رمان پارتیزان( جلد دوم تراژدی) | Ghostwriter کاربر انجمن نگاه دانلود.

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Ghostwriter

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/08/19
ارسالی ها
1,028
امتیاز واکنش
34,103
امتیاز
1,030
نام رمان: رمان پارتیزان
نام نویسنده: Ghostwriter کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه، معمایی، جنایی.
نام تایید کننده: کهربا.م.ر
سطح رمان:موفق




wn4k_downloadfile-5.png


با تشکر از خواهر اکلیلی عزیز:aiwan_light_blumf:



صفحه‌ی دانلود جلد اول:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

صفحه‌ی نقد:نقد رمان - معرفی و نقد رمان تراژدی | Ghostwriter کاربر انجمن نگاه دانلود.



توضیح کوتاهی در ارتباط با نام رمان:

پارتیزان یا چریک، در اصل عضوی از یک گروه مسلح کوچک است که با استفاده از تاکتیک‌های جنگهای نامنظم به مبارزه با یک نیروی اشغالگر خارجی می‌پردازد.
اما ریشه‌ی این لغت فرانسوی به معنای عضو یک جناح یا شریک بودن است.

خلاصه:
شاهین کیاسالار تهدیدی علنی علیه امنیت ملی به شمار میرود و محکوم به اعدام است، اما چطور ناگهان مفقود شده، سر از ناکجا آباد در خواهد آورد؟
کامیار در پی پیدا کردن راهی برای نجات شاهین در تکاپوست اما آیا به تنهایی قادر به انجام این کار هست؟ یا باید برای خود گروهی جمع آوری کند که نگهداشتن این گروه در کنار هم خود مصیبت بزرگیست.
پارتیزان نام گروهیست که برای پیدا کردن شاهین بسیج شده و پا در این هزار توی پر پیچ و خم میگذارد.
در این راه تنها کسی که حقیقتا دارند، خودشان، سلاح دستشان و اگرکمی به هم اعتماد داشته باشند شاید یک دیگر است.
اما آیا تلاش هایشان نتیجه می‌دهد؟
آیا میتوانند از سد بزرگ و خطرناکی که چون مار پیتونی بدور هدفشان چنبره زده رد شوند؟
اصلا علت مفقود شدن شاهین چیست؟ بعد از تبرعه شدنش در دیوان کارلو دلوکا چه کس دیگری ممکن است از هویت او اطلاع داشته باشد؟
یا بهتر است سوال را به گونه‌ی دیگر مطرح کنم، چه کسی ممکن است هویت شاهین را برملا کرده باشد؟




 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • کهربا.م.ر

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/22
    ارسالی ها
    113
    امتیاز واکنش
    7,836
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز
    bcy_%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF.jpg

    نویسنده ی گرامی، ضمن خوش آمد گویی به شما؛ سپاس از اعتماد و انتشار اثر خود در انجمن وزین نگاه دانلود .

    خواهشمند است قبل از آغار به کار نگارش، قوانین زیر را با دقت مطالعه نمایید:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    دقت به این نکات و رعایت تمامی این موارد الزامی ست؛ چرا که علاوه بر حفظ نظم و انسجام انجمن، تمامی ابهامات شما ( چگونگی داشتن جلد، به نقد گذاشتن رمـان، تگ گرفتن، ویرایش، پایان کار و سایر مسائل مربوط به رمـان ) رفع خواهد شد. با این حال می توانید پرسش ها، درخواست ها و مشکلات خود را در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عنوان نمایید.

    پیروز و برقرار باشید.
    گروه کتاب نگاه دانلود
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    مقدمه:


    مرد برف روی کتش را آرام تکاند. کلاه لبه داری نصف صورتش را تاریک کرده بود و شال گردن مشکی رنگی در مقابل سرمای سوزان بیرون محافظتش می‌کرد.

    سقف بلند راهرو صدای قدم هایش را به همراه دو سربازی که محاصره اش کرده بودند اکو می‌کرد. سقف با نقاشی های اساطیری و شگفت آوری پر شده بود، اما برای او هیچ اهمیتی نداشت.

    دنیای اطرافش مدت ها بود دیگر اهمیتی نداشت. نه زمانی که تاریکی همچون شبحی هولناک وجودش را در بر گرفته، قلبش را تیره می‌کرد و روح و روانش را میبلعید.

    دو سرباز، مرد را به سمت دری راهنمایی کردند، دری چوبی و بزرگ که حالت زبر و خشنی داشت و گره های شعله مانندش را که میراثی از درخت اصلی بود به خوبی نمایان میکرد.

    دو سرباز تنومند دیگر مقابل در نگهبانی میدادند. در با صدای آرامی باز و اتاقی مربعی شکل از ورایش مشخص شد. کتابخانه‌‌ای قدیمی و بزرگی ساخته شده از چوب درخت غان مقابل در بود، مرد با قدم هایی مطمئن وارد اتاق شد.

    در مورد اتفاقی که در شرف رخ دادن بود هیچ شکی نداشت، "او" باید تقاص پس می‌داد.

    به سمت راستش نگاه کرد، نوری که از شومینه‌ی بزرگ اتاق نشات می‌گرفت تنها منبع روشنایی بود. و مقابل شومینه با طرح های سنتی و فولکلور هنر روسی که زیباییش را دو چندان میکرد، مردی نشسته بود.

    مردی که آتش شومینه انحناهای صورت استخوانیش را با سایه هایی هولناک نمایان میکرد.

    مردی با سرمایی به عظمت کشورش، روسیه.

    مرد روس زبان نیشخندی زد، چشم های خاکستری رنگش با برق شومی میدرخشید.

    مردی که وجودش هم چون اسمش اساطیری بود.

    صدایش با تنی مرگبار در اتاق پیچید:

    _ادعا کردی که محل اون ماده رو میدونی.

    مرد تازه وارد بی‌مکث پاسخ داد:

    _به همین خاطر اینجام.... بابا یاگا.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا