می‌پرسم:
    - تو از کجا می‌دونی؟ مگه توی دل ایمانی؟
    ایمان، حالا حتی زبان گفتن هم ندارد، دست نوشتنش پیش‌کش! حامی از کجا می‌داند؟ ایمان را چهارمتر جلوتر از من، در قبر گذاشته‌اند، دارند رویش خاک می‌ریزند. ایمان نیست، جسم بی‌روحش است. صدای گریه‌های مادرش، جیغ‌هایی که از دوری پسرش می‌کشد، هنوز می‌شنوم. پسری که می‌توانست زنده باشد، می‌توانست هنوز با مادرش شوخی کند، هزار می‌توانستی که دیگر تا ابد نمی‌تواند.
    دست‌هایم، خودم را در آغـ*ـوش می‌گیرند. روی، از حامی برمی‌گردانم. شاید او هم نمی‌فهمد. دیگر دستی روی شانه‌ام نمی‌گذارد. تنها، زیر گوش چپم آرام‌تر از همیشه، زمزمه می‌کند:
    - می‌دونم، چون ایمان رو می‌شناسم.
    زهرخندی می‌زنم. تو از دل منی که از کودکی با اویی، از دل منی که هنوز زنده است، می‌توانی واکنش‌هایش را ببینی، خبر نداری، آن وقت، برایش ایمان‌شناس شده‌ای؟
    بی‌حرف، سرم را به سمت مخالفش برمی‌گردانم. خودم را محکم‌تر در بغـ*ـل می‌گیرم. صدای پایی نمی‌شنوم. حضورش را هنوز پشت سر خودم احساس می‌کنم. نمی‌دانم، واقعاً، لیاقت بودنش را دارم؟ با وجود رویی که از او برگردانده‌ام؟ از درک خودم عاجز شده‌ام. پلک‌هایم را روی هم فشار می‌دهم و در خودم جمع می‌شوم. شاید فقط خدا بداند، صدای گریه‌ی مادر ایمان چه بلایی سرم می‌آورد. پسرم پسرمی که می‌کند، این همان عذابی است که باید بکشم؟ در عین سنگین بودن، کم است.
    ***
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا